تاریخ شکل‌گیری جریان های انحرافی زمانی بغرنج و پر پیچ و خم می‌شود که یک فرقه با تبدیل شدن به سرمنشاء فرقه‌های انحرافی دیگر تبدیل به ریشه انحراف و در نهایت یک جریان اجتماعی منحرف شود

داستان واقعی شکل‌گیری ریشه یک انحراف

به گزارش قدس آنلاین، با یک تأمل اجمالی در آثار و کتب مربوط به فرقه شیخیه به طور قطع و یقین می‌توان چنین حکمی را در مورد آن صادر نمود. زیرا این آثار و افکار شاذ و نادر و صد البته انحرافی شیخ احمد احسایی و شاگردان مکتب وی بود که زمینه ساز و بستری مناسب برای رشد و گسترش ادعای گوناگون و پرطمطراق و باطل سید علی محمد باب و یاران کوردل وی شد. هرچند برای ارائه یک تحلیل واقعی از چرایی و چگونگی نضج و رشد فرقه شیخیه در ایران و برخی کشورهای منطقه من جمله عراق آن هم در یک برهه تاریخی خاص لازم است تا شرایط سیاسی-اجتماعی و برخی از افکار بنیادگذار شیخیه یعنی شیخ احمد احسایی را مورد بررسی قرار دهیم. بدین منظور  خبرنگار فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفت و شنودی دوستانه با دکتر سید هادی سید وکیلی استاد برجسته و محقق و پژوهشگر نام آشنای فرق و مذاهب انحرافی سعی در ریشه یابی این انحراف بزرگ دارد.

قدس آنلاین:  بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه اول از پرونده ویژه ریشه انحراف با موضوع بررسی عقاید جریان منحرف شیخیه در خدمت آقای دکتر سید هادی سید وکیلی هستیم آقای دکتر سپاس فراوان که با وجود مشغله‌های زیاد وقتی را در اختیار ما گذاشتید. به عنوان پاسخ به سؤال نخست لطف کنید و برای کمی از نقش شیخ احمد احسائی به عنوان مؤسس و پایه گذار فرقه شیخیه در شکل گیری این فرقه برای ما بگویید؟

