سه سال از روزی که در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، رهبر انقلاب سندی بالادستی را با عنوان «بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی» منتشر کردند می‌گذرد.

نقشه راه پیشرفت از مسیر جوان‌گرایی

در این سند، مسائل مختلفی از جوان‌گرایی و اقتصاد مقاومتی گرفته تا ضرورت استفاده از حلقه‌های میانی مطرح شده بود. به مناسبت سالروز انتشار این بیانیه با دکتر حسین محمدی سیرت، عضو هیئت علمی دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) گفت‌وگو کرده‌ایم.

جناب محمدی، در متن بیانیه به این شکل آمده است: «فاصله‌ میان بایدها و واقعیت‌ها، همواره وجدان‌های آرمان‌خواه را عذاب داده و می‌دهد، اما به‌راستی این، فاصله‌ای طی‌شدنی است»؛ سؤالی که اینجا مطرح می‌شود ناظر بر چگونگی طی این مسیر است؟

به نظر می‌رسد فاصله بین آرمان‌ها و واقعیت‌ها موقعی اتفاق می‌افتد که ما یا صرفاً واقعیت‌ها را در نظر می‌گیریم یا صرفاً آرمان‌ها را. اگر واقع‌بینی و آرمان‌گرایی به‌صورت توأمان در نظر گرفته شود، قاعدتا وجدان‌های بیداری که در تلاش برای آرمان‌ها هستند، یک تصویر واقعی‌تر و حقیقی‌تری را از تحولات خواهند داشت.

نکته دوم این است «واقعیت» و «فهم گزارش از واقعیت» در بسیاری از مواقع با هم متفاوت است، یعنی در فضایی که امروز ما با هم گفت‌وگو می‌کنیم، واقعیت‌های کاذب وجود دارد که به نوعی واقعیت‌های ساخته شده هستند. اینکه واقعاً وضعیت ما با آرمان‌هایمان چه فاصله‌ای دارد، آیا این واقعیت را رسانه‌ها برای ما می‌سازند، آیا این واقعیت، یک گزارش حقیقی از صحنه موجود است؟! به‌نظر می‌رسد اگر واقعیت‌های حقیقی -نه واقعیت‌های ساخته شده- را در نظر بگیریم، در بسیاری از موارد شرایط و وضعیتمان نسبت به آرمان‌ها قابل پذیرش است.

نکته سوم؛ عقلانیت و نگاه منطقی به مسیر و حرکت یک جامعه به سمت آرمان‌هاست. قطعاً یک پدیده مثل انقلاب اسلامی، پدیده‌ای لحظه‌ای نیست، نیازمند زمان و گذر زمان است؛ اینکه شما گذر زمان را دچار فرسایش نکنید و درک کنید که تحولات اجتماعی نیازمند طی شدن و گذر از یک بازه‌های زمانی بلندمدت است نکته مهمی است. این استقامت و صبری که در عبور از مسیر حق و طی کردن مسیر حق توصیه شده در ادبیات دینی در همین قصه نهفته است وگرنه اگر مسیر، مسیری کوتاه و با سرعت به سمت هدف قابل طی شدن باشد، طبیعتاً تواصی به حق و تواصی به صبر را متذکر نمی‌شدند.

این سند، یک دکترین و راهکاری است که به منظور اجرا در دهه پنجم انقلاب مدنظر قرار گرفته‌ است. هسته مرکزی این دکترین سپردن کار به جوان‌ها با هدف پیشرفت همه‌جانبه است؛ نقش حقیقی جوانان برای اجرای بیانیه گام دوم چیست؟

 دو سه نکته را باید در نظر داشت، نخست اینکه آیا وضعیت موجود، یک وضعیت مطلوبی نسبت به جوان‌گرایی است؟ خیر! طبیعتاً آن اتفاقی که باید، نیفتاده است. اما می‌بینیم اراده و میل به سمت جوان‌گرایی، تبدیل به یک ادبیات شده است. این خود، نکته مهمی است. در روزگاری این مسئله اصلاً مطرح نبود، ولی امروز این مسئله از سوی جریان جوان به عنوان یک مطالبه، مطرح و از سوی بدنه اجرایی کشور نیز پذیرفته شده است. نکته دوم اینکه آیا بدنه جوان، آمادگی و زیرساخت‌های فکری، تجربی و... و رسیدن به مسئولیت اجرایی را دارد یا نه؟ به نظر می‌رسد این اتفاق نیفتاده است. من نمی‌خواهم بگویم ما اینجا نیروی انسانی لازم را نداریم؛ ولی نکته اینجاست که بین حوزه تربیت (و به نوعی تولید نیروی انسانی) و اینکه آن نیروی انسانی آماده حوزه اجرا شود، فاصله داریم.

خب این به‌خاطر «تجربه» است که مسئولان فضا را برای جوان‌ها باز نکردند تا تجربه کسب کنند. چه بسا اگر فرصت تجربه کردن به جوان‌ها داده می‌شد، نتایج بهتری به بار می‌آمد.

این بحث تجربه یک چیز است، اما اینکه کدام جوان در چه ساختاری وارد شود الان مورد بحث ماست؛ نه دانشگاه‌های ما ارتباط معناداری با حوزه اجرا دارند و نه ما آن ساختار حزبی غربی را داریم. البته نمی‌خواهم ساختار حزبی غربی را تأیید کنم اما بالاخره ساختار حزبی، ساختاری برای انتقال نیروی انسانی به صحنه اجرای سیاسی و اداری کشور است. علاوه بر اینکه ما دانشگاه‌های حکمرانی نداریم. می‌خواهم عرض کنم یک چیزی این وسط گم شده است؛ شما فرض بفرمایید الان در همین دولت فعلی، اراده جوان‌گرایی وجود داشته باشد، از چه شبکه‌ای و چه مسیری می‌خواهد شناسایی کند. این هم یک نکته‌ای است که من فکر می‌کنم یکی از موضوعاتی که در این سال‌ها به‌خصوص در این دولت باید به آن فکر شود، همان شبکه رشد و تعالی در صحنه اجرایی کشور است.

الان برای پرداختن به این مسئله خیلی دیر نیست؟ اینکه پس از ۴۰ سال، ما الان بگوییم سازوکارلازم برای به صحنه آوردن جوانان را نداریم و مشکل شبکه‌سازی داریم؟

بله متأسفانه خیلی دیر است. وقتی شما از مسئولان نسل اول می‌گویید باید بدانید جنگ و دفاع مقدس، یک عرصه حقیقی را ایجاد کرد که مسیر حقیقی برای رشد و انتقال به حوزه علمی کشور بود. ولی این یک حالت اضطراری و دفاع مقدس یک حالت خاص بود، اما متأسفانه، در حال حاضر این ایراد وارد است اما بالاخره نمی‌شود این خلأ را نادیده گرفت. نکته سوم هم در حوزه جوان‌گرایی در شرایط فعلی این است که ما باید به سمت دولت گذار به دولت جوان انقلابی و نه دولت جوان انقلابی برویم. اگر از بنده بپرسید، معتقدم دوره اول آقای رئیسی، دولت گذار به دولت جوان است. لازم نیست وزیرهایمان حتماً جوان باشند یا نباشند، اما مدیران میانی، کارشناسان شاخص دولت در حوزه‌های مختلف و نه صرفاً دولت، در دیگر نهادهای نظامی، قضایی و نهادهای دیگر کشور می‌توانند جوان باشند. من فکر می‌کنم یک اشتباهی هم اینجا اتفاق افتاده است که ما می‌خواهیم خلأ ۴۰ ساله را در دو سال پر کنیم. من معتقدم این دولت می‌تواند دولت گذار باشد و اگر زمینه را فراهم کنیم -چنان که رهبری انقلاب در حوزه کارشناسی و در حوزه مدیریت‌های میانی فرمودند- خواهیم دید یک جوان مستعدی که فرض کنید در این دولت مدیر است، می‌تواند در کوتاه مدت در دولت آینده آقای رئیسی نقش ایفا کند؛ البته اگر آقای رئیسی در دولت بعدی هم باشد.

چه بسا جوان‌گرایی با جوانانی اتفاق بیفتد که خیلی در فضاهای انقلابی و همسو با نظام نباشند

نکته‌ای که شما می‌فرمایید ناظر بر نکته چهارمی است که متأسفانه تغییر و تحول در نیروی انسانی نیازمند یک برنامه‌ریزی بلندمدت است. در نظر بگیرید مسئول فلان وزارتخانه در شرایط فعلی کشور که می‌آید با هزاران مسئله روزمره روبه‌رو می‌شود و پس از چهارسال دولت را با هزاران مسئله روزمره‌ای که هر روز طی کرده، تحویل می‌دهد؛ بالطبع نمی‌تواند به امور مبنایی فکر کند، آن نکته‌ای که شما فرمودید اینکه مسئول بیاید وضعیت شبکه نیروی انسانی‌اش را شناسایی کند، برنامه‌ریزی نماید، نه در بازه یکی دو ماهه؛ تغییرات ایجاد کند، من چهار سال وزیر فلان وزارتخانه هستم می‌خواهم در چهار سال بدنه وزارتخانه‌ام را تغییر بدهم، البته نه یک تغییر ۱۰۰ درصدی، ۳۰ درصد، ۴۰ درصد، این مسئله نیازمند فرصت برنامه‌ریزی شبکه واسط و حلقه‌های میانی (به تعبیر رهبری در گام دوم انقلاب اسلامی) است ولی آن را از دست می‌دهد و گرفتار روزمرگی می‌شود.

