تحولات لبنان و فلسطین

میهمان این هفته من از دوره دانش‌آموزی فعالیت اجتماعی داشته تا همین سال‌ها که توانسته با راه‌اندازی طرح جمع‌آوری کاغذهای باطله در نقاط محروم تالش سه مدرسه بسازد و انباری پر از کاغذ برای شروع مدرسه چهارم دارد. کاظم‌لو عملاً نشان داده خواستن توانستن است.

درباره احمد کاظم‌لو، معلمی که همیشه به فکر ساختن است/ ساخت سه مدرسه با کاغذهای باطله

آشنایی من با احمد کاظم‌لو از طریق برنامه اتم اتفاق افتاد. کاظم‌لو یکی از برگزیدگان برنامه اتم بود. هدف اتم شناسایی و معرفی الگوها و تجربه‌های موفق در همه نقاط ایران بود. او که معلم و مدیر است کارهای فراوانی انجام داده و می‌تواند نمونه خوبی باشد برای ما که اگر بخواهیم، می‌توانیم کار کنیم و تأثیرگذار باشیم.

میهمان این هفته من از دوره دانش‌آموزی فعالیت اجتماعی داشته تا همین سال‌ها که توانسته با راه‌اندازی طرح جمع‌آوری کاغذهای باطله در نقاط محروم تالش سه مدرسه بسازد و انباری پر از کاغذ برای شروع مدرسه چهارم دارد. کاظم‌لو عملاً نشان داده خواستن توانستن است.

نخستین مسئولیت اجتماعی من
من از کودکی فعال بودم. یادم هست در ایام کودکی برای اینکه اندک درآمدی داشته باشم، تابستان‌ها باقالی، آلاسکا و گاهی تخمه می‌فروختم. تحصیلاتم در تالش تا دبیرستان انجام شد و پس از آن به دانشگاه گیلان در رشت رفتم تا رشته ریاضی بخوانم. سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و از دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی فوق‌لیسانس گرفتم.
 در دوره دانش‌آموزی یک هیئت قرآنی بود که به آنجا رفت‌وآمد می‌کردم و از اعضای هیئت بودم. پس از اینکه مدرسه تمام می‌شد، بخشی از سرگرمی من این بود یا دنبال فوتبال و یا به همین هیئتی که گفتم، بروم. نخستین کاری که بر عهده من گذاشته شد در مسجد محل بود. آنجا با هماهنگی‌ها و پیگیری‌هایی که انجام دادم توانستم بچه‌های هیئت قرآنی را به سرعین اردبیل ببرم. مینی‌بوسی با هماهنگی آموزش و پرورش در اختیار ما قرار گرفت و به سفری خاطره‌انگیز رفتیم. از دوره دانشجویی هم دانشجوی فعالی بودم. از ابتدای ورود به دانشگاه در کتابخانه مرکزی و مرکز رایانه دانشگاه کار دانشجویی انجام دادم. با اینکه دانشجوی رشته ریاضی بودم و قاعدتاً درس‌هایم سبک نبود اما دوست داشتم فعال باشم. این فعال بودن هم فقط برای درآمد و منفعت مالی نبود. یادم هست سال ۱۳۷۹ پس از اینکه سفری به سوریه رفتم در برگشت، دبیر کانون گردشگری دانشگاه گیلان شدم و تا پایان تحصیل در دانشگاهم دبیری آن را بر عهده داشتم. دو سالی هم مسئول حوزه گردشگری دانشجویان کشور شدم. در آن مقطع ۶نوبت دانشجویان را به سوریه بردم. البته سفرهایی به لبنان و استانبول ترکیه نیز برگزار کردم. سفر استانبول چون با سفر خودم به مکه همزمان شد، نتوانستم با دانشجویان بروم اما کارها و هماهنگی‌های لازم را انجام دادم. کلاً من آدمی بودم که دوست نداشتم یک کار روزمره را انجام بدهم، مثلاً بروم سر کلاس تدریس کنم و به خانه برگردم و فردا همان روند را دوباره تکرار کنم. برای همین در کنار تدریس، دبیر شورای هماهنگی کانون‌های فرهنگی دانشگاه گیلان، نایب رئیس اول مجمع ملی جوانان، عضو شورای سیاست‌گذاری کانون فرهنگی دانشجویان کشور، نایب دبیر مجمع اجتماعی فرهنگی دانشجویان کشور و... بودم. 

