تحولات منطقه

۲۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۷
کد خبر: ۱۱۱۸۰۲۵

وقتی صحبت از روزنامه‌نگاران قدیمی قدس می‌شود، نام حسن احمدی‌فرد بی‌شک یکی از اولین‌هاست. مردی که بخش بزرگی از عمر حرفه‌ای خود را در همین راهروها و پشت همین میزها گذرانده و حالا زمان زیادی تا بازنشستگی‌اش نمانده است.

راز کیمیاگری یک همکار پیشکسوت
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

وقتی صحبت از روزنامه‌نگاران قدیمی قدس می‌شود، نام حسن احمدی‌فرد بی‌شک یکی از اولین‌هاست. مردی که بخش بزرگی از عمر حرفه‌ای خود را در همین راهروها و پشت همین میزها گذرانده و حالا زمان زیادی تا بازنشستگی‌اش نمانده است.
شهرت آقای احمدی‌فرد تنها به دیوارهای روزنامه قدس محدود نمی‌شود؛ اهالی رسانه با جادوی قلم او به خوبی آشنا هستند. اما راز این کیمیاگری در چیست؟ در پاهایی که همیشه در سفر است و قلبی که در دل طبیعت و فرهنگ مردم می‌تپد. او تنها یک نویسنده پشت میزنشین نیست؛ یک طبیعت‌گرد کنجکاو است که غبار راه‌ها را به جان می‌خرد تا روایتش بکر و دست اول باشد. شیفته آداب و رسوم، مشاغل رو به فراموشی و طعم غذاهای سنتی است و این ذائقه بی‌نظیر، از دستپخت هنرمندانه‌اش تا قلم شیوایش امتداد دارد؛ گویی راز مزه‌ها را می‌داند و آن‌ها را در جوهر کلماتش می‌ریزد.
برای ما که در مقاطع مختلف، از نزدیک با او کار کرده‌ایم او بیش از یک همکار پیشکسوت، یک دبیر همراه و یک الگوی تمام‌عیار اخلاقی است.
این روزها که به دلیل کسالتی ناخوانده، صندلی‌اش در غوغای تحریریه خالی است این همه داشته‌های او بیش از گذشته به چشم می‌آید.حسن احمدی‌فرد آن‌قدر تواضع دارد که وقتی از او می‌خواهیم به مناسبت سالگرد روزنامه چند خطی برایمان بنویسد، می‌پذیرد و اول صبح از روی تخت بیمارستان یادداشتش را برایمان ارسال می‌کند.با امید به بازگشت همکار خوبمان به تحریریه، این یادداشت را بخوانید:
این خوشبختی، این دغدغه مقدس
نه اینکه حالا بخواهم چهره‌ای درشت‌نمایی شده از کارم ارائه بدهم، اما روزنامه‌نگارجماعت، تا آن دم‌دم‌های آخر، تا آن وقتی که فرشته مأمور می‌گوید دستت را بده به من و بیا برویم دیگر، با دغدغه روزنامه‌نگاری زندگی می‌کند؛ با این دغدغه که کاش از این مشکل هم بنویسم؛ بلکه راه‌حلی پیدا بشود و چهار نفر، یکی از گیر و گرفتاری‌هاشان کم شده باشد.
این دغدغه، دغدغه مقدسی است؛ و از آن جنس دغدغه‌هاست که می‌تواند به کار بهتر شدن جامعه بیاید. نه اینکه منتی برای کسی داشته باشیم؛ شغل و حرفه ما همین بوده خب؛ و انصاف نیست آدم بابت وظیفه‌اش منتی داشته باشد.
به قول معروف پولش را گرفته‌ایم و حالش را برده‌ایم. حالا البته راستش، پول و پله روزنامه‌نگاری که آن‌قدرها چنگی به دل نمی‌زند؛ نشانه‌اش هم اینکه ما هم همپای مردم، به‌ویژه در این روز و روزگار، کم شرمنده زن و بچه‌مان نشده‌ایم، اما اینکه حالش را برده‌ایم، بله حرف درستی است. کی می‌تواند حال ما روزنامه‌نگارها را دریابد وقتی مطالبمان خوانده می‌شود و مردم دوستشان دارند؟
یک بار در اتوبوسی بودم که از حاشیه حرم مطهر، ملت را می‌رساند به بولوار سجاد؛ و از قضا دست یکی از مسافرها، شماره همان روز روزنامه قدس بود که من هم در صفحه چندمش مطلبی داشتم. به‌سختی خودم را جابه‌جا کردم تا بهتر ببینم آن مسافر اتوبوس، کدام صفحات و کدام مطالب را دارد می‌بیند. جلوتر که آمدم دیدم بله دارد مطلب من را می‌خواند. بعد زد به شانه بغل‌دستی که ببین اینجا نوشته فلان و فلان و شروع کردند باهم به حرف زدن، درباره مطلب من.
من در آن روز، در آن اتوبوس شلوغ، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم و هنوز هم هستم و یقین دارم این خوشبختی، این دغدغه مقدس، تا آن دم‌دم‌های آخر همراهم هست.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha