علوم اسلامی به عنوان هسته معرفتی تمدن اسلامی از بدو شکلگیری، در تعامل پویا با تحولات فکری، اجتماعی و علمی زمانه خود تکامل یافتهاند. این تعامل که در گذشته به تدوین نظامهای کلامی، فقهی و فلسفی منجر شد، امروز در برابر دگرگونیهای پرشتاب معرفتشناختی و فناورانه روزگار مدرن، نیازمند بازاندیشی بنیادین است. پرسشهای نوظهور در حوزههای دینپژوهی، اخلاق و فلسفه فناوری، علوم اسلامی را به بازسازی مفاهیم و روشهای خود وامیدارند تا نه تنها پویایی خود را حفظ کنند، بلکه در گفتوگوی جهانی دانش نقشی مؤثر ایفا کنند.
الهیات به عنوان یکی از شاخههای محوری علوم اسلامی، در این گذار نقشی تعیینکننده دارد. اگر در گذشته، الهیات عمدتاً به تبیین نظاممند باورهای دینی و پاسخ به شبهات کلامی معطوف بود، امروزه این رشته به ابزاری تحلیلی برای فهم و نقد پدیدههای معاصر تبدیل شده است. ظهور مفاهیمی چون الهیاتهای مضاف، نشاندهنده ظرفیت این دانش برای تحلیل فلسفی تحولات دیجیتال، پیشرفتهای فناوری و پرسشهای وجودی است. الهیات کنونی با گذر از کارکرد صرفاً دفاعی، به بازخوانی انتقادی ساختارهای معرفتی و اجتماعی جهان امروز میپردازد و علوم اسلامی را به گفتوگویی فعال با پارادایمهای نوین دعوت میکند.
همزمان، کلام اسلامی در حال پوستاندازی معرفتشناختی است. کلام سنتی که بر منازعات عقل و نقل و دفاع از اصول اعتقادی تمرکز داشت، دیگر به تنهایی پاسخگوی پیچیدگیهای فکری عصر حاضر نیست. کلام جدید با بهرهگیری از روششناسیهای نوین و ساختارهای فکری بازطراحی شده، به مسائل معاصر از منظری چندوجهی مینگرد. این تحول مستلزم گذار از چارچوبهای کلاسیک به پارادایمهایی است که با اقتضائات فلسفی، فرهنگی و علمی قرن بیست و یکم همراستا باشند و کلام را به نیروی محرکهای برای بازسازی علوم اسلامی تبدیل کنند.
با این حال چالشهایی در این مسیر وجود دارد، به ویژه در حوزه نظریهپردازی علوم انسانی اسلامی. رویکردهای منفعلانه که بدون تعامل عمیق با دستاوردهای علمی جهانی به دنبال اسلامیسازی صوری و فاقد پشتوانه علوم هستند، اغلب به تولید نظریههای ناکارآمد و منزوی منجر میشوند. راهکار، اتخاذ مدل تلفیق مفهومی است؛ رویکردی که در آن، دانشمند اسلامی با ورود فعال به جریان علم جهانی، مفاهیم و روشهای مدرن را با اصول دینی همنوا میکند. این استراتژی، ضمن حفظ اصالت سنت، نوآوریهایی متناسب با نیازهای معاصر خلق میکند.
بازخوانی متون دینی نیز در این فرایند نقش کلیدی دارد. بهرهگیری از رویکردهای میانرشتهای مانند ترکیب نشانهشناسی، زبانشناسی مدرن و هرمنوتیک با روشهای سنتی تفسیر میتواند فهمی عمیقتر و معاصرتر از متون مقدس ارائه دهد. این نوگرایی، البته باید با حفظ پیوند با سنت همراه باشد تا از گسست معرفتی جلوگیری و تعادلی پویا میان اصالت و تجدد برقرار شود.
در این مسیر و فرایند، مواجهه با غرب نیز نیازمند بازنگری مفهومی است. تصور غرب بهعنوان یک کل یکپارچه و متخاصم، مانع از تعامل سازنده میشود. تمایز میان غرب فکری بهعنوان منبعی برای گفتوگو و یادگیری و غرب سیاسی، امکان بهرهگیری انتقادی از دستاوردهای علمی و فلسفی را فراهم میکند. این رویکرد، به جای تقابل یا تقلید کورکورانه، علوم اسلامی را در سطح جهانی توانمند میکند.
در نهایت، نباید از این نکته غفلت کرد که تفکر انتقادی بهعنوان محور تحول علوم اسلامی، نقشی بیبدیل دارد. این تفکر، نه بهمعنای نفی سنت، بلکه بازنگری نظاممند در مفاهیم، روشها و ابزارهای علمی است. بایسته است علوم اسلامی با خروج از انزوای معرفتی و مشارکت در گفتوگوی جهانی تأثیرگذاری خود را حفظ و توسعه دهند. اکنون، زمان آن است که با اتکا به گنجینه سنت و نگاهی خلاق به آینده، علوم اسلامی به مرحلهای نوین از بالندگی و اثرگذاری گام نهند؛ مرحلهای که در آن، سنت نه مانع نوآوری، بلکه منبعی برای خلق آیندهای معرفتی و معنادار است.
نظر شما