سید وکیلی: اول از همه تشکر می‌کنم که به این موضوع مهم پرداختید و به این مسئله اهمیت می‌دهید که مبانی فکری آنها شناخته و به جامعه معرفی بشود.در رابطه با شیخ احمد احسائی باید گفت ایشان اهل احساء عربستان است که به تعبیر بهتر باید گفت احساء بحرین چون این سرزمین از نظرتقسیمات جغرافیایی جزو منطقه بحرین است اما از نظرتقسیمات کشوری در کنار کشور عربستان سعودی قرار می‌گیرد احساء یک پیشینه شیعی بسیار قوی دارد که االبته گرایشهای باطنی و حدیثی نیز در آن مشاهده می‌شود به طور مثال: ما ابن ابی جمهور احسائی را به عنوان یک عالم شیعی قوی اما باطن‌گرا می‌شناسیم و می‌توانیم یک پیشینه منطقه‌ای را در آنجا شناسنایی کنیم. خاندان شیخ احمد احسائی  یک خاندان بیابانگرد سنی بوده‌اند که به دلایلی هم به تشیع گرویده‌اند و هم شهرنشین شدند. و در منطقه احساء که یک منطقه شیعه نشین است سکنی گزیدند امروزه هم حتی احساء و قطیف در عربستان منطقه‌ای شیعه نشین است و بخش اعظمی از نفت عربستان نیز در این منطقه قرار دارد. پس خاندان شیخ احمد احسایی شهر نشین شدند و به صورت هم زمان از اهل تسنن به تشیع گرویدند. خود شیخ احمد هم این مسئله را ذکر می‌کند و هم نسبت به اجداد سنی خودش  به گونه‌ای بی‌اعتنایی می‌کند اما اجدادی که به تشیع گرویدند را ارج می‌نهد و با تکریم از آنها یاد می‌کند، شیخ احمد یک زندگینامه خودنوشت دارد به طور کلی ما در رابطه با شیخ احمد ۲ الی ۳ منبع داریم در رابطه با کودکی و جوانی او که یکی زندگینامه خودنوشت اوست،یکی زندگینامه است که پسرش نوشته است و زندگینامه دیگری هم به قلم شاگردش سید کاظم رشتی موجود است و بقیه تراجمی که در رابطه با شیخ احمد هست همه به نوعی رونوشت و رونویسی از همین عنوان است که شیخ احمد احسائی در رابطه با پدر خودش با تعبیر شیخ یاد می‌کند در بین عرب‌ها رایج است که اگر کسی کمی اهل علم یا اهل احترام باشد یعنی جایگاه والایی داشته باشد. در آن منطقه یا از او با عنوان شیخ یاد می‌کنند. شیخ احمد در رابطه با منطقه خود نیز می‌گوید:« در آن زمانی که کودک بودم فضای حاکم بر منطقه و روستای ما بود آکنده از لهو و لعب بود و مردم به گونه‌ای بودند که به ساز و تنبوری که بر دیوار آویزان کرده بودند افتخار می‌کردند.»  همین مسئله و همان روحیه‌ برآمده از یک خاندان نسبتاً محترم و از آن طرف هم فضای لهو آلود دوره نوجوانی، شیخ احمد را به این مسئله می‌کشاند که درهمان عنفوان جوانی و کودکی به سمت تفکر کردن و اندیشیدنی خاص برود. که این اندیشیدن‌ها متأسفانه او را به سمت ریاضت‌هایی که غیر مرسوم و یا حتی غیر شرعی و بدون حضور و توجه استاد بود می‌کشاند که اولین نقطه‌های انحراف شیخ احمد در نوشته‌های خودش هم از اینجا شروع می‌شود می‌بینیم که می‌گوید: «در کودکی به جای اینکه با بچه‌ها بازی کنم می‌رفتم به قبرستان‌های اطراف و در خرابه‌های کاخ هایی که از گذشته به جای مانده بود. در اطراف روستا می‌گشتم و می‌گفتم: (أینَ المُلوک أینَ اَبناءُ المُلُوک) پادشاهان کجا هستند فرزندان پادشاهان کجا هستند؛ و فکر می‌کردم وشروع می‌کردم به ریاضت کشیدن که این رضایت‌های غیرشرعی و بدون استاد طبیعتاً نقطه آغازین انحراف در زندگی او بود.

قدس آنلاین: آقای دکتر در بخش پایانی فرمایشات خودتان از ریاضت‎های غیر شرعی سخن گفتید  می‌خواهم یک مقداری از نقش این ریاضت‌ها در شکل‌گیری عقاید انحرافی شیخ احمد احسائی و پیروانش و اینکه اینها از چه جنسی بودند توضیح دهید؟

سید وکیلی: ریاضت‌هایی که ما می‌گوییم شامل چله‌نشینی‌های غیر معتبر، اوراد و اذکاری که بعضاً به شماره هستند اما بدون نقل کردن از منابع معتبر و بصورت خودسر انجام می‌گیرند، سکوت‌های آن‌چنانی، کناره‌گیری‌‎ از جمع می‌شود که بعدها ما این‌ها را در سید کاظم رشتی وعلی محمد شیرازی باب می‌بینیم و در خیلی از افرادی که به نوعی به این جریان وصل می‌شوند این ریاضت‌های غیرشرعی را می‌توانیم مشاهده کنیم که اگر نگویم غیر شرعی یعنی حرام ولی این ریاضت‌ها غیر معتبر و من درآوردی هستند و جالب این ک این ریاضت های من درآوردی گاهی ممکن شما این ریاضت‌ها را در یک کتابی که مشخص نیست منبع و نویسنده آن کیست ببینید می‌خواهم بگویم این گونه موارد معتبر نیست شاید منقول باشد ولی اعتباری ندارد و ممکن حتی اثر هم بکند آن‌چنان که در مورد شیخ احمد آن طور که خودش مدعی است اثرکرده و اثرش در مورد  وی این بوده که در حول وحوش ۲۰ سالگی شیخ احمد شروع می‌کند به دیدن رؤیاهایی که در آنها به او  الهاماتی می‌شود وجالب است که در این رؤیاهایی که او می‌بینید گاهی به عنوان قرآن، تفسیر وحدیث به او مطالبی آموخته می‌شود که ما در اغلب جریان‌های انحرافی می‌توانیم این مسئله را ببینیم. این مسئله از جمله مشترکات بین جریان‌های انحرافی می‌باشد که شما امروز در جریان احمد بصری هم همین مسئله را می‌بینید رؤیاهای آن‌چنانی که گاهی به اسم حدیث و ملاقات با امام زمان تعبیر هم می‌شود اینها عناوین مقدسی هستند که اعتبار قدسی ندارند و این نکته مهمی است. یک نکته هم در تبار شناسی وی مهم است و آن این است که زندگی وی هم زمان با گسترش وهابیت یعنی نفوذ تفکرات تکفیری در عربستان و ظهور اندیشه‌های محمدابن عبدالوهاب به صورت جدی است.

