مهر ماه امسال بود که نخستین بار روزنامه اعتماد در مطلبی از وضعیت کامران فانی گزارشی ارائه داد و شاخکهای رسانهها را نسبت به شرایط این کتابشناس برجسته، حساس کرد.
اعتماد نوشت: «حال استاد برجسته خوب نیست و اکنون در سرای سالمندان به سر میبرد». پذیرشش سخت بود یکی از یگانههای کتاب، کتابداری و فرهنگ سالهای بیماریاش را در سرای سالمندان و عزلت به سر ببرد. در آن گزارش از قول نادره منصوری، خاله آقای فانی، نقل شده بود که او و آقای فانی با هم زندگی میکردند تا اینکه ایشان به دلیل بیماری شخصیاش و بستری شدن در بیمارستان، سرپرستی موقت استاد فانی را به خانواده دیگری از بستگان میسپارد که پس از آن تصمیم گرفته میشود کامران فانی به خانه سالمندانی در کرج منتقل شود.طبق گفته خانم منصوری، استاد فانی تا پیش از انتقال به سرای سالمندان بیماری خاصی نداشته و در این سالها تمام کارهای شخصی خود را به تنهایی انجام میداده، اما بنا بر اظهارات پرستار خانه سالمندان، استاد فانی از بیماری آلزایمر رنج میبرده و توان انجام کارهای روزمره را نداشته است.
در همان گزارش، عارف خرمشاهی، ادیب و ویراستار ادبی هم گفته بود در سه سال گذشته نشانههایی از فراموشی در رفتار استاد دیده و حتی به او توصیه کرده تحت نظر پزشک قرار گیرد. به گفته او، کمکم استاد فانی از محافل دوستانه فاصله گرفته و تلفنها را پاسخ نمیداده است.
پس از همین گزارش، رسانهها چندین بار با انتشار مطالب مختلف از نهادهای مسئول خواستند با توجه به اینکه استاد فانی فرزندی ندارد، پیگیر وضعیت سلامتی ایشان باشند. رسانهها تأکید کردند جامعه فرهنگی کشور وظیفه دارد در قبال چهرههایی که عمرشان را صرف اعتلای فرهنگ و زبان فارسی کردهاند، مسئولانهتر عمل کند و اجازه ندهد بزرگان ادب در سالهای کهنسالی در انزوا و بیخبری رها شوند.
مطالبه رسانهای تا آنجا پیش رفت که وضعیت استاد فانی از سوی نهادهای فرهنگی بهصورت رسمی دنبال شد و چند نهاد فرهنگی بهصورت همزمان درگیر شدند؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی اما باز هم استاد فانی در شرایط ثابتی قرار نگرفت و در این میان ایشان دو بار در سرای سالمندان و بیمارستان بستری شد که این شرایط حال ایشان را وخیم کرد تا اینکه دهم آذر ماه رئیس جمهور طی دستوری غلامرضا امیرخانی، رئیس کتابخانه ملی و سازمان اسناد کشور را مأمور رسیدگی و پیگیری فوری درمان و بهبود کامران فانی؛ نویسنده برجسته کشورمان کرد. اما سرانجام روز گذشته در حالی که ایشان در بیمارستان سینا بستری بود به دیار باقی شتافت.
مرگ سرانجام آدمی است
نسل امروز کامران فانی را نمیشناسد و حتماً زین پس نام او را فقط روی جلد کتابها خواهد دید و در صفحات فرهنگی درباره این اندیشمند برجسته، مترجم، نویسنده و کتابشناس بیشتر خواهد خواند. اما نسل ما که در هوای این نسخهپژوه ایرانی نفس کشیده غصه خواهد خورد که مرگ سرانجام آدمی است و کاش بزرگانی مانند کامران فانی عمر جاویدان داشتند. رجالی که باید انسانهای زیادی زیر سایهشان قد بکشند و صد افسوس از زندگی استاد فانی در سالهای اخیر که ایشان به انزوای خودخواسته رفت و هیچ کس را به خلوت خود راه نداد. حتماً اعاظمی مانند استاد فانی از دنیا هم توقع دارد آرام با او تا کند و تازیانه گذشت عمر و کهنسالی را بر پیکر او نکشد اما دریغ که چنین نشد.
استاد فانی حق داشت در واپسین سالهای زندگیاش درِ دنیا را به روی خود بندد. طبق گفته استادان، بارها به ملاقات ایشان رفته اما موفق به دیدار با استاد نشده بودند و ایشان از ملاقات امتناع کرده بود. اگر سرگذشت امثال فانی را بخوانیم متوجه این انزوای خودخواسته خواهیم شد. مردی که از زمانی که خودش را شناخته و تا مقطعی که روزگار به او اجازه جستوجوگری داده لحظهای از تکاپو و حرکت نایستاده، دلبسته این است راست قامت دیده شود نه در حالت کسالت و ناخوشی. سرگذشت خواندنی او گویای کوشش بیوقفه او است.
یک سرگذشت خواندنی
کامران فانی ۲۵ فروردین ۱۳۲۳ در قزوین به دنیا آمد. او از دوره دبیرستان کتابدار و فهرستنویس شد! هنگامی که او در سیکل دوم دبیرستانی در قزوین بود، فرد خیّری کتابخانهای به مدرسهشان هدیه کرد و این کتابخانه نسبتاً بزرگ هیچ سر و سامانی نداشت و فانی این کتابخانه را با درک و شناخت خود در آن سن و سال از کتاب، فهرستنویسی کرد. برای هر کتاب شمارهای برگزید و سپس مطابق آن فهرست و تقاضای دانشآموزان کتابها را در اختیارشان قرار داد. این نخستین تجربه کتابداری و مؤانست با کتاب موجب شد سالهای بعد نیز مجالست با کتاب بخش مهمی از زندگی فانی شود. او در دانشگاه در رشته پزشکی قبول شد اما پس از دو سال این رشته را رها کرد و دانشجوی ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و محضر برخی از بزرگان آن روز دانشکده ادبیات را درک کرد. پس از مقطع لیسانس و در خدمت سربازی، کتاب خواندن را میان سربازان و درجهداران نظامی اشاعه داد. در روزهای تنش میان ایران و عراق در دهه ۱۳۴۰، به دلیل اختلافهای مرزی، فانی در مرز با عراق در چادری که برای سربازان در نظر گرفته شده بود، به سربازان کتاب میداد تا از اوقات خود بهتر بهره ببرند.
سخاوتمند و گشادهدست در علم
کامران فانی از پیشگامان تحصیل در دوره تازهتأسیس کتابداری در ایران است. از نوجوانی زبان انگلیسی را فراگرفت. در مقطع لیسانس عربی را در محضر دکتر مهدی محقق و استاد بدیعالزمان کردستانی آموخت. مطالعه مداوم در زمینههای مختلف علمی و ادبی شخصیتی ممتاز از فانی ساخته است. نخستین مطلبی که از فانی منتشر شد، داستانی از گی دوموپاسان در سال۱۳۴۷ است. فانی نخستین کسی است که گونتر گراس را به فارسیزبانان معرفی کرد، روزهایی که گونتر گراس جایزه نوبل ادبی را بدست نیاورده بود و شهرتی عالمگیر نداشت، اما خود را به عنوان نویسندهای توانا در ادبیات آلمان تثبیت کرده بود. او نمایشنامه «مرغ دریایی» نوشته آنتوان چخوف را به فارسی ترجمه کرد.
او درباره بتهوون هم کتابی ترجمه کرد؛ «سلوک روحی بتهوون» اثر جان ویلیام سالیوان. فانی در این کتاب به دنیای فکری و روحی هنرمند ممتاز عالم موسیقی میپردازد و همچنان یکی از بهترین آثار درباره بتهوون است. فانی با موسیقی بسیار آشنا بود و شنونده متبحر موسیقی و ترجمه کتاب سالیوان در واقع ادای دینی به بتهوون بود؛ موسیقیدان محبوب او.