 راه‌اندازی خانه ریاضیات تالش
دو سال پس از تدریسم در پارس‌آباد تصمیم گرفتم درسم را ادامه بدهم، برای همین سال ۱۳۸۶ در آزمون ارشد شرکت کردم و وارد دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی شدم و به تهران رفتم. در این دوره بیشتر به درس خواندن و نوشتن مقاله پرداختم که حاصل آن شرکت در کنفرانس ریاضی العین امارات، شرکت در کنفرانس ریاضی استانبول ترکیه، نوشتن مقالات آی‌اس‌آی ریاضی و شرکت در ۱۷کنفرانس داخلی بود.
 پس از پایان کارشناسی ارشد دوباره یک سال در پارس‌آباد تدریس کردم تا سال ۱۳۹۰ که به شهرم منتقل شدم. پس از برگشتن به شهرم به دلیل علاقه‌ای که به ریاضیات دارم جرقه خانه ریاضیات در سرم خورد. دوست داشتم در حوزه تخصصم کاری برای شهرم انجام دهم. از طرفی می‌خواستم کاری که انجام می‌دهم منفعت عام داشته باشد و همه دانش‌آموزان علاقه‌مند بتوانند از آن به ساده‌ترین شکل استفاده کنند و شخصی هم نباشد؛ برای همین سال۱۳۹۲ با کمک و همفکری چهار نفر از همکارانم خانه ریاضی را راه‌اندازی کردیم. 
خانه ریاضیات تالش سی و چهارمین خانه ریاضیات کشور و دومین خانه ریاضیات در استان گیلان بود. می‌خواستیم هر نوع مسابقه و رویدادی را که در سطح بین‌المللی در رشته ریاضی برگزار می‌شود پوشش دهیم. فواید آن کار شخصی نبود و به آموزش و پرورش برمی‌گشت. کاری که شروع کردیم تأثیر خوبی بر نگاه دانش‌آموزان به مقوله ریاضی داشت. 
نگاه همه خانواده‌ها این است که همه مسیر از راه کنکور می‌گذرد اما آنجا به آن‌ها نشان دادیم جاده خلوتی داریم به نام المپیاد ریاضی که از آن غفلت کرده‌ایم و متأسفانه می‌توانم بگویم دانش‌آموزان اندکی از رشته ریاضی در این مسیر قدم می‌گذارند، چون اطلاعات کمی از آن دارند.
 در همان سال اول که خانه ریاضیات را راه‌اندازی کرده بودیم هفت نفر قبولی در المپیاد ریاضی داشتیم. خانه ریاضیات سبب شده بود ریاضیات برای بخشی از خانواده‌ها و خود دانش‌آموزان خیلی مهم شود و پیگیر المپیاد و مسائلی از این دست باشند. خانه ریاضیات متأسفانه بعدها به‌خاطر بعضی کم‌لطفی‌ها تعطیل شد و من هم از سال۹۴ به پژوهش‌سرای دانش‌آموزی دکتر حسابی آمدم و خوشبختانه دوباره همان فعالیت‌ها را در پژوهش‌سرا پیگیری کردم که در حال انجام است و برنامه‌ها خوب پیش می‌رود.

