تحولات منطقه

هفته‌ گذشته به روستای پشته تایباد رفته بودم تا میهمان این هفته‌ام را ببینم. او کارآفرینی‌است که پنج سال پیش برای نخستین بار به دیدارش رفتم.

کارآفرینی برای بانوان روستا با احیای پارچه‌بافی سنتی
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

در آن زمان تازه کار احیای فَرَت‌بافی را در زادگاهش شروع کرده بود و کمتر از چند دستگاه فرت‌بافی داشت اما همان زمان هم احساس می‌کردم که با عشق و علاقه سراغ این کار آمده است پس موفق خواهد شد. پس از پنج سال حالا عبدالکریم شیخ جامی هموطن اهل سنت من، کاری کرده است که به قول خودش در ماه بیش از ۱۰۰ میلیون تومان حقوق به خانم‌های بافنده پارچه‌های سنتی پرداخت می‌کند و این مبلغ برای روستا مبلغ کمی نیست. شیخ جامی هموطنی است پر از انرژی و تلاش و همت که به ما یادآور می‌شود دوباره بعضی از اتفاق‌های خوب را می‌توان در این سرزمین احیا کرد. می‌شود دوباره انگیزه داد به آن‌هایی که گاهی از شرایط موجود ناامید می‌شوند و می‌شود با یک فکر خوب برای تعداد زیادی از دختران و مادران یک روستا کار انجام داد. حالا آن چند دستگاه فرت‌بافی شیخ جامی به بیش از ۱۰۰ دستگاه رسیده است و این جای سپاس و دست مریزاد گفتن به این مرد پرتلاش و خانم‌هایی که او را در این مسیر همراهی می‌کنند، دارد.

