۱۴ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۱
کد خبر: 746076

بهار شاعران

محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر

چرا بهار همیشه فصل محبوب شاعران بوده است؟ چرا شاعران ما خیلی بیش از چهار فصل به بهار پرداخته‌اند؟ واقعیت این است که در هر زمانی یکی از جلوه‌های بهار به کار شاعران می‌آمده است و این فصل هیچ‌ گاه برای آنان خالی از سوژه، مضمون و خالی از انگیزه و جوشش نبوده است.

در روزگاران قدیم مثل حالا نبود که در زمستان هم زندگی با همان پویندگی جریان داشته باشد. زمستان فصل رکود بود و بسیاری از فعالیت‌های زندگی تعطیل می‌شد. نه گل و گیاه‌های گلخانه‌ای بود و نه میوه‌ها و خوراکی‌های سردخانه‌ای؛ نه استخر آب گرم و نه اسکی و تله‌کابین زمستانی. طبیعت در عمل به خواب می‌رفت و انسان‌ها هم به خانه‌ها می‌خزیدند تا فصل بهار و از این جهت در فصل بهار به ‌ناگهان همه چیز شروع می‌شد. هم فضای گشت و گذار بیرون آماده بود و هم دست و پای انسان‌ها برای بهره‌برداری از طبیعت باز می‌شد. چنین است که ناگهان گویی شاعران احساس زندگی می‌کنند و شروع می‌کنند به بهاریه ‌سرودن، به خصوص که بسیاری از این شاعران، شاعر دربار بوده‌اند و در تفریح و تفرج بهاری پادشاهان همراه آنان.

از همین روی بیشتر شعرهای مدحیۀ شاعران کهن ما، بهاری است؛ همچون شعر معروف فرخی سیستانی که در مدح یکی از امرای زمان خود سروده است و چقدر هم عینی و مطابق چشمدیدهای واقعی زندگی، از گرفتن کلید باغ از باغبان صحبت می‌کند، چیزی که تا به امروز در گشت ‌و گذارها رایج است و گرفتن کلید باغ یک امر کلیدی به حساب می‌آید، به خصوص کلیدی که به قول شاعر فردا هزاران خواستار خواهد داشت:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید

اما یک نوع بهار دیگر هم بهار حکما و عارفان است. کسانی که بهار را برای عشرت‌جویی نمی‌خواهند و آن را وسیله پند و عبرت‌گیری از زندگی می‌دانند. برای آنان بهار نشانه رستاخیزی است که در زمین برپا می‌شود و آیاتی از قدرت خداوند را به نمایش می‌گذارد. سعدی با آن بهاریه معروف خود یکی از میدانداران این نگرش به بهار است:

بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار/خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

آفرینش همه تسبیح خداوند دل است/دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

می‌بینید که باز بهار یک خاصیت دیگر خود را نشان می‌دهد. اینکه زنده شدن دوباره طبیعت و رنگارنگی جلوه‌های آن را می‌شود هم درس خداشناسی دانست و هم می‌شود این زنده شدن طبیعت را به زنده شدن جان انسان پیوند زد:

آمد بهار جان‌ها، ای شاخ تر به رقص آ

چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ

گویا بهار با جلوه‌های متعدد بیرونی خود ظرفیت و آمادگی خوبی دارد که همه شاعران را به کار بیاید، حتی کسانی را که می‌گویند این قدر هم دلبستهٔ این طبیعت نباشید. اما شاعر امروز؛ او به بهار از پنجره‌ای دیگر می‌نگرد و آن پنجره مسائل اجتماع، سیاست و وضعیت مردم جهان است. در واقع شعر فارسی به هر سمتی که رفته، بهار را نیز با خود برده است و جالب است که فصل بهار، ظرفیت این را دارد که بستر بیان همه این سخنان قرار گیرد. خلیل‌الله خلیلی، شاعر معاصر افغانستان در روزهای جنگ‌های این کشور می‌گوید به بهار بگویید که به کشور ما نیاید

گویید به نوروز که امسال نیاید

در کشور خونین‌کفنان ره نگشاید

بلبل به چمن نغمه شادی نسراید

ماتم‌زدگان را لب پُرخنده نشاید

خون می‌دمد از خاک شهیدان وطن، وای

ای وای وطن، وای

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.