چند عکس غم‌انگیز از یک مدرسه
سال ۱۳۹۶ بود که آقای شهاب گلچین تعدادی عکس از مناطق روستایی و ییلاقی تالش گرفته بود که در آن عکس‌ها دانش‌آموزان ابتدایی روی روفرشی نشسته بودند و حتی بی‌بهره از میز و صندلی بودند. دیدن آن عکس‌ها تصور بنده را درباره کلاس درس در ارتفاعات و بعضی از روستاها تغییر داد و خیلی شوکه شدم، چون فکر نمی‌کردم مدارسی با این وضعیت وجود داشته باشد. گفتم باید برای این دانش‌آموزان میز و صندلی جور شود؛ اما از مسیر مدیران به در بسته خوردیم و نشد. تصمیم گرفتم خودمان مشکل را حل کنیم، برای همین به ذهنم رسید برای تأمین میز و صندلی موردنیاز دانش‌آموزان کمپین جمع‌آوری در بطری‌ها را راه‌اندازی کنیم که آن زمان برای خرید ویلچر معلولان در بعضی از شهرها شکل گرفته بود.
چون اهل ریاضی هستم حساب کتاب کردم و متوجه شدم می‌توانیم با کمک دانش‌آموزان این کار را انجام دهیم. حتی فکر کرده بودیم میز و صندلی‌های خریداری شده را در روز دانش‌آموز روی تریلی به نمایش بگذاریم تا دانش‌آموزان ببینند حاصل کمک آن‌ها خرید میز و صندلی شده و آن‌ها را به ادامه مسیر تشویق کرده و با این کار روز دانش‌آموز را هم متفاوت برگزار کنیم. یادم هست یک روز در جمع همکاران درباره این حرکت حرف می‌زدم که آقای کوروش فرضی‌پور از همکاران خوبم که البته بازنشسته شده‌است با این طرح مخالفت کرد. استدلال ایشان این بود چون قرار است انواع و اقسام در قوطی‌ها و بطری جمع شود آلایندگی دارد. ایشان می‌گفت بعضی از این درها به علت کثیف بودن ممکن است بو بگیرند و اگر یکی از دانش‌آموزان اتفاقی و بر اثر چیز دیگری بیماری پوستی بگیرد به گردن طرح شما خواهند انداخت. چون ما در آموزش و پرورش با کاغذ سر و کار داریم چرا به جای در بطری، کاغذ جمع نکنیم؟
پس از شنیدن حرف‌های همکارم فکر کردم مسیر جدید را امتحان کنیم، برای همین چند دفتر و کتاب که معمولاً دانش‌آموزان با خودشان به مدرسه می‌آورند در نایلونی گذاشتم و به سوپری نزدیک پژوهش‌سرا رفتم. نایلون حاوی کتاب و دفتر را وزن کردم و چون ریاضی خوانده‌ام شروع کردم به حساب و کتاب. وقتی حساب و کتابم تمام شد و آن را ضرب در تعداد دانش‌آموزانی کردم که ممکن بود با طرحم همکاری کنند، با ضایعاتی و خریدار کاغذ هم تماس گرفتم تا ببینم هر کیلو کاغذ را به چه قیمتی از ما خواهند خرید. آن زمان هر کیلو کاغذ را ۶۰۰ تا ۷۰۰ تک تومانی از ما می‌خریدند. از طرفی چون مدرسه‌ای را تجهیز کرده بودیم قیمت میز و صندلی هم دستم بود. در حساب وکتاب‌هایم متوجه شدم عددی که از فروش کاغذها بدست خواهیم آورد از مبلغ موردنیاز برای میز و صندلی بیشتر خواهد شد. 

راه‌اندازی بزرگ‌ترین کتابخانه روستایی اردبیل
مقطع کاردانی که تمام شد، سال۱۳۸۴ تدریسم را در روستای اجیرلو پارس‌آباد آغاز کردم. پارس‌آباد آخرین شهر مرزی است و بعد از آن دیگر شهری وجود ندارد. آنجا در دبیرستان دخترانه و پسرانه تدریس می‌کردم. منطقه محرومی بود و با هر بار بارش برف یا باران همه کوچه‌ها گل و شل می‌شد. وقتی در پارس‌آباد مغان مشغول تدریس شدم فکر کردم به سهم خودم برای دانش‌آموزان محروم آن منطقه قدمی بردارم، چون از نزدیک شاهد وضعیت آن‌ها بودم. برای همین از طریق مجمع ملی جوانان و ارتباطی که با آن داشتم کمک گرفتم تا برای دانش‌آموزان روستا کتابخانه ایجاد کنم. در آن ماجرا توانستم با همراهی‌ها و همکاری‌ها ۳هزار جلد کتاب از طریق نهادها و ارگان‌های مختلف برای کتابخانه بچه‌های مدرسه جامی فراهم کنم و در آن زمان به نوعی بزرگ‌ترین کتابخانه روستایی استان اردبیل و شاید بزرگ‌ترین کتابخانه مدرسه‌ای اردبیل شکل گرفت. 
آن زمان فکر کردم با ارتباطی که دارم می‌توانم کاغذ آ۴ موردنیاز مدرسه را تأمین کنم و همین کار را هم کردم. کار دیگری که آن زمان انجام دادم راه‌اندازی نمایشگاه‌های کتاب‌های کمک درسی و آزاد برای دانش‌آموزان بود تا بتوانند با کمترین هزینه، برای خودشان کتاب بخرند. برای این کار در سفرهایم به تهران از راسته روبه‌روی دانشگاه تهران کتاب های کارکرده مورد نیاز را با قیمت مناسب می‌خریدم و به روستا می‌آوردم که استقبال خوبی از این نمایشگاه‌ها می‌شد. یکی دیگر از کارهایی که آن زمان انجام دادم تهیه ۴۲۰ ماشین‌حساب برای دانش‌آموزان بود، یعنی آنجا هر کدام از دانش‌آموزان صاحب یک ماشین‌حساب شدند. یادم هست سازمان ملی جوانان در آن زمان تعدادی ماشین‌حساب برای دانش‌آموزان تدارک دیده بود؛ من هم پیگیری کردم، چون معتقد بودم این ماشین‌حساب‌ها باید به دست دانش‌آموزان نیازمند برسد نه جایی که خودشان می‌توانند وسیله‌ای مثل ماشین‌حساب را تهیه کنند. آن زمان یکی دیگر از کارهایی که انجام می‌شد برگزاری نمایشگاه‌های یار مهربان به وسیله شهرداری تهران بود. ضمن برگزاری آن نمایشگاه‌ها کتاب و وسایل ورزشی و آزمایشگاهی مدارس اهدا می‌شد؛ آنجا هم با پیگیری‌ها و رفت‌وآمد فراوانی که انجام دادم توانستم وسایل ورزشی و آزمایشگاهی خوبی برای مدرسه بگیرم. این کارها را در کنار تدریسم انجام می‌دادم، چون همان‌طور که گفتم، دوست نداشتم فقط یک کار را انجام بدهم.

