در عشق، دست و دلباز باشید... در پدری و مادری... روح فرزندان تان را دریابید و سیراب کنید...

قدس آنلاین / رقیه توسلی: بگذارید پشت قد و نیم قدهای جهان، به مهربانی گرم باشد... به بزرگترهایی که راه بلدند... کم و کسری ها را بردارید و خاطرجمع کنید چشم هایشان را، آغوش شان را، گام هایشان را...

فرشته ها را گاهی با خود به سفر ببرید... تا آن سرزمین که آوای کودکان شیرخوار هم دارد... کلمات داغ دارد... کلمات معصومانه ی داغ...

شال مشکی و سربندِ «ثارالله» ببندید و از غزل های پرشور به پسرکان و دخترکان تان، پیاله ای بنوشانید... به نسلی که می خواهد حسینی بار بیاید....

از هزار در هزار دالان کربلا که نمی شود نگفت... خادم العشق باشید... و به کوچکترها بگویید از کاروان نینوا... علمدار را بگویید... نامه ها را... نماز ظهر عاشورا را...

حضرت شش ماهه و سیلی و خرابه و تیر سه شعبه را اما نه... اسارت را، نه... کوچه پس کوچه های شام را، نه... خیمه های سوخته و خار مُغیلان را، نه...

در پدری و مادری، سنگ تمام بگذارید... گاهی به سفر بروید تا نگاه دلبندتان، زیبایی ها را ثبت کند... فُرات را بفهمد... عطر ملائک را... خادمان شیدا و زائران پُرصلوات را...

از بی وفایی تاریخ که نمی شود نگفت! از هجرت و رازِ پرچم های سرخ! از اشک هایی که مرد و زن را می گدازد هنوز و تا ابد! راز پناهگاه زیارت عاشورا را که نمی شود نگفت!

چندساله ها اینطور جنب و جوش و ارادت را بلد می شوند... بساط معرفت شان پهن می گردد به قصد سرسپردگی... به قصد سلام و درود...

اینطور بر سینه می کوبند و شکسته و بسته می گویند: «یا ابا عبدالله»... «یا حبیب القلوب».

گاهی بار و بُنه برندارید و به سفر بروید... با عیال و خانمان... با چشمان تَر... با کودکی که می خواهید عاقبت بخیرش کنید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.