با وجود گذشت بیش از چهل سال از اوج یافتن موج ترورهای خیابانی و سازمان یافته در ایران دهه۶۰ هنوز پرونده شاه مهره‌های سازمان ترور رازهای ناگفته و ناگشوده بسیاری برای فاش شدن دارد.

رازهای ناگشوده پرونده هادی علویان

تبحر اعضا و مرکزیت سازمان منافقین در کلید زدن انواع پروژه‌های نفوذ با هدف حذف مهره‌های اصلی انقلاب که در ادبیات سازمانی به پروژه قطع سرانگشتان رژیم مشهور شد هزینه‌ای بس سنگین را بر دوش نهال جوان و البته پر فروغ انقلاب اسلامی که با خون اقشار فقیر و مستضعف جامعه آبیاری شده بود تحمیل کرد. که هنوز پس از گذشت بیش از ۴ دهه از عمر انقلاب اسلامی بر گرده آن سنگینی می‌کند. برای روشن شدن برخی از جنبه‌های راز مخوف جریان نفاق در تاریخ معاصر ایران با غلامرضا عظیمی برخورداری محافظ حجت الاسلام شهید عبدالکریم هاشمی نژاد به گفتگو نشستیم تا ابعاد پنهان نفوذ مریدان رجوی در دستگاههای دولتی آن روز ایران بیش از پیش روشن شود.

با سلام خدمت شما سرور ارجمند برای آغاز بحث لطفاً خاطرات و نظرات خود را از دوران فعالیتهای مرحوم شهید هاشمی نژاد در کانون بحث و انتقاد دینی بیان فرمایید؟

 بسم الله الرحمن الرحیم این جانب غلامرضا عظیمی برخورداری متولد سال ۱۳۲۸ش هستم. و در روز ترور مرحوم شهید هاشمی نژاد ۳۲ سال سن داشتم. در مورد کانون بحث و انتقاد دینی باید بگویم که من از سال ۱۳۵۶و۱۳۵۷ش با کانون آشنا شدم و مرید شهید هاشمی نژاد گردیدم. این مرکز بسیار روشنگری خوبی برای جوانان آن عصر داشت. علی رغم سید حسن ابطحی که در آنجا بود. شهید هاشمی نژاد در اصلاح و راهنمایی جوانان فردی کوشا بود و جوانان را ارشاد می‌نمود.

 می‌خواهم بدانم روایت شما از پرونده هادی علویان قاتل مرحوم شهید هاشمی نژاد چگونه است. من در مصاحبه‌ها خواندم که گویا در آن زمان سازمان اطلاعات سپاه به سران حزب جمهوری اسلامی در مشهد هشدار داده بود که مواظب این فرد باشند. اما چرا علی رغم این هشدارها هادی علویان توانست در شاخه تبلیغات حزب نفوذ کند؟

پذیرش این فرد مربوط به خود حزب بود. ما با افرادی مواجه شدیم که در حزب استخدام بودند یکی از اینها یعنی هادی علویان در بخش دانش آموزی حزب مشغول به کار بود. هادی علویان اهل قوچان بود و پدر و مادری مؤمن داشته که با آنها دعوا می‌کند. به دلیل این دعوا خانه و شهر خود را ترک کرده و به مشهد می‌آید. این جوان آواره در دامن منافقین می‌افتد و آنها این شخص آواره را به عنوان نگهبان وارد حزب جمهوری اسلامی می‌کنند. منافقین به دنبال چنین افرادی بودند که زیر نظر پدر و مادر نباشد تا بتوانند او را تربیت ‌کنند. هادی علویان بعد از مدتی ارتقا یافته و به شاخه دانش آموزی حزب وارد می‌شود در این مدت وی با منافقین خلق رفت و آمد داشته و اصطلاحاً آنها به او خط می‌دادند. آن طور که من اطلاع دارم یک هفته مانده به عملیات ترور اعضای سازمان نفاق این شخص را به خانه‌ای در خیابان سعدی کوچه مقدم می‌برند. چند دانشجوی عضو سازمان در این خانه بودند. هادی علویان در آنجا آموزش می‌بیند و آن دو دانشجو به صاحب‌خانه می‌گویند:« بعد از عید ایشان هست تا ما بریم مسافرت و برگردیم.» این فرد در آن خانه تنها می‌ماند و به طور کامل آموزش می‌بیند تا این که در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ش نارنجک را به او می‌دهند و هادی علویان نارنجک را زیر بیضه‌هایش جاسازی می‌کند و وارد حزب می‌شود. در این زمان بچه‌های حزب او را درست بازرسی نمی‌کنند و او به اتاق کارش وارد می‌شود. ما آن شب با شهید هاشمی نژاد در منزلشان بودیم صبح آمده و وارد ساختمان حزب شدیم. حاج آقا به داخل کلاس رفتند. من در سالن قدم می‌زدم و مراقب بودم خود حزب به ما گفته بود افراد شاغل در اینجا همه مورد اعتماد می‌باشند. و شما مواظب محیط بیرون از حزب باشید. داخل حزب محل امنی است. در حالی که آقایان ماری را در آستین پرورانده بودند. دو نفر از افراد حزب مطلع می‌شوند که این جوان منحرف و منافق است.