تصمیمی که زندگی‌ام را عوض کرد

سال ۱۳۵۷ به دنیا آمدم و سال ۱۳۶۳ بود که یکی از برادرانم در جبهه به شهادت رسید و چیزهایی از آن روزها در ذهنم مانده است. در روستا بچه‌ها قاعدتاً کار کشاورزی یا دامداری انجام می‌دهند، اما من متأسفانه دل به کار نمی‌دادم و به نوعی تنبل شاه عباس بودم. شاید به این دلیل که آخرین پسر خانواده یعنی پسر چهارم بودم و قاعدتاً ناز پرورده. دوره ابتدایی و راهنمایی را در همین روستای خودمان درس خواندم شاگرد ممتاز بودم، اما دبیرستان را به تایباد رفتم و در دبیرستان شهید بهشتی درس خواندم. سال ۱۳۷۶ دیپلم گرفتم آن هم به شیوه نظام قدیم، کنکور ما هم دو مرحله‌ای بود. مرحله دوم کنکور چون وقت کم آوردم درس ریاضی را شانسی زدم برای همین منفی ۱۶ آوردم. این موجب شد دکترای روان‌شناسی که ۳۹ نفر پذیرش داشت من ۴۱ بشوم برای همین بعد از آن دیگر دنبال درس نرفتم. مدتی مسئول مخابرات روستا بودم و حق‌الزحمه‌ای کار می‌کردم اما خیلی مبلغ خوبی گیرم نمی‌آمد برای همین آن کار را هم رها کردم. مدتی برای کارگری مثل بعضی از هم‌ولایتی‌هایم به مهدی‌شهر سمنان رفتم. آنجا هم همان چیزی که کار می‌کردیم هزینه رفت و آمد و خورد و خوراک و این جور چیزها می‌شد برای همین به روستا برگشتم تا سال ۱۳۸۰ که شروع کردیم به ساخت نانوایی.
یادم هست مقدماتی بازی‌های جام جهانی بود و قرار بود عربستان با ژاپن در ایران بازی داشته باشند. چون خیلی علاقه‌مند به فوتبال بودم، دلم می‌خواست این بازی را از نزدیک ببینم برای همین دنبال این بودم که هر طور شده است خودم را به تهران برسانم که قاعدتاً پدرم راضی نمی‌شد پس باید برای رفتن بهانه جور می‌کردم که بتوانم بروم. یادم هست آن روز سر بنایی به عمد بد کار کردم که پدرم تذکر بدهد من هم همان را بهانه جار و جنجال کردم و به حالت قهر به خانه رفتم. لباس عوض کردم و ساکی برداشتم و با اینکه دو سه روز به مسابقه مانده بود خودم را به کردان کرج رساندم که از هم‌ولایتی‌هایم آنجا کارگری می‌کردند. هنوز دو سه روز به مسابقه مانده بود و من هم برای اینکه بیکار نباشم رفتم سر گذر.
آن روز مردی من را به عنوان کارگر به ویلای خودش برد. یادم هست آن روز من خیلی کار زیادی نکردم اما آن‌ها خواستند که دوباره جای دیگری برای آن‌ها سر کار بروم. من هم چون خیلی دوست نداشتم کار بکنم بهانه آوردم اما بالاخره با یکی از اقوام از فردا سر کار دیگری مشغول شدیم. به یاد دارم آن روز کسی که من را برده بود دستور داد به ما ۳ هزار تومان بدهند در صورتی که بقیه ۲هزارو۵۰۰ تومان داده بودند. یک هفته گذشت و خلاصه من آنجا ماندگار شدم. یک روز همان بزرگواری که من را سر کار برده بود، سوار ماشینم کرد و به میدان انقلاب برد. برایم پیراهن، کفش کره‌ای و شلوار خرید چون چیزهایی که خودم پوشیده بودم خیلی گشاد بود و به کار تهران نمی‌آمد. توی پاترول نشستیم و در راه برگشت بودیم که چشمم به روزنامه‌ای افتاد.
روزنامه را باز کردم متوجه شدم کسی که لباس‌ها را برایم خریده و من را سر کار گذاشته سردار سیدمحمد پروین است. خودم را جمع و جور کردم و عذرخواهی کردم اما ایشان گفت اگر رفتارت را تغییر بدهی همین جا پیاده‌ات می‌کنم. من همان آدم قبلی هستم و شما هم همان آدم قبلی. مدتی آنجا بودم اما بعد به بهانه دلتنگی به زادگاهم برگشتم. هرچه اصرار کردند که باز هم برای کار برگردم، نرفتم. اما به هر حال من معتقدم گاهی در زندگی ما درهایی باز می‌شود و باید از باز شدن آن درها استفاده کنیم هرچند قسمت بود آنجا نمانم و کار دیگری را شروع کنم. خلاصه من تا سال ۹۷ کار نانوایی را پی گرفتم و بعد از آن سراغ کار پارچه بافی رفتم.

