اختلال محاسباتی مسأله اصلی برخی افراد است که بارها از مواضع رهبر انقلاب شوکه شده‌اند. آخرین مورد آن تذکر معظم‌له است که در سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) به افرادی داده شد که در حین سخنرانی سیدحسن خمینی سر و صدا کردند.

 سوپرانقلابی‌هایی که دچار اختلال محاسباتی هستند/ استدلال‌هایی برای تفسیر شخصی از رای «ولیّ»

به گزارش قدس آنلاین، همزمان با شروع سخنرانی سیدحسن خمینی در سالگرد ارتحال امام، شعارهایی نظیر «مرگ بر ضد ولایت فقیه» سر داده شد. این شعارها تذکر رهبر انقلاب را در پی داشت. ایشان در انتهای سخنرانی خود فرمودند: «شنیدم که امروز در اثنای سخنان آقای سیدحسن خمینی، کسانی سروصدا کردند، با این کار بنده مخالفم، با این نوع تخریب کردن‌ها و سروصدا کردن‌ها بنده موافق نیستم، من مخالفم، این را بدانند همه؛ امیدوارم خدای متعال همه ما را به راه راست هدایت کند.»

مشابه این ماجرا در سالگرد رحلت امام در سال ۱۳۸۹ نیز رخ داد. جمعیت انبوهی برای مراسم ارتحال و سخنرانی رهبر انقلاب عازم حرم شده بودند تا در اولین مراسم سالگرد پس از کودتای ناموفق "فتنه‌ ۸۸" شرکت کنند. فضای آن روزهای جامعه به شدت درگیر منازعات سیاسی بود و بالتبع بخشی از جریان انقلاب نیز از این حرارت بی‌نصیب نبود. خصوصا که سیدحسن خمینی نیز نزدیک به سران فتنه بود. امّا اقدام آن روز نیز با تذکر صریح رهبر انقلاب رو به رو شد. 

جبهه انقلاب حتما به سید حسن خمینی نقدهایی دارد؛ چه در مواضع او چه در نوع مدیریت موسسه حفظ و نشر آثار امام و ... اما رفتارهای اشتباه نظیر آنچه که در روز ۱۴ خرداد به وقوع پیوست تبدیل به ضد تبلیغ برای انقلاب اسلامی خواهد شد.

نشر اخبار و حواشی سالگرد ارتحال امام(ره) در رسانه‌های بین‌المللی و حضور مهمانان خارجی در این مراسم نیز حساسیت ماجرا را دوچندان مِی‌کند.

اما اصل ماجرا شاید این مسائل نباشد. مسئله اصلی در نوع ولایتمداری و انقلابی‌گری برخی افراد و جریان‌ها است. این جملات رهبرانقلاب در دیدار با نمایندگان مجلس را که چند وقت قبل انجام شد ملاحظه کنید: « کسانی بودند که مثلاً سال ۵۸ ــ که بنده عضو شورای انقلاب بودم و آن وقتها هنوز رئیس‌جمهور هم نبودم ــ می‌آمدند پیش ما که حالا خودمان جزو بچّه‌های انقلاب بودیم و مثلاً با سوابق مبارزاتی فلان، می‌نشستند حرفهایی میزدند تند، داغ، آتشین که ما چشممان خیره میماند که اینها چه کسانی‌ هستند دیگر! یعنی به تعبیر فرنگی‌مآب‌ها سوپر انقلابی؛ بعد برگشتند و  انقلابی نماندند.»

گاهی برخی رفتارها انقلابی‌گری جلوه می‌کند اما در اصل انقلابی‌گری نیست. گاهی این رفتارها به تعبیر رهبرانقلاب سوپرانقلابی‌گری هم جلوه می‌کند اما در اصل خلاف منویات رهبرانقلاب است.

نمونه‌هایی از سوپرانقلابی‌های اخیر

۱: محمود احمدی‌نژاد در دولت دوم خود دچار انحرافات زیادی شد. یکی از روش‌های استدلال او این بود که می‌گفت من باید از دو لب مبارک دستوری را بشنوم تا از آن تبعیت کنم. با همین روال تمام واسطه‌ها را حذف می‌کرد و کار را در نهایت به پشت تریبون می‌کشاند. همان دستور پشت تریبون را هم انجام نمی‌داد. احمدی‌نژاد در جریان انتخابات ۹۶ بود که با وجود نهی رهبر انقلاب آنهم پشت تریبون، اقدام به ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری کرد. 

۲: رهبر انقلاب سال ۱۳۸۳ نامه‌ای به رئیس وقت مجلس هفتم (اصولگرا) می‌نویسند و توضیح می‌دهند که استیضاح وزرا در ماه‌های آخر ماموریت، دردی از مردم دوا نخواهد کرد. امّا قریب به ۸ سال بعد، مجلس (با اکثریب اصولگرا) در بهمن سال ۹۱ با وجود مشی علنی رهبر انقلاب، وزیر کار دولت احمدی‌نژاد را استیضاح کرد. 


نامه رهبر انقلاب به رئیس مجلس هفتم درباره استیضاح | منبع: Khamenei.ir

۳: روند استیضاح و طرح سوال از وزرا و رئیس جمهور در مجلس یازدهم نیز برای حسن روحانی در حال تکرار بود. جریانی که پیگیر ماجرا بود خود مدعی‌ترین جریان در ولایتمداری است. این روند غلط با هوشیاری اکثریت نمایندگان مجلس یازدهم متوقف شد.