قدس آنلاین: آیا می‌توانیم بگوییم تفکر تندی که در شیخیه شکل می‌گیرد وبه صورتی ریشه اخباری هم پیدا میکند واکنشی است به گسترش  آنچه که ما بعداً تحت عنوان فرقه ضاله وهابیت می‌شناسیم؟

سید وکیلی: هعیچ بعید نیست ببینید ما تا الان ۳ منشاء برای اندیشه‌‎های شیخ احمد یاد کردیم: ریاضت‌های غیرمعتبر، وجود یک اندیشه اخباری در منطقه احساء و به نوعی یک باطن‌گرایی که ویژگی‌اش این است که خیلی با تقدسات به صورت عاقلانه رفتار نمی‌کند. نکته بعدی همین مسئله‌ای که شما ذکر کردید یعنی این جریان می‌تواند واکنشی باشد به جریان وهابیت تکفیری من این نکته را معمولاً در منابعی که راجع به شیخ احمد نوشته‌اند ندیده‌ام. اما از نظر تاریخی می‌توانیم این را ردگیری کنیم و اتفاقاً نظریه قابل دفاعی که اندیشه‌‎های غلوآمیز شیخ احمد و این توجه ویژه‌ وی به مسئله اهل بیت با نگاه غلوآمیز و از طرفی دیگر نوعی اخباری گریش شاید بتوان گفت مقابله‌ای است با اندیشه وهابیت چون رشد وهابیت در عربستان همزمان با ظهور این اندیشه می‌باشد. در سال ۱۱۶۰ه ق شیخ احمد به دنیا می‌آید و در سال۱۱۱۵ه ق محمد ابن عبدالوهاب به دنیا آمد. در آن زمان محمد ابن عبدالوهاب ۴۵ ساله است. این محمد ابن عبدالوهاب ۴۵ ساله همان  محمد ابن عبدالوهابی است که اندیشه‌های خود را گسترش می دهد و به محمد ابن سعود وصل شده است و در کنار هم می‌جنگند و محاربه می‌کنند و سرزمین خودشان را گسترش می‌دهند و حتی بعدها حمله به عتبات می‌کنند و اندیشه‌های شیخ احمد هم در همین دوران شکل می‌گیرد و رشد می‌کند.

قدس آنلاین: ما بعد از سپری شدن دوره کودکی ونوجوانی شیخ احمد احسائی شاهد این بودیم که وی به حوزه‌های علمیه شیعه می‌رود در منطقه عراق و بین النهرین درس می‌خواند و متأسفانه  در جلسات درس بعضی از علمای بزرگ آنها حاضر می‌شود و این‌ها مدعی هستند که به ایشون درجه اجتهاد داده می‌شود می‌خواهم بدانم این فرآیند برای ما باز کنید این که به چه شکلی بود و این که آیا اساتید وی از تفکرات انحرافی ونگاه های غلو آمیز او آگاه بودند یا خیر  و اینکه چگونه به شیخ احمد احسائی درجه اجتهاد داده شده است آیا نفوذی در حکومت‌های آن دوران  در حوزه‌های علمیه صورت گرفته بوده است؟  

