در روایت زندگی شهدا تنها با یک نام و یک تاریخ روبهرو نیستیم؛ بلکه با روحی بزرگ مواجهیم که در قامت یک جوان، مسیر کوتاه؛ اما پرشکوهی را پیموده است؛ جوانی که با همه آرزوها، استعدادها و شور جوانی، در روزهای خطر پای دفاع از وطن میایستد و محل مأموریتش را ترک نمیکند.
شهید ایمان وحیدی نیز از همان جوانانی است که با وجود اینکه تنها ۲۰ روز از اتمام دوران سربازیاش مانده بود؛ اما پای آرمانهایش ماند و محل مأموریتش را ترک نکرد.
این جوان هنرمند که متولد اول مهر ۱۳۷۷ در روستای زرد سملقان خراسان شمالی بود، پس از آنکه مدرک کارشناسی هنر اسلامی را از دانشگاه شهید باهنر کرمان گرفت، به خدمت مقدس سربازی رفت و در دوم تیر ماه امسال در حمله رژیم صهیونیستی به محله ونک تهران به شهادت رسید.
به سراغ مشهد قلی وحیدی، پدر شهید ایمان وحیدی رفتیم تا بیشتر از این شهید وطن بشنویم. او درباره این شهید وطن که فرزند ارشدش است، میگوید: ایمان سرباز فراجا بود و چون در رویان مازندران مشغول کار بودم، برای گذراندن دوره آموزشی سربازی به مرکز آموزشی نیروی انتظامی در مرزنآباد اعزام شد و سپس به مرکز حفاظت اطلاعات فراجا در خیابان رشید یاسمی در محله ونک تهران رفت.
وقتی مادر در لحظه شهادت پشت خط است
وحیدی یادآور میشود: در آن ۱۲ روز جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی به ایران، چون مادرش ناخوش احوال بود، هر روز و هر شب با ما در تماس بود و جویای احوال یکدیگر بودیم. در زمان حمله به مجتمع انتظامی فاطمیه ساعت ۷ و ۲۰ دقیقه با مادرش تماس گرفته و مشغول صحبت با او بود که یکی از دوستانش فریاد میزند «ایمان دارند میزنند». سپس تلفنش قطع میشود که ظاهراً در همان لحظه پسرم به شهادت رسیده بود.
پدر شهید ایمان وحیدی با بیان اینکه پسرم قرار بود ۲۰ روز پس از آن روزی که شهید شد، سربازیاش تمام شود و میخواست بعد از آن به خواستگاری همکلاسیاش برود، یادآور میشود: پسرم خیلی مؤدب، با اخلاق و منظم بود. از سال پنجم ابتدایی تا زمانی که دیپلم گرفت، در مدرسه نمونه دولتی در سملقان درس میخواند. سال اولی که در کنکور شرکت کرد، در رشته مهندسی معدن در دامغان، دامپزشکی در همدان و دبیری زبان در سیستان و بلوچستان قبول شد؛ اما چون این رشتهها را دوست نداشت، به دانشگاه نرفت و سال بعد نیز کنکور داد. سال دوم در رشته هنر اسلامی دانشگاه شهید باهنر کرمان قبول شد و به دانشگاه رفت.
او با بیان اینکه ایمان در هر جایی که بود، روحیه بسیجی داشت و کارهای فرهنگی و جهادیاش تعطیل نمیشد، متذکر میشود: ایمان از بچگی علاقه زیادی به فعالیت در بسیج، اردوهای جهادی و فعالیتهای فرهنگی در پایگاه بسیج محلهمان داشت؛ بهویژه در زمان کرونا که دانشگاه غیرحضوری و مجازی شده بود، در محله خیلی فعالیت میکرد. آن زمان به صورت مجازی به درس و دانشگاهش میرسید و در کنارش کارهای جهادی در قالب بسیج محله را انجام میداد. حتی زمانی هم که من برای کار به مازندران رفته بودم، هر وقت فرصت داشت، به بسیج مسجد محله میرفت و در فعالیتهای فرهنگی به آنها کمک میکرد. با وجود اینکه ما بومی آن شهر و محله نبودیم، بچههای آن پایگاه بسیج، ایمان را پذیرفته و به او وابسته شده بودند.
دست چپی که چای حضرتی در دست داشت، جا ماند
وحیدی با بیان اینکه من کارگری میکردم و مادرشان نقش زیادی در تربیت صحیح فرزندانم داشت، عنوان میکند: وقتی در روستایمان به جمع کسانی رفتم که ایمان را میشناختند، متوجه شدم ایمان در هر کار خیر و محفل عزایی که برگزار میشد، مشارکت داشته است. پسرم ارادت خاصی به حضرت سیدالشهدا(ع) داشت. در ایام محرم و دهه فاطمیه وقتی با دوستانش حرف میزدم، جای خالیاش را در مراسم یادآوری میکردند.
پدر شهید ایمان وحیدی با اشاره به اینکه ایمان ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت، میگوید: عکسی در صفحه مجازیاش گذاشته بود که از چایخانه حرم مطهر امام رضا(ع) چای گرفته و استکان در دست چپش قرار داشت و روی آن عکس هم نوشته بود «اینجا چایخانه امام رضا(ع) است و دارم از دست حضرت چای مینوشم». دست چپش را دو ماه پس از شهادتش برایمان آوردند و به پیکر مطهرش الحاق کردیم.
او متذکر میشود: ایمان در منزل از شهادت صحبت میکرد؛ اما من میگفتم ما را چه به شهادت. خانواده ما اصلاً نسبی با شهادت ندارد تا اینکه جنگ ۱۲ روزه پیش آمد و به دلم افتاد که ما هم در این شرایط قرار میگیریم و بینصیب نمیمانیم. برایم جای پرسش بود که ایمان شهادتنامهاش را از چه کسی گرفته و به این واقعیت رسیدم که پسرم با توجه به ارادت خاصی که به اهل بیت(ع) داشت، حتماً شهادتنامهاش را از این حضرات آلالله(ع) گرفته است.
خواستگاری که ناتمام ماند
وحیدی با بیان اینکه تابلوهای تذهیب، خطاطی و قلمدانهای ایمان از آثار هنری است که از پسرم به یادگار مانده، خاطرنشان میکند: ایمان یک تابلو نیمهکاره داشت و آن خطاطی آیه حجاب با خط کوفی بود. همکلاسیاش خانم مریم ابهری که قرار بود پس از اتمام سربازی ایمان، ۱۵ مرداد به خواستگاریاش برویم، آن تابلو نیمهکاره را پس از شهادتش کامل کرد و روز تولد ایمان در اول مهر به ما هدیه داد.
پدر شهید ایمان وحیدی با بیان اینکه درست است ایمان فرزندم بود؛ اما روح بزرگی داشت و حس میکردم بزرگتر از آن است که فرزندم باشد، یادآور میشود: پس از شهادت ایمان، همدانشگاهیهایش وقتی تماس گرفتند، به من گفتند او برای اینکه هزینههای زندگی خوابگاهیاش را تأمین کند، در کنار درس خواندن، روزانه هفت هشت ساعت کار میکرد تا قلمدان و دیگر محصولات چوبی را که میساخته، برای هزینه زندگیاش بفروشد. درباره این موضوع تا پیش از شهادتش چیزی نمیدانستیم و حتی یک بار هم به روی ما نیاورد؛ چرا که من با کارگری نمیتوانستم پول زیادی به او بدهم و ایمان این مسائل را به خوبی درک میکرد.
او میافزاید: امری بهتر از خواستگاری و ازدواج نصیب ایمان شد و به آرزویش که شهادت بود، رسید. خدا را شکر میکنم که ۲۷ سال سعادت زندگی با یک شهید را داشتم. همچنین خدا را شاکرم که محرم امسال در روز منتسب به حضرت علیاکبر(ع) که پیکرش ارباً اربا شده بود، ما پیکر ارباً اربا و سوخته پسرم را به خاک سپردیم و روز ۲۸ صفر که مصادف با شهادت امام حسن(ع) و رحلت پیامبر اکرم(ص) است هم دست چپ ایمان را برایمان آوردند.
وحیدی ادامه میدهد: خدا را شکر که از حال و هوای الهی ایمان چیزی هم نصیب ما شد و ما نیز همچون حضرت اباعبدالله(ع) داغ پسر جوانمان را دیدیم. درست است که این داغ سنگین و کمرشکن بود؛ اما خدا را شاکریم که امام حسین(ع) به واسطه پسر شهیدم ما را عزیز کرد. زیبایی شهادت ایمان برای ما بیشتر از داغ از دست دادن او بود. همین هم موجب شد خدا به دل ما صبر بدهد و حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) به ما کمک کنند تا با این داغ کنار بیاییم.





نظر شما