از نخ‌فروشی تا تولید حوله

سال ۱۳۹۷ مدیر وقت اداره میراث فرهنگی تایباد در هفته صنایع‌دستی و گردشگری به روستای ما آمده بود تا از مادر بنده به عنوان یکی از قدیمی‌های فرت بافی تجلیل کنند. در آن زمان شاید ۲۰ نفر یا کمتر خانم‌های مسن این کار را انجام می‌دادند اما جوان‌ها رغبتی به انجام این کار نداشتند. به خاطر دارم آن روز در جریان آن بازدید آقای تاج‌محمدی که واقعاً آدم دلسوزی بود، از سر دلسوزی و محبت به این نکته اشاره کرد که نگذارید فرت‌بافی هنر آبا و اجدادی شما فراموش شود. مشخص بود که ماندن هنر فرت‌بافی از دغدغه‌های ایشان است. نمی‌دانم آن روز من جوگیر شدم یا خواست و اراده خداوند بود که با شنیدن آن صحبت‌ها تصمیمی گرفتم که زندگی‌ام را تحت تأثیر خودش قرار داد.
آن روز گفتم این کار را پیگیری می‌کنم تا فراموش نشود و قدم اول را برداشتم. خوشبختانه در آن زمان میراث فرهنگی از من حمایت کرد. من طرحی دادم به عنوان پشتیبان مشاغل خانگی در بحث فرت‌بافی یا تون‌بافی یا همان پارچه‌بافی سنتی. وقتی قرار شد کار پارچه‌بافی سنتی را شروع کنم پرونده‌ای تشکیل شد تا به من تسهیلاتی بدهند که آن زمان حدود ۲۸ میلیون تومان بود. همه کارهای وام را انجام دادم اما روزی که قرار شد وام را به حساب من بریزند اعلام کردم نمی‌خواهم چون فکر کردم سود دارد و این سود داشتن درست نیست. چند وقت گذشت تا اینکه در جلسه شورای فرمانداری که رئیس اداره کار هم بود بحث من شد و اینکه وام را نگرفتم، دوباره به من پیشنهاد گرفتن وام داده شد و خلاصه این بار من وام را گرفتم. با پول وام ۸۰۰ کیلو نخ ویسکوز گرفتم اما ۶ ماه من به نخ‌ها نگاه می‌کردم و نخ‌ها به من و هیچ کاری انجام نمی‌دادم. روزی که نخ‌ها را خریدم هرکیلو ۱۶ هزار تومان بود اما بعد از ۶ ماه هر کیلو نخ به ۵۵ هزار تومان رسیده بود برای همین آن‌ها را فروختم، هرچند وقتی خواستم دوباره بخرم کیلویی ۶۵ هزار تومان شده بود.

پارچه بافی


آنجا بود که به خواهرم گفتم باید کار را شروع کنیم و ایشان به عنوان اولین بافنده شروع به کار کرد. همان روزها یکی از هم‌ولایتی‌هایم از من ۱۰۰ حوله خواست. هر حوله را ۴ هزار تومان فروختم و آنجا بود که دیدم هم سود بهتری داریم و هم اینکه کاری انجام می‌دهیم که کارآفرینی هم هست. شکر خدا هم جهاد دانشگاهی، هم فرمانداری، هم میراث و هم دوستانی از آستان قدس از کارم حمایت کردند هرچند این حمایت شاید بیشتر معنوی بود اما گاهی همان حمایت‌های معنوی به آدم خیلی کمک می‌کند و من قدردان آن‌ها هستم.
با فروش آن ۱۰۰ حوله یک دستگاه فرت‌بافی ما شد دو دستگاه و کم کم دستگاه‌های ما بیشتر و بیشتر شد تا به عدد هفت یا هشت رسید. یک روز از میراث فرهنگی با بنده تماس گرفتند و گفتند قرار است گروهی از جهاد دانشگاهی مشهد و فرمانداری به روستا بیایند. از این مرحله به بعد به طور جدی‌تری کار پیگیری شد یعنی وقتی از جهاد دانشگاهی به خانه ما آمدند و با دوستان آشنا شدم ما را به قول معروف به صراط مستقیم هل دادند تا مسیر را درست‌تر برویم.