۴: در ماجرای مذاکرات هسته‌ای نیز برخی تلاش داشتند بگویند این مذاکرات، سازشکارانه است. در حالی که نظر صریح رهبرانقلاب در این مسئله نیز شفاف بود. رهبرانقلاب به صراحت فرمودند حتی اگر مذاکره مستقیمی هم شکل بگیرد این مذاکرات به معنای تسلیم نخواهد بود.

و ...

استدلال ذهنی این سوپرانقلابی‌ها چیست؟

اگر از برخی افراد همچون احمدی‌نژاد بگذریم یکی از استدلال‌های مدعیان انقلابی‌گری این بود که میان آنچه رهبرانقلاب «اظهار» می‌کنند و آنچه «می‌خواهند بگویند» تفاوت وجود دارد. اصطلاحا مکنونات قلبی رهبرانقلاب متفاوت از بیاناتشان است و از طرفی این جریان خود را مکلف به مکنونات قلبی رهبرانقلاب می‌دانند و از این طریق دستورات صریح رهبری را دور می‌زنند. نکته دیگر آنکه، آنچه این جریان آن را مکنونات قلبی می‌خوانند با تفسیر شخصی خودشان ارائه می‌دهند و خود را مکلف به این تفسیر شخصی می‌دانند.

گفتمان مظلومیت آقا!

 این گفتمان تحت عنوان «مظلومیت آقا» رایج است. لذا برخی در این گمان هستند که باید با اقداماتی بار از روی دوش رهبری برداشته شود. این درصورتی است که خود آقا چنین تعبیری را قبول ندارد. روایت مستندی در این باره نیز وجود دارد: رهبر انقلاب در پاسخ به ابراز احساسات همسر شهید مدافع حرم «مختاربند» مبنی بر اینکه «ما به فکر مظلومیت شما هستیم» و اینکه « برخی خواص متوجّه وظیفه‌شان نیستند و این شما را زجر می‌دهد. شما تحت فشار هستید» با خنده جواب می‌دهند: «حالا خواص را خدا ان‌شاءالله هدایت کند امّا برای مظلومیت من اصلاً غصّه نخورید؛ بنده اصلاً مظلوم نیستم. فشار که همیشه تحت فشاریم امّا الحمدلله زورشان به ما نمیرسد.»

شروط ولایت

مسئله بعدی که باید به آن اشاره کرد این است که توانایی مدیریت و شجاعت از شروط ولایت فقیه است. اگر میان آنچه یک فردی «می‌خواهد» بگوید و آنچه «می‌گوید» تفاوت وجود داشته باشد اساسا شروط ولایت فقیه در او صدق نمی‌کند.

اخلال در محاسبات اجتماعی

گاهی گفته می‌شود رهبرانقلاب بر اساس شرایط فعلی این سخن را گفته است و اگر ما فضا را باز کنیم رهبرانقلاب جور دیگری حرف خواهند زد. خب این سخن می‌تواند درست باشد. اما اشکال کجا ایجاد می‌شود؟ زمانی که برای تغییر شرایط برخی می‌خواهند خلاف نظر رهبرانقلاب رفتار کنند. این اختلال در محاسبات فکری است.

اگر کسی می‌خواهد شرایط را تغییر دهد باید مختصات آن وضعیت را دقیق‌تر تحلیل کند و تلاش کند فهم اجتماعی و متقضیات عمومی جامعه و بستر جامعه را تغییر کند. البته این مورد هم برای همه مسائل جاری نیست. قطعا برخی موارد هستند که در همه شرایط باید رعایت شود. مثلا اخلاق درست در برخورد با کسانی که از نظر فکری همسو نیستند در هر شرایطی از الزامات یک جریان انقلابی است.

مراقب این پرتگاه باشیم

در هر حال شور و حرارت برای جریان انقلابی هم لازم است امّا عقلانیت ولایتمداری نباید تحت تاثیر این شور انقلابی به حاشیه برود. برخی افراد در لبه پرتگاهی قرار دارند که برخی از انقلابیون نسل اول به اعماق آن سقوط کرده‌اند.

فردی که فردای تسخیر سفارت آمریکا نوشت «بعد از شاه نوبت آمریکاست» امروز نرد عشق با نام ایالات متحده می‌بازد. جریانی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت، به ۲۰ سال نکشید که تحت لوای اصلاح طلبی به فکر تجدیدنظر طلبی در اصل انقلاب افتادند. کسانی در جریان حمله اول ائتلاف آمریکایی به عراق (۱۳۶۹) از لزوم آمادگی برای ضربه به منافع آمریکا در منطقه و جهان می‌گفتند،  در جریان حمله دوم ائتلاف آمریکایی به عراق (۱۳۸۲) از ترس واشنگتن نامه زدند که حاضر به همکاری در زمینه خلع سلاح حزب الله لبنان هستند.

وقتی تذکر یا رهنمودی علنی وجود دارد، این مسئله باید تبدیل به خط مشی جریان انقلابی شود. برخی کاتولیک‌تر از پاپ می‌شوند و در حزب اللهی گری آقا را هم می‌خواهند پشت سر بگذارند. نتیجه آن چیزی جز هزینه برای انقلاب و رهبری نیست؛ این هزینه می‌تواند دفاع از فردی باشد که لایق آن نیست.

انتهای پیام/

منبع: فارس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.