سید وکیلی: شیخ احمد احسائی در ۲۰ سالگی به نجف مهاجرت می‌کند و دلیل اصلی آنها را هم ذکر کرده‌اند که گسترش بیماری حصبه و وبا در منطقه احساء و البته این را به عنوان دلیل ذکر نکرده اما ما در همان زمان حمله وهابیان به منطقه احساء را داریم جوری که ترس از جان هم بود و دلیل فقط وجود بیماری نبود. اما شیخ احمد احسائی به آنجا مهاجرت می‌کند و در ابتدای مهاجرت خودش تا ۱۵ الی۲۰ سال هیچ گونه انحرافی از خودش نشان نمی‌دهد و به صورت یک طلبه عادی به درس خواندن می‌پردازد. به صورت هوشمندانه درس می‌خواند از محضر علمایی کسب علم می‌کند که این علما صاحب نام هستند. و مهم ترین استاد او سید مهدی بحر العلوم است که ظاهراً اولین اجازه اجتهاد شیخ احمد احسائی را هم ایشان داده است. خود ایشان هم گرایش‌های امام زمانیش زیاد است. یعنی ملاقات متعددی با امام زمان(عج) داشته و یا بحث ظهور و انتظار فرج را زیاد مطرح می‌کند. این مسئله درمورد سید مهدی بحرالعلوم به شکل صحیح و واقعی آن وجود داشت. و ایشان یکی از علمایی است که مشهور است و عشق و دلبستگی به صورت واقعی به امام زمان(عج) داشت و شیخ احمد احسائی اول به پیش ایشان می‌رود و اولین استاد مرحوم سید مهدی بحرالعلوم است اما از شیخ جعفر کاشف الغطا، مرحوم صاحب فصول و از دیگر اساتید مهم ومعتبر حوزه نیز استفاده می‌کند و در ۴۵سالگی رساله‌ای را می نویسد و در این ۲۰ سالی که به نجف آمده شکل مرسوم درس خوندن را رعایت می‌کند و بعد حاشیه‌‎ای بر تبصره المتعلمین علامه حلی می‌نویسد و آن را به استاد خود ارائه می‌دهد سید مهدی بحر العلوم و علما دیگر و آنها به او اجازه اجتهاد می‌دهند و آنها اطلاعی از اندیشه‌ها انحرافی شیخ احمد ندارند ومی‌دانیم که در این دوره شیخ احمد بروز و ظهوری ندارد و نمی‌دانیم اندیشه‌ها در این دوره انحرافی هست یا نیست؟ و یا اگر انحرافی است آن را مخفی کرد یا نه؟ چون ما در اینجا هیچ بروز و ظهوری از شیخ احمد نمی‌بینیم و مانند افراد عادی درس می‌خواند تا به مرحله اجتهاد می‌رسد.  اما دو نکته در این خصوص وجود دارد در این دوره ۱- شیخ احمد طبق ادعای خودش به صورت مخفیانه  می‎رفت و برخی دروس غیر مرسوم در حوزه را می‌خواند مانند علوم غریبه که این علوم غریبه درحوزه مکتب شیعه خیلی تأثیر دارد و در  خود شیخ احمد بسیار تأثیر داشت چون در امتدادش خیلی اهل اینجور چیزها نباشند اما شیخ احمد اهل این جور چیزها بود ۲- آداب صوفی‌گری کتاب‌ها و آثار محی الدین ابن عربی را در پیش معصومعلیشاه می‌خواند این را شاگردان معصوم علی شاه ذکر کرده‌اند که شیخ احمد پیش ایشان درس می‌خواند. اما خود شیخ احمد اسم استاد خودش را ذکر نکرده است و می‌گفت پیش اساتید فن می‌رفتم اما اسمی از این اساتید نیست و فقط نام اساتید معروف حوزه است که این ما را به تردید می‌اندازد و یک نکته دیگه ما را به تردید می‌اندازد و این که ابتدای شکل‌گیری شیخ احمدی که ما می‌شناسیم در آنجا یک داستانی وجود دارد که ما را بسیار مشکوک می‌کند من این نکته را برای اولین بار دارم اظهار می‌کنم چون شاید در منابع به این شکل وجود نداشته باشد وآن این است که شیخ احمد احسائی اظهار می‌‎کند که من یک شب خواب دیدم که ناراحت آمدم به خانه و خیلی ناراحت بودم و خواب دیدم که مجلسی آراستند و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) تک به تک ایستاده‌اند و به من احترام کردند و حتی حضرت مهدی(عج) ایستاده بودند و پیامبر(ص) رو کردند به من  وگفتند شیخ احمد تو چه نیازی به اجازه این‌ها منظور علما (شیعه) داری!! من خودم به تو اجازه می‌دهم و به من اجازه دادند تا مستقیم از ایشان نقل حدیث بکنم و بعد به تک تک اهل بیت(ع) دستور دادند که به من اجازه بدهند و از اینجا شیخ احمد اصلی شکل می‌گیرد و دلیل با ناراحتی خوابیدن شیخ احمد از این خواب روشن می‌شود که شیخ احمد به کسی مراجعه کرده است که اجازه اجتهاد بگیرد و به او اجازه نداده است از آنجا این نکته را متوجه می‌شویم که در خواب موضوع نیاز به گرفتن اجازه است پس متوجه می‌شویم که یک عده‌ای از علما هم بودند که به نوعی شناخت‌هایی راجع به شیخ احمد پیدا کردند و ذکر نشده چه کسانی بوده‌اند و کسانی که اجازه دادند اسامی آنها ذکر شده است.  از اینجا متوجه آگاه نبودن آنها می‌شویم که بعد از آشکار شدن موضوع تکفیر شیخ احمد علمایی که اجازه داده بودند و در قید حیات بودند اجازه خود را پس گرفتند مانند شیخ جعفر کاشف الغطا و این نشان می‌دهد زمانی که مرحوم کاشف الغطاء اجازه اول را داده است آگاه نبوده است شما اگر کتاب «قصص العلماء» مرحوم تنکابنی را نگاه کنید می‌بینید در این کتاب دو ترجمه  برای شیخ احمد و دو ادبیات برای شیخ احمد در یک کتاب موجود است که یک ادبیات ادبیات مدح است و یک ادبیات ادبیات ذم است. معلوم است مرحوم تنکابنی یک بخش از اینن را قبل از تکفیر و یک بخش بعد از تکفیر نوشته شده است. شیخ احمد بعد از این قضیه به بصره می‌رود و در کربلا و نجف نمی‌ماند.

قدس آنلاین: شیخ احمد احسائی چرا مهاجرت می‌کند و نقش او در بصره چیست؟

سید وکیلی: به این دلیل مهاجرت می‌کند که نجف و کربلا  معهد علما شیعه است شیخ احمد رو می‌شود وقتی می‌خواهد نکاتی را بگوید که مورد قبول علما نیست قطعاً دستش رو می‌شود و کتاب‌های فعلی شیخ احمد همه در بصره و یا ایران نوشته شده است و در دوره که در نجف بود کتاب خاصی توسط وی نوشته نشده است. غیر از رساله‌ای که برای اجتهادش نوشت و ایشان در جایی که اتفاقاً اندیشه‌ها به نقد گذاشته می‌شود. صحبتی از انحرافات و دیدگاه های خاص خود نمی‌کند و این با روحیه شیخ احمد جور درمی‌آید چون روحیه شیخ احمد از نظر شخصیتی یک روحیه پرهیز از غوغا طلبی و به نوعی هراسان از این است که مورد عتاب و خطاب بقیه قرار بگیرد بر خلاف سید کاظم رشتی که ان شاء الله بعداً خدمتتان عرض می‌کنم

قدس آنلاین: یک مقدار بیاییم جلوتر مکتب شیخیه زمانی وارد ایران می‌شود که ایران در حال سپری کردن دوران فتحعلی شاه قاجار است. به تعبیر بعضی نویسندگان دلیل این که د ر این دوره برخی علمای اصولی قدرت می‌گیرند این بود که مکاتب انحرافی عرفانی وارد ایران شدند که یکی از این مکاتب شیخیه بود. علما برای مبارزه با این مکتب کمر همت بستند. ما در این دوران شاهد شکل‌گیری یک اندیشه آخرالزمانی در ایران هستیم. براساس روایت‌های تاریخی این اوضاع به دلیل جنگ ایران و روسیه و شکست خوردن ایران در این جنگ شکل می‌گیرد شما نقش این جنگ را چگونه می‌بینید که موجب شکل گیری تفکرات شبه آخرالزمانی یا شبه مذهبی شیخ احمد احسائی شد لطفاً دیدگاه خودتان را در این باره بیان کنید دستگاه حکومتی در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران  به شکل گیری وگسترش شیخیه در ایران چه کمکی می‌کند؟

سید وکیلی: این سؤال شما نیازمند این هست که ما یک مطالعه جدی بر روی حکومت قاجار و اندیشه‌های این حکومت داشته باشیم. حکومت قاجار یکسری نقطه‌های مثبت و ضمناً یکسری نقطه‌های منفی نیز دارد. از نظر فکری و اندیشه‌ای شیعی بودن این حکومت و یکپارچه بودن این حکومت از نقطه قوت این حکومت است اما گرایش این حکومت به جریان‌های عرفانی صوفیانه و نه عرفان واقعی و حقیقی! و به دنبال آن ترویج این اندیشه‌ها در حکومت قاجار و به علاوه ظلم و هوسرانی نقطه منفی این حکومت است. یک نوع اباحه‌گری که حاصل اندیشه صوفیانه است. بنابراین مخصوصاً شخص فتحعلی شاه خیلی نمی‌خواهد در مقابل علما بایستد و از طرف دیگر دلش هم نمی‌خواهد که به آنچه که علما صد درصد از آن با عنوان تعبیر متشرعانه و اسلام فقهی دارند تن در دهد.  جالب است بدانید که بعدها وقتی دعوای شیخیه و شیعیان شکل می‌گیرد در مقابل شیخیه لفظ متشرعه را به کار می‌برند. از همین مسئله مشخص است که متشرع بودن و یا نبودن موضوع دعوای آن زمان بوده است که اینها همه برای ما نماد است که چرا میگذارند متشرع؟ اصولیان نمی گذارند؟ این اسم گذاری مفهوم دارد مفهومش این است که جریان مقابل شیخیه با متشرع بودن مسئله دارد و همین را زیر سؤال می‌برد دررابطه با این نکته که شما فرمودید فتحعلی شاه قاجار می‌خواهد که یک جریان حوزوی اصیل و فعال در مقابل حوزه نجف برپا بکند و شیخ احمد احسائی فردی است که می‌تواند این کار انجام بدهد. وی برخلاف مشی علما با دربار نیز ارتباط خوبی دارد و حاضر از دربار پول بگیرد. در حالی که علمای ما هیچ وقت حقوق بگیر دربارها نمی‌شدند اما شیخ احمد از فتحعلی شاه حقوق می‌گیرد. نکته دوم این است که شیخ احمد نوعی اندیشه غیر متشرع و غیرفقهی باطن گرا ترویج می‌کند چون شیخ احمد در ظاهر با صوفیه خیلی مشکل دارد هر چند در باطن چنین نیست و عملاً حرف‌های آن‌ها  ترویج می‌کند اما در ظاهر صوفیه را لعن می‌کند و به طور جدی با آن‌ها مقابله و مخالفت می‌کند. نکته سوم این است که فتحعلی شاه قاجار نوه خودش را که میرزا محمد کریم خان کرمانی است به عنوان شاگرد پیش شیخ  احمد احسائی می‌فرستد که بعدها وقتی مهم‌ترین شاخه شیخیه یعنی شیخیه کریمخانی است که در کرمان شکل می‌گیرد  با رهبری همین میرزا محمد کریم خان کرمانی است پس این نکته نشان می‌دهد که حکومت به گسترش این جریان تمایل دارد و انگیزه‌های مختلف دیگری هم دارد ازطرف دیگر همان طور که فرمودید همان نگاه موعدگرا و انتظارگرا که معمولاً در مشکلات فرهنگی ،اقتصادی و در جنگ‌ها در جامعه گسترش پیدا می‌کند و الان هم در ایران وجود دارد و شیخ احمد می‌تواند این را به نوعی پاسخ بدهد. بنابراین ما می‌بینیم که وقتی شیخ احمد به ایران می‌آید از سوی همه تکریم می‌شود و حتی در یزد و جاهای مختلف که می‌رود مور احترام قرار می‌گیرد حتی در ابتدای ورودش به قزوین هم تکریم می‌شود اما اتفاقی که می‌افتد مقابله علما اصیل ما با این جریان و شناسایی دقیق آنها که به ماجرا تکفیر ختم می‌شود.