فروش انفجاری محصول

اولین نمایشگاهی که شرکت کردم به دعوت جهاد دانشگاهی بود، اما دو روز مانده به افتتاح نمایشگاه، در راه رفتن به تهران بودم که اعلام کردند نمایشگاه کنسل شده است. من به دوستان گفتم در راه هستم و دارم به تهران می‌رسم برای همین به هتلی رفتم که معرفی کرده بودند. شب دکتر محمدصادق بیجندی از جهاد دانشگاهی به دیدنم آمد و من هم گفتم اولین بار است که برای نمایشگاه می‌آیم برای همین از آن‌ها خواستم در صورت امکان در یکی از واحدهای دانشگاهی فضایی به من بدهند تا نمایشگاهم را برگزار کنم. ایشان واحد علمی کاربردی دانشگاه الزهرا(س) را معرفی و هماهنگ کردند. فردا صبح به آنجا رفتم و نمایشگاه برقرار شد. روزی تا ۵۰۰ هزار تومان فروش داشتم که برای آن زمان بد نبود. دوباره دکتر بیجندی لطف کرد و به کمکم آمد این بار ۴۰ میلیون تومان بن برای همکارانش در نظر گرفته بود و یادم هست آن زمان من حدود ۷۰ میلیون تومان محصول فروختم که اتفاق خوبی بود. یکی از برنامه‌هایی که من زمان شروع به کار پارچه بافی دنبال می‌کردم مسابقه میدون بود و خیلی دوست داشتم یکی از شرکت‌کنندگان در آن برنامه باشم تا کارم دیده شود.به‌خاطر دارم یک روز در خانه نشسته بودم که تلفنم زنگ زد و آن طرف خط گفت از برنامه میدون تماس می‌گیرم. نکته جالب اینکه من در همان لحظه بازپخش آن برنامه را می‌دیدم. وقتی شنیدم از آن برنامه تماس گرفتند، برای چند لحظه همه چیز در نظرم ایستاد. نفسی کشیدم و گفتم در خدمت هستم. خواستند ببینند در برنامه شرکت می‌کنم یا خیر؟ خلاصه چند روز بعد دوباره تماس گرفتند و برای راستی‌آزمایی به تهران رفتم. کسی که من را برای برنامه معرفی کرده بود آقای صادقی از دوستان آستان قدس بود که با تهیه‌کننده برنامه محمدحسین هاشمی آشنا بود. بعد از راستی‌آزمایی دوباره به تهران رفتیم و ۹ شب در تهران بودیم. سال ۹۹ بود و بعد از آن برنامه فروش من یک دفعه به صورت انفجاری بالا رفت. از نقاط مختلف کشور سفارش می‌گرفتم چون جنس آماده نداشتم ماجرا را می‌گفتم، اما هر کس تماس می‌گرفت می‌گفت آخرین نفر برای ما بفرست خلاصه آن سال من در سه روز اول بالای ۲۰۰ میلیون تومان فروش داشتم.

سفر محصولات تا کشورهای دور

پشته ما در سال دست‌کم ۲۰۰ کیلوگرم گل زعفران دارد اما این ۲۰۰ کیلو به صورت خام‌فروشی از روستا خارج و سود آن نصیب دیگران می‌شود. اگر کمی همت باشد می‌شود زعفران تولیدشده در پشته را بسته‌بندی کرد و با نام پشته به بازار برود که ارزش افزوده‌ای برای روستاست و علاوه بر آن، برای اهالی روستا هم کارآفرینی می‌شود.
روزنامه قدس اولین رسانه‌ای بود که سراغ من آمد و درباره کاری که انجام دادم در چند سال قبل گزارشی چاپ کرد. بعد از آن بود که صداوسیما سراغ من آمد، درباره من مستند ساخته شد و بعد از شرکت در مسابقه میدون، الان کمتر شهری است که محصولات ما به آن شهرها ارسال نشده باشد. استان‌های شمالی کشور مثل گلستان، مازندران، تهران، البرز، استان مرکزی، اصفهان، فارس و... .یکی از همشهری‌هایم در اکسپوی دبی غرفه صنایع غذایی داشت. ایشان مقداری از محصولات ما را خرید و با خودش به نمایشگاه برد. وقتی که از نمایشگاه برگشت گفت محصولات شما با بسته‌بندی خودتان به بیش از ۵۰ کشور رفته است. به جز این، از طریق فضای مجازی سفارش‌هایی از ایرانیان ساکن در لندن، استرالیا، مسکو و... دریافت کردم و محصولات را برای آن‌ها هم فرستادیم.فصل‌های تابستان و زمستان اوج کار خانم‌هاست؛ چون نه فصل برداشت زعفران است و نه فصل برداشت محصولات دامی پس با فراغ بال بیشتری می‌توانند در این کار مشارکت داشته باشند. به خاطر دارم وقتی به مسابقه میدون رفته بودم آنجا هم گفتم که نمی‌خواهم بگویم من این کار را فقط برای رضای خدا شروع کردم که اگر این را بگویم دروغ گفتم حتماً دنبال منفعت شخصی خودم هم بوده و هستم، اما خوشحالم دنبال کاری رفتم که خانم‌ها می‌توانند آن را در خانه انجام بدهند و نیاز به بیرون رفتن از خانه هم نیست. خانواده‌ای داریم که بی‌سرپرست است و همین فرت‌بافی و پارچه‌بافی سنتی درآمدی برای آن‌ها شده است. من سعی می‌کنم منافع دیگران را اگر بر منافع خودم ترجیح ندهم در برآوردن آن‌ها هم کوتاهی نکنم.

