قدس؛ حالا مردم جهان و سیاستمداران سایر کشورها، دوباره چهره بدون بَزَک ایالات متحده را با کیفیت بالا به نظاره نشستهاند؛ این چهره اما از همان ابتدا هم خیلی یکدست و هماهنگ به نظر نمیرسید!
ترکیبی از «مسیحیان اوانجلیستِ تند و تیز» تا «یهودیان تاجر مسلک»، از یک «لاتینِ صهیونیست» تا «نظامیان کارکشته و خون ریخته در جنگهای دامنهدار ایالات متحده در سراسر گیتی»! این ترکیب ناخوشایند اگر چه در بسیاری موارد، همپوشانی زیادی در منافع و اولویتها دارند؛ اما در مواردی به خون هم «تشنه» خواهند بود.
«مایک والتز»، مشاور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا شاید نمونهای بارز از این ادعا باشد. وی که از شخصیتهای «نومحافظهکار» (نئوکان) و از نظامیان سابق آمریکایی است، در یک دوره کوتاه حدود ۱۰۰ روزه، در فرایندی اصطکاکی با جریان اصلی سیاست خارجی ترامپ به رهبری «استیو ویتکاف» در نهایت به استعفا (برکناری محترمانه) مجبور و به عنوان سفیر بعدی ایالات متحده در «سازمان ملل متحد» معرفی شد.
ترامپ در پیامی که در «تروث سوشال» منتشر کرده، به این موضوع پرداخته و نوشته است: «خوشحالم اعلام کنم که مایک والتز را به عنوان سفیر بعدی ایالات متحده در سازمان ملل متحد معرفی خواهم کرد. مایک والتز از زمان خدمت در ارتش در میدان نبرد، در کنگره و به عنوان مشاور امنیت ملی من، سخت تلاش کرده تا منافع ملت ما را در اولویت قرار دهد. میدانم که او در نقش جدید خود نیز همین کار را خواهد کرد».
در همین حال «مارکو روبیو» به عنوان یکی از سرسختترین حامیان رژیم صهیونیستی، جنگ و وزیر خارجه فعلی آمریکا که در روزهای اخیر تلاش کرده برای در امان ماندن از ترکش همقطاران نئوکان خود، موضعی معتدل در قبال ویتکاف و تلاشهای او در امور روسیه و ایران اتخاذ کند، به عنوان مشاور امنیت ملی منصوب شده است. ترامپ در این باره نیز گفته است: «روبیو رهبری قوی خود را در وزارت امور خارجه ادامه خواهد داد و ما با هم به مبارزه خستگیناپذیر خود برای ایمن کردن دوباره آمریکا و جهان ادامه خواهیم داد».
نکته شایان توجه این است آخرین باری که یک شخص در آمریکا با حفظ سمت وزارت امور خارجه، همزمان مشاور امنیت ملی آمریکا هم بوده، مربوط به «هنری کسینجر» است و در دوران «جنگ سرد»! و این بار مارکو روبیو همزمان این دو منصب حساس را بر عهده خواهد داشت. به ویژه در دولت ترامپ که جایگاه مشاور امنیت ملی را با تجربهای عجیب و غریب از تصدی «جان بولتون» و برکناری پر سر و صدای او در دور نخست ریاست جمهوری در کارنامه دارد.
در بحبوحه همین تغییر و تحولات، یک پیام معنادار از سوی «دونالد ترامپ جونیور» (پسر رئیسجمهور) منتشر شد که شاید یک تفسیر ساده و واقعگرایانه از وضعیت جاری مناسبات قدرت در ایالات متحده باشد. او نوشته است: «نئومحافظهکاران و دولت پنهان، استیو ویتکاف را تخریب میکنند؛ چون به دنبال تضعیف دستورکار سیاست خارجی پدرم هستند. دولت پنهان خواهان «جنگ ابدی» است».
شاید این یک پیام احساسی از جوانی ناپخته در دفاع از پدرش تلقی شود؛ اما به همان اندازه و شاید بیشتر، با واقعیت سیاست قدرت در آمریکا مطابقت دارد. این کشور یا به عبارت دقیقتر، این ایالتهای تا به امروز متحد، در طول تاریخ خود کارخانهای بسیار بزرگ بوده است؛ چه آنجا که با تولید انبوه شرکتهای «فورد» و «جنرال موتورز» اقتصاد صنعتی دنیا را قبضه کرده بود، چه از میانه قرن بیستم که به کارخانه بزرگ تسلیحات، جنگ و مرگ تبدیل شد. به نظر میرسد محاسبات «هزینه-فایده» تجارتپیشگان آمریکایی با منویات گاه ایدئولوژیک صاحبان منافع جنگی، در نقطه فعلی به تعارض رسیده و این ناپایداری و تحولات ناشی از آن، تا چیرگی کامل یکی از دو دیدگاه یا نیل به یک توازن معقول (در استاندارد آمریکایی آن) ادامه خواهد داشت.
نظر شما