قدس آنلاین: نقش علما در مقابله با این جریان که نهایتاً به فتوای تکفیر شیخیه و برخورد مرحوم شیخ محمد تقی برغانی «رحمۀ الله علیه» شهید ثالث با این جریان چگونه بود و از کجا شروع شد و به کجا ختم  میشود؟

سید وکیلی:  نکته اول شناخت مرحوم برغانی از این مسئله است. در این خصوص باید گفت که مسئله شناسی علمای ایران خیلی دقیق است یعنی حتی شاید بشود  گفت که علمای نجف بیشتر توجه به متون دارند ولی به نظر می‌رسد علمای ایران دقت اجتماعی بالاتری داشتند. نماد این مسئله می‌شود مرحوم ملا محمدتقی برغانی که به دنبال مسائل انحرافی و تأثیر آنها در اجتماع می‌گردد و پیگیری می‌کند و در این خصوص پافشاری می‌کند. جالب اینجا است که  وقتی ایشان با شیخ احمد مواجه می‌شود و از شیخ احمد ادله می‌خواهد و به دنبال این است که از او اشکال علمی بگیرد. و شیخ احمد نمی‌تواند پاسخ بدهد و وقتی مرحوم ملا محمد تقی برغانی اعلام می‌کند که شیخ احمداز نظر من منکر ضروری دین یعنی منکر معاد جسمانی ومنحرف است و مسئله تکفیر شیخ را مطرح می‌کند حاکم قزوین سعی می‌کند این مسئله را به نوعی سرهم بندی و به نوعی جمع بکند. برداشت من این است که حاکم قزوین از ترس برخورد حکومت که ما این شیخ را که مورد احترام حکومت بود برای تکریم به قزوین فرستادیم و به قزوین آمد  اما تکفیر شد مسئله را جمع بکند و مهمانی آشتی کنانی ترتیب می‌دهد اما مرحوم برغانی همان جا هم اعلام می‌کند که کفر و ایمان با هم جمع نمی‌شود و دست آنها را به نوعی رو می‌کند و بعد به علمای نجف و علمای بلاد نامه می‌نویسد و اعلام می‌کند که شیخ احمد از نظر من این مشکل را دارد و منحرف است و  حکم تکفیر اعلام می‌کند. جالب است بعد از مرحوم برغانی جالب است که مرحوم سید شفتی هم در اصفهان وارد این قضیه می‌شود با این که مرحوم کلباسی  در اصفهان سعی می‌کند مسئله را به نوعی توجیه و حمل به صحت بکند اما مرحوم سید شفتی در اینجا جدی می‌ایستد و نمی‌گذارد این مسئله خاموش بشود یعنی علما بزرگ بلاد که مطرح هستند و حکومت هم تا حدی از آنها حساب می‌برد مثل مرحوم شفتی که حکومت به شدت از اوحساب می‌برده نمی‌گذارند که حکومت در این قضیه ورود بکند وگرنه آنها به شکل خاص وارد می‌شدند و مسئله را به گونه‌ای به نفع خودشان برمی‌گرداندند. که حضور علما و دقت و اصرار آنها این مسئله را برملا می‌کند این اتفاقی است که در ایران می‌افتد که حکومت مجبور می‌شود کناره گیری کند و نقش یک بی‌طرف را بازی کند هر چند ما بعداً با وجود  محمد کریم خان کرمانی متوجه می‌شویم حکومت خیلی هم بی طرف هم نیست. 

قدس آنلاین: آقای دکتر به عنوان فراز آخر می‌خواهم  نکته ای را برای ما روشن کنید. الان برخی مدعی هستند که چون بخشی از خانواده مرحوم برغانی(ره) پیرو شیخیه بودند. برخی از اعضای این فرقه می‌گویند ایشان از نظر مزاجی آدم متغیری بود و به خاطر حالت تغیر خودش فتوای تکفیر شیخ احمد احسائی را صادر کرد یعنی از روی عصبانیت این فتوا صادر شده و ایشان بعداً از اینکه چرا شیخ احمد احسائی تکفیر کرد پشیمان شد شما دیدگاهتان نسبت به این قضیه چیست آیا این مسئله  جزو جعلیات این فرقه است و دلیل علمی برای آن نداریم نگاه شما به نقش شخصیت مرحوم ملا محمد تقی برغانی در این مسئله چیست ؟

سید وکیلی: نگاه من به این مسئله تاریخی است و نمی‌خواهم از کسی طرفداری کنم و قصد دارم بی‌طرفانه قضاوت کنم. مرحوم شیخ محمد تقی برغانی در این ماجرا بسیار مظلوم واقع شده است دلیلش هم این است که برادر کوچک ایشان یعنی شیخ محمد علی برغانی  جذب شیخ احمد شد و دختر ملا محمد صالح قره العین که عروس مرحوم برغانی هم هست تحت تأثیر عموی خودش به شیخیه گرایش پیدا می‌کند اما خود ملا محمد صالح بی‌طرف است  و دختر میرزا محمد علی و خانواده وی هم در این گرایش نقش دارند اما مسئله این است که در این روایت سعی کردند از مرحوم ملا محمدتقی برغانی یک چهره خشن و غیرقابل گفتگو و تندرو نشان بدهند در حالی که وقتی ایشان مستندات خودشان را برای علما بلاد می‌فرستند و حکمی که داده است مورد پذیرش آنها نیز قرار میگیرد یا نه؟! یعنی مرحوم کاشف الغطا صرفاً با شنیدن این که مرحوم برغانی شیخ احمد احسائی را تکفیر کرده حکم تکفیر را امضا می‌کند و اجازه اجتهاد خودش را برمیدارد! این برای ما قابل باور هست که علما بلاد با نقل یک عصبانیتی از یک شخص در قزوین همه پیرو یک فتوا شوند پس یک چیزهایی بوده است اما دیگران شاید این جرأت را نداشتند یا این مسئله را در اولویت قرار نمی‌دادند و یا این خط شکنی را انجام نمی‌دادند  اما مرحوم محمد تقی برغانی این خط شکنی انجام می‌دهد که شکستن این شخصیتی که حکومت هم در بزرگ کردن او آنقدر نقش دارد. ‌ویسند که وقتی شیخ احمد احسائی به قزوین یا کرمانشاه رفت و آن همه جمعیت به استقبالش رفتند. شکستن این شخصیت و بت یک جرئتی می‌خواهد که شاید هر کسی نداشته باشد و ملا محمد تقی برغانی این جرئت را داشت. در واقع ما باید به   مسئله به این شکل نگاه بکنیم و جالب است که بعداً ملا محمد تقی برغانی هم نسبت به شیخیه انتقادات خودش را دائم ذکر می‌کند به علاوه یکی از مخالفین اصلی بابیه نیز می‌شود و بعدها بابیه وقتی او را می‌کشند به گردن شیخی‌ها می‌اندازند چون شهید است. مرحموم برغانی شهید مقابله با جریان بابیت است و بابیه او را ترور می‌کنند پس معلوم می‌شود ایشان نسبت به هر جریان انحرافی خیلی حساس بودند و طبیعتاً علمایی که آنقدر نسبت به جریانات انحرافی حساس هستند معمولاً از طرف دیگران گاهی متهم به عدم سازش عدم کوتاه آمدن و پذیرش می‌شوند به نظر می‌رسد این ادعا نمی‌تواند درباره شیخ محمد تقی درست باشد. مخصوصاً اینکه علما حرف او را پذیرفتند.

قدس آنلاین: لطفاً به عنوان سخن آخر اگر نکته ناگفته‌ای در خصوص شیخیه باقی مانده است بفرمایید تا استفاده کنیم؟ 

سید وکیلی:این که کسی ادعایی در خصوص ارتباط مستقیم با امام زمان (عج) بکند  که شیخ احمد این را دارد. شیخ احمد منکر امام زمان(عج) نیست و ادعای بابیت هم ندارد اما ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان(عج) (عج) به نوعی ادعای سفارت دارد این چیزی که در توقیع مبارکه موجود است یعنی عبارت شریفه «علی ومن الدع المشاهده» یعنی کسی که ادعا دارد آن کسی که ادعا دارد «آن را که خبری شد خبری باز نیامد» اگر کسی آمد و ادعا داشت  شروع کرد درباره این ادعا حرف زدن و برای خودش جایگاه و موقعیت حتماً باید برروی آن علامت سؤال بگذاریم و مهم‌ترین نقطه‌ای که انحراف آغاز میشود از همین جا است.

انتهای پیام

خبرنگار: علی رحمانی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.