پرداخت ۱۰۰ میلیون حقوق

پس از اینکه مدتی کار کردم دوست داشتم عرض کارهای تولیدی از ۵۰ یا ۶۰ سانتیمتر بیشتر شود، چون وقتی قبلاً عرض کارها ۵۰ یا ۶۰ سانتیمتر بود اگر می‌خواستیم حوله حمام تولید کنیم باید دو تکه تولید می‌شد و از وسط دوخت می‌خورد. الان حوله‌هایی که تولید می‌کنیم دیگر دوخت ندارد و یک تکه می‌شود با این عرض، مشتری هم بهتر جنس را می‌خرد. حالا عرض پارچه‌ها را تا یک متر و ۶۰ سانتیمتر هم رساندیم.
مدتی دستگاه‌های فرت‌بافی در کارگاه روبه‌روی خانه خودم بودند و دو دختر بنده هم در همان کارگاه و در کنار دیگران مشغول به کار بودند، اما وقتی آن‌ها را عروس کردم تصمیم این شد که خانم‌ها دستگاه‌های خودشان را به خانه ببرند و آنجا کار کنند. اینکه خانم‌ها در خانه کار کنند مزایای زیادی دارد هرچند برای من کار سخت‌تر شده، چون باید به خانه‌ها سرکشی کنم؛ قبلاً به کارگاه می‌رفتم و ۱۰ دستگاه را می‌دیدم اما حالا باید ۱۰ تا خانه را بروم تا آن ۱۰ دستگاه را ببینم.همان‌طور که گفتم در گذشته‌ها هم فرت‌بافی در روستای ما مثل بعضی دیگر از روستاهای خراسان جایگاهی داشت، اما بافتن پارچه به روش سنتی از لحاظ مالی نمی‌توانست کمک خوبی به اقتصاد خانواده باشد. اما در شرایط اقتصادی حال حاضر وقتی یک نفر کار را شروع کرد و دیگران دیدند با این کار به اقتصاد خانواده‌اش کمک شد کم‌کم راغب شدند کار کنند چون می‌دیدند یک نفر از هیچ به درآمد رسیده است. قبلاً فرت‌بافی به عنوان منبع درآمدی که بشود روی آن حساب باز کرد، نبود، اما حالا ماجرا فرق کرده است. در حال حاضر من ماهانه بیش از ۱۰۰ میلیون تومان دستمزد پرداخت می‌کنم و این گردش مالی برای یک روستا و کار پارچه‌بافی سنتی به نظرم مبلغ خوبی است.
می‌توانم بگویم به طور میانگین در هر سال ۱۰ نمایشگاه شرکت کردم. بزرگ‌ترین سفارشی که من تا امروز گرفتم تولید ۶هزار متر پارچه بوده است. همین حالا هم سفارش تولید هزار و ۵۰۰متر پارچه پنبه‌ای گرفته‌ام.خدا را شکر که بیشتر نسل جوان به کار فرت بافی وارد شده‌اند. آرزوی من این است که روستای ما ثبت جهانی شود و این هنری که از نیاکان برای ما به جا مانده است بیش از پیش معرفی شود، پیشرفت کند و پارچه‌هایی که با هنر دست زنان روستای پشته بافته می‌شود در جای جای این کره خاکی پیدا شود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha