وقتی از اکتشافات فضایی حرف میزنیم چون یک پای ماجرا، دانشمندان و فضانوردان هستند، نمیشود خیلی از ماجراها را به حساب شایعه، داستانسرایی و قصهبافی گذاشت. البته ممکن است افرادی پیدا شوند که با چند واسطه و از قول فضانوردان دروغهای شاخدار را به عنوان اکتشاف یا مشاهدههای فضایی به مخاطبانشان قالب کنند، اما وقتی چند فضانورد از مشاهدههایی میگویند که ممکن است مو بر تن شما راست کند، قضیه فرق میکند؛ مثل آنچه ۴۰ سال پیش، فضانوردان روسی ساکن در ایستگاه فضایی سالیوت۷ مشاهده و گزارش کردند.
فرشتگان سالیوت
همانطور که گفتیم ماجرا برای قرنهای پیش نیست که به راحتی بتوان آن را به قصه و افسانه بست و از ریشه نقضش کرد؛ سال ۱۹۸۴ یعنی حدود چهار دهه پیش داخل ایستگاه فضایی، چند فضانورد نخبه وسط خلأ و بیوزنی چیزی دیدند که هنوز هم بعد از گذشت چند دهه سرش بحث و کشمکش وجود دارد. خیلیها میگویند واقعی است و خیلیها هم طبیعتاً نظر مخالف دارند و قبول نمیکنند. به نقل از خبر آنلاین، در ایستگاه فضایی سالیوت ۷، سه فضانورد شوروی به نامهای لئونید کیزیم، ولادیمیر سولویوف و اولگ آتکوف، بعد از حدود ۱۵۵ روز زندگی در قوطی کنسرویِ معلق در مدار زمین، داشتند به مرحلهای از خستگی میرسیدند که احتمالاً هر چیز ثابتی هم از نظر آنها دچار حرکت میشد. درست در همین حال و هوا، یک نور نارنجیِ شدید کل ایستگاه را فرا گرفت؛ نوری که هیچ شباهتی به شمع یا چراغهای کمنور زینتی نداشت و اتفاقاً آنقدر زیاد بود که چشم آدم را کور میکرد. برای همین موجب شد بینایی آنها برای چند لحظه مختل شود. بعد از بازگشت بینایی، هر سه نفر ادعا کردند از پنجره هفت موجود شبیه انسان با بال میبینند که کنار ایستگاه پرواز میکنند؛ آن هم به مدت ۱۰ دقیقه. اگر داستان همینجا ختم میشد امکان نداشت مسئله اینقدر جدی ادامهدار شود اما چون ۱۲ روز بعد یک تیم جدید به ایستگاه اضافه شد و دوباره همان نور نارنجی آمد و این بار ۶ فضانورد با اتفاقنظر گفتند: «بله، ما هم هفت فرشته دیدیم»، ماجرا رنگ و لعاب واقعی به خودش گرفت. البته این دفعه با اغراق بیشتری ادعا کردند که اندازهشان به هواپیمای مسافربری رسیده بود؛ یعنی کار از فرشته گذشته بود و احتمالاً به بوئینگ بالدار شباهت بیشتری داشت تا یک فرشته.
چطور ماندگار شد؟
برای درک اینکه چرا این افسانه در شوروی ماندگار شد، بد نیست بدانید مهمترین دلیلش خود شوروی بود. در جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی سیاستی سختگیرانه داشت: موفقیتها را تبلیغ میکرد و شکستها را پنهان نگاه میداشت. این فضای محرمانگی و بیاعتمادی موجب شد هر شایعه فضایی، از جمله داستان «فرشتگان سالیوت ۷»، به سرعت در ذهن مردم جا بگیرد. وقتی هیچ مدرک رسمی و شفافی از دولت منتشر نمیشد، مردم خودشان شروع کردند به پر کردن خلأ با تخیل و تفسیرهای عجیب و غریب. جالب اینجاست که بعد از فروپاشی شوروی و دوران «گلاسنوست» هم با اینکه کلی سند محرمانه رو شد، باز هم هیچ سندی وجود نداشت که ادعای مشاهده موجودات فراطبیعی در مدار زمین را تأیید کند. تنها چیزی که تأیید شد، مرگ یک فضانورد بود؛ آن هم در آموزش زمینی، نه در مدار.
یک «نه» بزرگ علمی
علم پزشکی هوافضا اما توضیح سادهای دارد و میگوید همهچیز زیر سر «پرتوهای کیهانی» است. ذرات پرانرژیای که با سیستم بینایی فضانوردان برخورد میکردند و سبب ایجاد فلاشها یا خطوط نوری میشدند. این پدیده که به «چشم فضانورد» معروف است، حتی بدون وجود نور واقعی هم میتواند نورهای نارنجی یا آبی در چشم ایجاد کند. نور شدید و کورکننده سالیوت ۷، احتمالاً یک پدیده «چرنکوف» با شدت غیرمعمول بود که موقتاً بینایی را مختل کرد. حالا تصور کنید سه آدم خسته و منزوی، بعد از پنج ماه دوری از زمین، ناگهان با چنین نوری مواجه شوند. مغز انسان از چیز مبهم بدش میآید؛ دوست دارد معنا بدهد، شکل بسازد، داستان بسازد. در نتیجه یک فلاش نوری ساده تبدیل میشود به موجودات بالدار نورانی که حتی ممکن است لبخند هم بزنند.
البته چون این پدیده گروهی شد محققان احتمال دادند مشاهده مشترک توسط ۶ نفر «توهم القایی» است. یعنی تیم دوم فضانوردان قبل از پرواز، حتماً داستان تیم اول را شنیده بودند. ذهنشان آماده بود. وقتی دوباره نور را دیدند، مغز بهجای اینکه آن را یک پدیده بصری بداند، رفت سراغ گزینه آشناتر که همان دیدن فرشتهها بود. این یعنی همان «توهم القایی گروهی». با این حساب، پاسخ علمی به اینکه آیا واقعاً فضانوردان روسی فرشته دیدند؟ یک «نه» بزرگ است. اما اصل داستان مهم است؛ چون نشان داد حتی نخبهترین فضانوردان شوروی، با آموزشهای سختگیرانه و مغزهای آماده، بعد از چند ماه انزوا و تشعشع کیهانی ممکن است دچار تجربههایی شوند که واقعی به نظر میرسند، اما واقعیت ندارند. حالا تصور کنید سفر چندساله به مریخ قرار است با مغز انسان چه کند. این ماجرا نشان داد چالش اصلی آینده فضا فقط موشک و سوخت نیست و بخش زیادی از آن به روان انسان وابسته است. باید یاد بگیریم چطور ذهن آدمها را در مأموریتهای بلندمدت سالم نگه داریم؛ وگرنه ممکن است وسط راه، همه با هم موجودات اینچنینی ببینیم. خلاصه اینکه قصه «فرشتگان سالیوت ۷» نه یک افسانه ماورایی است و نه قطعاً یک توطئه فضایی؛ بلکه ترکیبی از مغز خسته انسان، پرتوهای کیهانی و تمایل همیشگی ما به تبدیل ناشناختهها به داستانهای جذاب است. راستش را بخواهید… اگر من هم ۱۵۵ روز در یک قوطی فلزی بالای زمین بودم، احتمالاً چیزهای عجیب و غریب بیشتری میدیدم که فرشتگان سالیوت در مقابلشان کاملاً معمولی به نظر برسند!



نظر شما