اگر بخواهیم درباره آثار استاد فانی بنویسیم فهرستی طولانی خواهد شد چون ایشان علاقه مطالعاتی فراخی داشت. تاریخ ایران و جهان، ادبیات به معنی نقد ادبی و داستان و تاریخ ادبیات و فلسفه غربی و اسلامی محور مطالعات او است. وی در این زمینهها هم ترجمه کرده و هم نقد نوشته است.
همچنین ترجمه موضوعی قرآن کریم با همکاری بهاءالدین خرمشاهی از جمله آثار و فعالیتهای ایشان است.
میتوان گفت کامران فانی پس از عبور از ۳۰ سالگی، بیشتر همّ خود را به آموزش و تدوین «سرعنوانهای موضوعی فارسی» معطوف کرد. او طی سالیان طولانی و افزون بر ۳۰ سال استاد راهنما و استاد مشاور در پایاننامههای مربوط به کتابداری بوده است. طبق گفته استادانی که با ایشان حشر و نشر داشتهاند آنچه از دانش و منش کامران فانی در صدر کارنامه او قرار میگیرد و ستایش هر مخاطبی را به همراه داشته است سخاوت او در دادن اطلاعاتی بوده که طی سالیان متمادی و بر اثر خواندن و پژوهش بدست آورده بود. او این دانستهها را با گشادهدستی به متقاضیان میداد و از این کار بسیار خرسند بود.
چنین وارسته کمتر آدمی هست
کامران فانی را میتوان در دایره وسیع همکاران و دوستانش شناخت؛ دایرهای به وسعت علم و فرهنگ که در آن از سید جلالالدین آشتیانی تا پوری سلطانی قرار دارند. پوری سلطانی در تمام طول حیات خود همواره از کامران فانی به نیکی یاد میکرد که او را بهتر از هر کسی میشناخت چه اینکه همکار، همفکر و همدغدغه بودند. هر دو کتاب و کتابداری را پیش گرفته بودند. از همین رو بود که در شب پوری سلطانی او برای پوری سخنرانی کرد و در بخارا، پوری سلطانی برای کامران فانی نوشت: «بارها خود من به ایشان گفته بودم که اگر شما نصف این اوقاتی را که صرف اصلاح کارهای دیگران میکنید به کار خودتان میپرداختید تا به حال دهها کتاب و مقاله به جامعه هدیه شده بود. ولی این ایثار و مهر و دیگران را زیر پر و بال گرفتن برای اینکه رشد کنند و پویا شوند، ذات او است، چیزی نیست که به گفته من یا دیگران تغییر کند. بدین ترتیب دهها و دهها مترجم به جامعه تحویل دادند».
بهاءالدین خرمشاهی درباره استاد فانی چنین گفت:«چنین وارسته کمتر آدمی هست. بزرگ است بدون بزرگنمایی و بزرگوار است و همواره در هالهای از فروتنی. انسان چنین فروتن در این پایه و با این مایه از فضل و فرهنگ کمتر داریم».
بسیاری کامران فانی را با آخرین حضورش در یک برنامه عمومی که مربوط به تنها بزرگداشتش بود به ذهن سپردهاند؛ شب بخارا که توسط علی دهباشی به افتخار این نویسنده و مترجم برگزار شد وتصویر این کتابدار و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آن شب در ذهن همه ثبت شده است نه تصویر بیمارش در خانه سالمندان.
کامران فانی آدم خلوتگزینی بود و تمایل نداشت کسی سراغش را در خانه سالمندان بگیرد. مسئولان و نهادهای فرهنگی هم تقریباً تا زمانی که فشار رسانهای آنها را مجبور نکرد کاری برای این مرد بزرگ انجام ندادند که البته این چرخه برای بزرگان به همین گونه است. برای ما کامران فانی همیشه همان فرهیخته آراسته است. او کامران فانی بود و میخواست همان بماند؛ همان مرد خوشپوش، متین، موقر و آراسته. باید از او همین تصویر میماند تا همیشه.




نظر شما