نکته‌ای هم که گفتم واقعاً شبکه رشد در جمهوری اسلامی مشخص نیست. ابتدای انقلاب، خود انقلاب بود، بعد جنگ و دفاع مقدس شد، اما امروز نهایتاً شبکه شناخت شخصی افراد می‌شود. دفتر تلفنش را نگاه می‌کند می‌گوید من آقای فلانی را می‌شناسم، معرفی می‌کند. ما الان دانشگاه حکمرانی نداریم

موانع تحقق این سند بالادستی را چه می‌دانید؟

موانع متعدد است، یکی از جدی‌ترین موانع در حوزه «امید» است که رهبری فرمودند و اولین نکته‌ای است که باید اصطلاحاً ذیل «جهاد تبیین» عرض کنم. ناامیدی و عدم امیدواری نسبت به تحقق گام دوم معضلی است که می‌توان آن را ذیل عنوان «جهاد تبیین و جهاد امید» قرار داد؛ واقعاً در این موضوع در سال‌های فعلی و شرایط فعلی، نیازمند آن هستیم.

نکته دومی که در بیانیه گام دوم به ذهن می‌رسد، شعارزدگی و نبود پیوست اجرایی آن است، یعنی بیانیه گام دوم صرفاً در سطح یک شعار طرح شود. مثال می‌زنم؛ اگر ما نقصی در ساختار قانون اساسی داریم، اگر نقصی در ساختارهای کلان اداری کشور داریم، می‌تواند ذیل بیانیه گام دوم طرح شود و به نوعی شوکی را ایجاد کند. من فکر می‌کنم جمهوری اسلامی در دهه پنجم انقلاب نیازمند یک شوک ساختاری است، شبیه به آن چیزی که در پایان دهه ۶۰ و در قصه اصلاح قانون اساسی داشتیم که در بیان رهبری انقلاب هم تأکید شد اما یک اراده‌ای که در مجموعه ساختاری کشور باشد، در این قصه وجود ندارد.

مانع سوم، حذف جریان انقلابی در کنشگری عمل‌گرایانه سیاسی یعنی فراموش شدن مبانی است. یکی از مباحثی که فکر می‌کنم تهدیدکننده انقلاب اسلامی است، تبدیل شدن جریان انقلابی یا به تعبیری جریان جوان انقلابی به یک بازیگر سیاسی است؛ اینکه این جریان پراگماتیسم و عمل‌گرا شود. فرقی هم نمی‌کند که با ریش و چادر باشد یا بی‌ریش و بی‌حجاب، شما با این ادبیات جلو بیایید، جریان انقلابی استحاله می‌شود و ضربه سهمگینی به این گفتمان وارد می‌کند.

الحمدلله، یک مقدار در فضای سیاسی کشور این گفتمان فروکش کرد اما کماکان وجود دارد و یکی از آفت‌ها می‌تواند این باشد که ذیل ادبیات کاملاً انقلابی، یک پراگماتیسم و عمل‌گرایی وجود داشته باشد.

در چنین فضایی چطور می‌توان امیدوار بود و امید را به جامعه تزریق کرد؟

به‌نظر می‌رسد در زمینه امیدآفرینی دو طیف می‌توانند نقش بسیار جدی داشته باشند؛ یکی جریان مربیان اعم از معلمان و اساتید دانشگاه هستند که می‌توانند امیدواری نسبت به وضعیت کشور را در فضای تربیت فرهنگی کشور منتقل کنند و صرفاً یأس و ناامیدی را منتقل نکنند. دوم مسئله افکار عمومی و مواجهه واقعی با افکار عمومی و نه مواجهه شعاری است و مسئله سانسوری که در رسانه‌هایمان داریم، به‌خصوص رسانه ملی، که البته یک مقداری قرار است بهتر شود. مواجهه شعاری نه تنها مردم را امیدوار نمی‌کند بلکه ایجاد یک کری رسانه‌ای هم می‌کند. اگر در رسانه ملی، یک تصویر حقیقی از انقلاب اسلامی -چه موانع و چه پیشرفت‌ها- ارائه دهیم، اتفاقاً این منجر به امیدواری می‌شود. نکته سوم در موضوع امیدواری، مسئله کارآمدی است. واقعیت این است مسئله و معضل جمهوری اسلامی، نه در آرمان‌ها و نه در زیرساخت‌هایش، بلکه در کارآمدی است. اگر مردم دولت و معیشت کارآمدی را تجربه کنند، طبیعتاً ایجاد امید هم خواهد شد.

