شهید احسان مرادی، شهید حادثه تروریستی شاهچراغ که به قول دخترانش خادم‌الشهدا بود و گوشه به گوشه زندگی‌اش ردی از خدا داشت حالا چند صباحی است مهمان عرشیان شده و از آن بالاها هوای دختران و همسرش را دارد.

آقاجونِ حادثه تروریستی شاهچراغ خادم‌الشهدا بود

به گزارش قدس آنلاین،  هنوز اینقدر خبره کار نوشتن نشدم که داغ را از کنج دل دختری بچینم و به کلمه بدل کنم و بنویسم و تو و او و دیگری بخوانید داغ گُل کرده گوشه دلش را.

هنوز اینقدرها رمز و راز کلمه را نمی‌دانم که حکمت پشت و پناه پدرانه برای دختران را با حروف کنار هم پیوند دهم و خوراک خواننده کنم؛ هنوز فاصله بین نبودن و نداشتن کوه و التهاب چشمان زنی به سن و سال رسیده را نمی‌توانم با واژه پر کنم.

که حالا نوشتن از غمی یک ساله روی دوشم گذاشته شده؛ غمی که از راه دور به دختران بابایی و همسری وابسته تحمیل شد، غمی که بدون گناه تنها به واسطه زیارت و سیاحت نصیب این خانواده شد.

حکایت این غم یک ساله که سرد هم نشده به چهارم آبان ماه سال پیش برمی‌گردد و تصویر شکسته و خون‌آلود در آیینه‌کاری‌های حرم شاهچراغ؛ تصویری که خنجرگون قلب دختران پدری را شکافت و داغ به جا گذاشت.

سَر و سِر این داغ که لاله شد و پدر شهید، از قرار در پی اغتشاش و تروریست و حمله بی‌امان به زن و بچه مردم به دلشان نشست، حالا چرا و چطورش بماند اما در پی آشوب و بلبشوی دشمن، خانواده‌ای میان همه قصه‌های ناکام شاهچراغ در دهپیاز همدان بی‌پدر شد.

قدر چشم بر هم زدنی، تصویر خون‌آلوده احسان مرادی، پدر ۵۸ ساله صدتکه در آیینه‌کاری‌های حرم نمایان شد و بی‌پدری چهار دختر و همسری مریض احوال پژواک؛ تصویر گلوله‌هایی که پس و پیش بر آشیانه تن‌اش فرود آمد و دست آخر قلبش را شکافت و خونش بر صحن و سرای حرم احمدبن‌موسی(ع) لاله شد.

آقاجونِ حادثه تروریستی شاهچراغ خادم‌الشهدا بود

فراقی که عرصه دنیا را تنگ و دل دختران را تنگ‌تر کرده است

فراق اما یک ساله و ۱۰ سال نمی‌شناسد و دوری پدر از دخترانش عرصه دنیا را تنگ و دلشان را تنگ‌تر کرده؛ فاطمه یادگار شهید مرادی در فصل جدید بی‌پشت و پناهی محکم‌تر از آنچه تصور کنید می‌گوید: «ما بچه‌های حاج قاسم هستیم و امروز که پدرمان در این حادثه در جمع شهدا بود افتخار می‌کنیم، ما از این خون‌ها خیلی دادیم و هر کجا لازم باشد باز هم خون می‌دهیم تا ایران همیشه ایران اسلامی بماند.

آمریکا و اسرائیل و داعش ندارد ما با غیرت پای ایران ایستادیم و با تهدید و ترور و شهادت عزیزانم پا پس نمی‌کشیم.»

فاطمه مرادی گریان ولی مقتدر می‌گوید: «پدرم بی‌نهایت مهربان بود و خودش را وقف مادر مریض احوالم کرده بود و ۱۰ سال او را به دوش کشید، آنقدر پاک بود که به شهادت برسد؛ همه حرم‌ها را زیارت کرده بود، به شاهچراغ که رفت از همانجا یک‌راست راهی بهشت شد.

 همیشه خودش می‌گفت که امیدوار است گناهانش بخشیده شود اما فکر نمی‌کرد که شهادت روزی‌اش شود؛ پدرم واقعا مومن بود و در مسیر خدا حرکت می‌کرد آخر هم مزدش را گرفت و شهید شد.»

آقاجونِ حادثه تروریستی شاهچراغ خادم‌الشهدا بود

آقاجونِ خادم‌الشهدا

شهید احسان مرادی که به قول دخترانش خادم‌الشهدا بود و گوشه به گوشه زندگی‌اش ردی از خدا داشت حالا چند صباحی است مهمان عرشیان شده و از آن بالاها هوای دخترکان و همسرش را دارد.

آقاجون شهید در سرسرای مرادی حی و حاضر است و روزی می‌خورد و این وعده راستین خداست، حالا کاری نداریم دشمن سایه به سایه آرامش و به وقت راز و نیاز بر اعتقاد و صفای مردم این دیار چنبره زد و آتش به پا کرد.

حالا کاری نداریم عمر آقاجون خانواده‌ای ساده به دور از اغتشاش و حرف و حدیث، بی‌آزار و خداشناس طعمه طمع دشمن داعش‌صفت شد، کاری نداریم که آقا احسان پدر ساده دل دختران هنوز و تا همیشه هست چراکه پای این وطن خون داده و رخت شهادت پوشیده اما دل دختران بی‌قرار است و حرف به سرش نمی‌رود.

دخترانی که آقا احسان را آقاجون صدا می‌زدند و یک صدا می‌گویند: «حق ایران ما نیست که این طور مظلومانه خون‌ها ریخته شود، انصاف نیست پدر ما مظلومانه خونش ریخته شود هرچند که شهادت لیاقت پدر ما بود.»

 آقاجونِ شهید حادثه تروریستی طاقت ناراحتی و اشک دخترانش را نداشت و دلش برای دلشان می‌تپید؛ آنقدری هوای خانواده و اهل فامیل را داشت که زبانزد شده بود انگار مزد خوبی‌هایش همین برات بهشت بود.

سوغاتی که از حضرت شاهچراغ  آن هم به واسطه زیارت اول نصیبش شد، آقاجونِ حادثه تروریستی شاهچراغ دمی و کمتر از دمی از یاد خدا و عشق به خانواده‌اش غافل نشد و به گمانم اجرش همین لاله شدن بود پهلو به پهلوی احمدبن‌موسی(ع).

منبع: خبرگزاری فارس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.