چه کسانی از این قضیه مطلع می‌شوند؟

دو نفر از اعضای حزب که یکی از آنها در بخش مخابرات همان ساختمان اشتغال داشت. اینها نامه‌ای می‌نویسند و به آقای شیخانی مسئول امور پرسنلی و کارگزینی می‌دهند. ایشان هم این نامه را به پرونده این شخص سنجاق می‌کند و در زونکن می‌گذارد. روزی که حادثه ترور رخ می‌دهد. بچه‌های اطلاعات سریع می‌آیند و می گویند چرا این اتفاق افتاده و در اتاق کارگزینی به آقای شیخانی می‌گویند پرونده هادی علویان را بیاور وقتی پرونده را باز می‌کنند می بینند آن نامه روی پرونده سنجاق شده است. با دیدن این سند بچه‌های اطلاعات به آقای شیخانی می‌گویند:«وقتی به شما اطلاع دادند که این جوان مشکوک است چرا به ما اطلاع نداده و این نامه را برای ما نفرستادید چرا به ما زنگ نزدید تا ما ببینیم این فرد چه کسی است؟!» در هر صورت سهل انگاری خود این آقای شیخانی که مسئول کارگزینی و پذیرش آنجا بود باعث بروز این فاجعه شد.

چرا آقای شیخانی این اشتباه بزرگ را مرتکب شده بود؟

 وی در پاسخ نیروهای امنیتی که از وی پرسیده بودند چرا این اشتباه و سهل انگاری بزرگ را مرتکب شده است گفته بود:« من در آینده می‌خواستم در میدان شهدا یک دکه روزنامه فروشی بزنم و قصد داشتم این پسر را به آنجا ببرم.» نیروهای امنیتی می‌گویند:« این فرد وقتی منافق باشد چه به درد شما می‌خورد؟! که برای شما روزنامه بفروشد شما به وسیله سهل انگاری خود این شخصیت بزرگ را از دست دادید.» در هر صورت مقصر ایشان بوده. ما در بیرون از حزب بسیار با دقت عمل نمودیم زیرا ما ۵-۶ نفر محافظ بودیم.

جناب عالی برای محافظت از شهید هاشمی نژاد چه دوره هایی را گذراندید؟

 من خودم قبلاً محافظ استاندار بودم و دوره‌های فراوانی را دیدم. سن من در هنگامی که محافظ بودم ۳۲ سال بود. بهترین دوره آموزش هنرهای رزمی و عملیات چریکی، ضدچریکی و دفاع شخصی را نیز زیر نظر بهترین اساتید کشور که از تهران آمده بودند گذراندم. و با نمره قبولی بالا از دوره‌ها فارغ التحصیل شدم و بقیه محافظان این بزرگوار بین ۲۵ تا ۲۸ سال سن داشتند. هیچ کدام ما کم سن و سال نبودیم و تمام برادرهایی که به صورت محافظ آمده بودند. آموزشهای رزمی، چریکی و دفاع شخصی را دیده بودند. تا از این شخصیت برجسته که به بلبل استان خراسان مشهور بود حفاظت کنند. اما متأسفانه با سهل انگاری آقایان ما این شخصیت را از دست دادیم که هنوز پس از گذشت ۴۱ سال جای این شخصیت بزرگ در استان خراسان خالی است. به دلیل سهل انگاری این بزرگواران همچین صدمه‌ای به استان وارد شد.

نگاه مرحوم شهید هاشمی نژاد به وحدت شیعه و سنی به چه شکل بود؟

شهید هاشمی نژاد شاگرد ممتاز امام راحل(ره) بود. وقتی امام می‌فرماید:« همه با هم وحدت کلمه داشته باشید و وحدت کلمه را فرا موش نکنید. کلید پیروزی وحدت کلمه است.» شهید هاشمی نژاد همان سخن امام بزرگوار را می‌گفت. کلام شهید هاشمی نژاد عین کلام امام بود ایشان واقعاً عاشق امام بود. اگر مسائلی در استان بین شیعه و سنی پدید می‌آمد ایشان با یک سخنرانی می‌رفت و همه را حل می‌کرد و همه اهل تسنن همان طور که امام را دوست داشتند ایشان را هم دوست داشتند چرا که مشکلات همه آنها را برطرف می‌کرد و واقعاً شهید هاشمی نژاد شاگرد درجه یک امام بزرگوار بود.

یک مطلبی هم در مورد تیم ترور شهید هاشمی نژاد پیش می‌آید چرا که جناب عالی فرموده‌اید وقتی هادی علویان مرحوم شهید هاشمی نژاد را از پشت بغل کرد و نارنجک را روی شکم ایشان منفجر کرد. تلاش می‌کند که فرار کند. آیا هادی علویان به دلیل انفجار نارنجک مصدوم شده بود و آیا با وجود مصدوم شدن برای فرار تلاش نمود؟

بله من مجبور می‌شوم کمی به عقب بازگردم. طبق آموزشی که به این شخص ملعون داده می‌شود به او گفته شده بود که در درون حزب عملیات ترور را انجام دهد اما  به نزدیک درب خروجی بیا تا وقتی این کار را انجام دادی بتوانی از ساختمان حزب خارج شوی و ما تو را نجات دهیم. این ملعون هم تا موقعی که ما بودیم در آنجا تردد می‌کرد و ما به او شک نمی‌کردیم برای این که به استخدام حزب درآمده بود و لذا موقعی که حاج آقا می‌خواستند از ساختمان حزب خارج شوند. هادی علویان پشت درب خروجی حزب آمد و حاج آقا را از پشت بغل کرد. وی ضامن نارنجک را در طبقه بالا کشیده بود وقتی هم که حاج آقا را بغل کرد بلافاصله نارنجک منفجر شد. یعنی اصلاً ما همه در برابر عمل انجام شده قرار گرفتیم و با وجود این که حدی ۵ الی۶ نفر بودیم هیچ کدام نتوانستیم کاری بکنیم و همه همان جا مجروح شدیم. حاج آقا به شهادت رسید برای آن که آن نامرد نارنجک را روی سینه حاج آقا منجر کرده بود. و آن دستش که نارنجک در آن بود قطع شد. وقتی نارنجک را منفجر نمود حاج آقا را زمین گذاشت که به بیرون فرار کند. من با او درگیر شدم که نگذارم بیرون برود اما از زیر دست من افتاد بیرون وقتی این طور شد. آن تیمی که برای نجات وی آمده بود وقتی که دیدند او افتاده دو خانم بودند که از زیر چادر او را به رگبار بستند و فرار کردند.

 یعنی خود منافقین هادی علویان را به رگبار بستند؟

 بله اما نمرد زیرا تیرها به نقاط حساس بدن وی اثابت نکرد و او زنده ماند. گلوله‌ها به دست و پای او اصابت کردند. من سریع به وسیله بیسیم به فرماندهی سپاه مشهد اطلاع دادم فرماندهی دستور داد که هادی علویان باید سالم و زنده دستگیر شود. وقتی ماشین فرستادند قصد داشتند اول حاج آقا را ببرند اما دیدند که کار از کار گذشته است. بنابراین علویان را در ماشین انداختند و سریع به بیمارستان امام رضا(ع) بخش سوانح بردند. طراح عملیات ترور آنجا بود.

طراح عملیات چه کسی بود؟

 طراح عملیات ترور مهدی یغمایی (لعنت الله علیه) بود. در آن روز یغمایی مرخصی گرفته بود و معاونش در آنجا بود. بالافاصله وقتی هادی علویان وارد آنجا می ششود هادی علویان می‌گوید:« او را برای اتاق عمل آماده کنید.» وقتی افراد حاضر در آنجا تلاش می‌کنند تا هادی علویان را برای اتاق عمل آماده کنند. معاون مهدی یغمایی هادی علویان را با یک آمپول هوا می‌کشد.

سرنوشت مهدی یغمایی به عنوان نفوذی سازمان در بیمارستان امام رضا(ع) چه شد اطلاعی از این قضیه دارید؟

بله یکی از کسانی که در دستگیری مهدی یغمایی شرکت داشته این قضیه را برای من تعریف کرد. وی گفت:« وقتی ما به هویت واقعی مهدی یغمایی و وابستگی وی به جریان نفاق پی بردیم. رفتیم از بخش سوانح بیمارستان امام رضا(ع) بخش سوانح پرونده وی را گرفتیم و آدرس خانه‌اش را درآوردیم بعد رفتیم منزل وی را به محاصره درآوردیم. مهدی یغمایی یک ژیان داشت که آن را در محل دیگری گذاشته بود تا ما را فریب دهد. ما جای ماشین هم نگهبان گذاشتیم و در حوالی منزل وی هم نگهبان گذاشتیم در ساعت ۲ بامداد وقتی که از منزل بیرون آمد نگاهی به این طرف و آن طرف کرد وقتی دید کسی بیرون نیست از منزل خارج شد و طرف ماشین خود راه افتاد. تا سوار ماشین شود. وقتی او به سمت ماشین آمد من با بیسیم به نیروهای امنیتی که در حوالی منزل وی بودند اطلاع دادم تا مراقب او باشند. وقتی وی وارد ماشین می‌شود او را بیرون می‌کشند.» اما او بیرون نمی‌آمده و قصد داشته کپسول سیانور را زیر زبان خود بگذارد. وی یک نارنجک و کلت هم همراه خود داشته است که قصد استفاده از آنها را داشته است. اما نیروهای امنیتی با زیرکی خاصی دست او را به پشت سرش می‌تابانند و او را دستگیر کرده و او را بازرسی بدنی می‌کنند. بعد از دستگیری او را به قوه قضائیه تحویل می‌دهند و چند روز بعد در مراسم نماز جمعه مشهد اعدام می‌شود. مهدی یغمایی خودش اعتراف کرده که طراح عملیات ترور شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب بوده است. آخرین طرح وی نیز مربوط به عملیات ترور مرحوم آیت الله واعظ طبسی است که قبل از اجرای آن لو رفت.

قدس آنلاین: فرایند عملیاتی این طرح به چه شکل بود؟

 جریان از این قرار است که وقتی بچه‌های اطلاعات به یک ماشین مشکوک می‌شوند  او را متوقف نموده و بازرسی می‌کنند در جریان بازرسی متوجه می‌گردند که در صندوق عقب این ماشین یک مفاتیح هست که نوشته‌هایش برش خورده و برداشته شده و در درون آن یک بمب کار گذاشته شده است. وقتی تحت بازجویی قرار می‌گیرد می‌گوید:« قصد داشتم این بمب را به کمیته ببرم و به نفوذی سازمان در آنجا تحویل دهم.»

 پس منافقین در کمیته مشهد هم نفوذی داشتند؟

 بله بله بچه های اطلاعات این شخص را در کمیته دستگیر می‌کنند. نقشه این طور بود که این مفاتیح را به نفوذی خود در کمیته بدهند تا او این بمب زیر جا نماز مرحوم آقای طبسی بگذارد. در آن زمان چون آقای واعظ طبسی مسئول کمیته بودند ظهرها در کمیته نماز می‌خواندند. و مشکلات بچه‌های کمیته را هم آن جا حل و فصل می‌کردند می‌خواستند این بمب را زیر سجاده آقای طبسی بگذارند تا وقتی ایشان سر روی مهر می‌گذارد با کنترل از راه دور بمب را فعال کنند و آقای طبسی را این گونه به شهادت برسانند. بعدها مشخص می‌شود که طراح این عملیات نیز مهدی یغمایی است.

 می‌خواهم به عنوان سخن آخر اگر سخنی راجع به مرحوم شهید هاشمی نژاد یا ترورهایی که در اوایل انقلاب در مشهد اتفاق می‌افتاد دارید بفرمایید تا استفاده کنیم. دوست دارم بدانم چرا مجاهدین خلق(منافقین) این قدر در مشهد عملیات ترور انجام دادند؟

 ببینید منافقین اولین جایی که خیلی در آن سرمایه گذاری کرده بودند تهران بود. اگر دقت کنید در حادثه بمب گذاری ساختمان حزب جمهوری اسلامی ۶۲ نفر به شهادت می رسند که در آن ۲۰ نفر از قوه قضائیه ۲۰ نفر از مجلس و ۲۰ نفر از دولت به شهادت رسیدند و در رأس آنها هم شهید بزرگوار بهشتی قرار دارد. بعد از تهران جایی که خیلی روی آن حساس بودند مشهد بود. برای همین مشهد را مرکز دوم فعالیتهای خود قرار دادند. چرا که مسعود رجوی ملعون هم اهل مشهد بود. به علاوه آنها می‌دانستند که شهید هاشمی نژاد یکی از شاگردهای درجه یک امام است. بنابراین در تاریخ ۷ مهر ماه سال ۱۳۶۰ش ایشان را ترور کردند. هدف اینها این بود که این دو مرکز مهم کشور را فلج کنند. لذا بلبل خراسان را ترور کردند. هنوز هم بعد از گذشت ۴۱ سال از ترور ایشان جای شهید هاشمی نژاد به راستی پر نشده است.

  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.