بر اساس بیانیه گام دوم، راه ‌حل مشکلات اقتصادی کشور، سیاست‌های اقتصاد مقاومتی است چرا این مسئله در ۴۰ سال اول محقق نشده است؟

به‌نظر می‌رسد در این ۴۰ سال بدنه اصلی مدیریت کشور، آگاهانه یا ناآگاهانه، جریانی بوده که متمایل به اندیشه غربی است؛ یا یک نوع لیبرالیسم خود آگاه یا ناخودآگاه است. ما بعد از جنگ عملاً به سمت ادبیات توسعه رفتیم و مجبور شدیم یا انتخاب کردیم وعملکرد بانک مرکزی، فضای اقتصادی و وزارتخانه‌های اقتصادی، در این مسئله به‌خاطر تمایلات غرب‌گرا بودن مشهود است. مسئله اصلی در اقتصاد مقاومتی این است آن باور قلبی که در اجرای این سیاست باید در کارگزارانمان باشد، وجود ندارد. فکر می‌کنم در دهه آینده مدیرانی خواهیم داشت که  در ساختار بومی رشد کرده‌اند و همین مسئله می‌تواند خودش امیدوارکننده باشد.

خیلی از وزرایی که خودشان منتقد سیاست‌های اقتصاد لیبرالی بودند و از قضا در فضای انقلابی هم رشد کرده‌اند، می‌بینیم باز همان سیاست‌ها را دنبال می‌کنند. چه باید کرد؟

اولاً تغییر این ریل به این آسانی نیست و نیاز به زمان دارد. یک موقع اگر صحبت از علوم انسانی اسلامی می‌کردید، شما را تمسخر می‌کردند، امروز می‌گویند یک چیزهایی هم می‌شود به‌عنوان علوم انسانی اسلامی شنید. اقتصاد مقاومتی یک دهه است تبدیل به ادبیات شده است. ۱۵ سالی بیشتر نیست که موضوع سیاست منطقه‌ای پررنگ شده، قاعدتاً خیلی از کسانی که مدیران اقتصادی امروز کشور هستند ظاهراً بچه حزب‌اللهی و متدین‌اند، ولی نکته اینجاست این‌ها در مریخ که رشد نکرده‌اند، بخشی از ساحت تربیتشان در فضای انقلاب و پای اندیشه رهبران انقلاب بوده است بخشی هم شاگردی اساتیدی بوده که علوم انسانی غربی را برای این‌ها مطرح کرده‌اند، طبیعی است آن‌ هم محصول نهایی ایده انقلاب اسلامی نیست، ولی من به شخصه امیدوارم به اینکه در فضای علوم انسانی می‌توانید از «اقتصاد مقاومتی» سخن بگویید اما آیا در دهه ۷۰ می‌توانستید بگویید اقتصاد مقاومتی وجود دارد؟ این نشان می‌دهد ما فضای مثبتی را پیش رو داریم.

به عنوان پرسش آخر، افق‌های پیش روی تحقق اهداف انقلاب اسلامی در ۴۰ سال دوم را بیان بفرمایید.

در تبیینی که رهبری انقلاب کردند، دوره نظام‌سازی و دولت‌سازی و بعد هم جامعه‌سازی و تمدن را مطرح نمودند، من فکر می‌کنم قوام دولت جوان انقلابی، انقلاب اسلامی را ان‌شاءالله در گام سوم به یک استقراری می‌رساند.

نه اینکه یک معجزه‌ای اتفاق بیفتد، اما وقتی به بدنه مدیریتی کشور نگاه می‌کنید شاهد تراکنش نسبی قابل قبولی از مدیرانی هستید که معتقد به آرمان‌های انقلاب اسلامی و از پختگی و تجربه‌ای برخوردار هستند، پیش‌بینی من این است شاید در افق کوتاه مدت، در دهه پیش رو بلوغ دولت انقلابی را داشته باشیم و بعد هم مسئله جامعه‌سازی و فضای عمومی را ان‌شاءالله خواهیم داشت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.