درباره احمد کاظم‌لو، معلمی که همیشه به فکر ساختن است/ ساخت سه مدرسه با کاغذهای باطله


 می‌گفتند مگر با زباله می‌شود مدرسه ساخت؟
برای ساخت مدرسه با مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش تالش تماس گرفته و استعلام ساخت مدرسه‌ای در همان روستا را گرفتم. مبلغی که ایشان گفتند بین ۴۰ تا ۶۰ میلیون تومان بود. طرح را با رئیس آموزش و پرورش هم در میان گذاشتیم و روی کاغذ با حساب و کتاب نشان دادم کار شدنی است. گفتم این طرح هم خیریه بوده، هم به دلیل بازیافت زباله، زیست محیطی است، هم وجه محرومیت‌زدایی دارد و هم حرکت جمعی است؛ خلاصه شکل‌های مختلف و مزیت‌های مهم آن را گفتم و ایشان هم موافقت کرد. این را هم بگویم در ماجرای جمع کردن کاغذها برای ساخت مدرسه مخالفانی هم وجود داشت؛ مثلاً می‌گفتند مگر آموزش و پرورش جای این کارهاست و حرف‌هایی از این قبیل که مگر می‌شود با زباله مدرسه ساخت؟ اما چون رئیس آموزش و پرورش پشت کار بود خوشبختانه طرح مصوب شد. طرح من از سال ۹۶ تحصیلی شروع شد.
 این را هم بگویم در شروع کار همان‌طور که بعضی از مدیران مدارس از طرح حمایت می‌کردند و همکاری خوبی از آن‌ها دیدم، مدیرانی هم بودند که نه‌تنها همکاری نمی‌کردند بلکه طرح را مسخره هم می‌کردند. یادم هست یکی از مدیران تماس گرفته بود و با عصبانیت می‌گفت این چه کاری است، چرا ما را درگیر این طرح کرده‌اید؟ چرا ما باید زباله جمع کنیم؟ چرا مدرسه ما را به گند کشیده‌اید؟ حتی آنجا به بنده گفتند بیایید این‌ها را جمع کنید و ببرید! من هم با یکی از همکاران وانت گرفتیم و خودمان کاغذها را بار زدیم. آن روز به خاطر آن رفتار بسیار بد، از لحاظ روحی به هم ریخته بودم اما شکر خدا کم نیاوردم و پس از پنج ماه با همکاری دانش‌آموزان، معلمان و مردم، نخستین مدرسه را ساختیم. ۹ تن و ۷۵ کیلو کاغذ فروختیم هر کیلوی آن ۶۲۵ تومان و چون خوب پیش رفته بودیم سازمان نوسازی مدارس هم پای کار آمد.
 قاعده کار سازمان نوسازی هم به این شکل است که اگر خیّری ۵۰درصد هزینه یک مدرسه را تقبل کند سازمان نوسازی ۵۰درصد دیگر را تأمین می‌کند و برای مدرسه دوم ما هم همین اتفاق افتاد. در یک سال توانستیم دو مدرسه بسازیم. 
دو مدرسه اول مدرسه یک کلاسه پروین اعتصامی میناچال و دومی مدرسه شهید اشرفی اصفهانی مظالم کم خطبه سرای بود. مدرسه سوم را در روستای دلبین ساختیم. ۱۱ آبان ۹۹ در دوره کرونا ساخت آن تمام شد. دو مدرسه اول شامل یک کلاس بودند اما مدرسه سوم دو کلاسه ساخته شد. در ساخت مدرسه سوم نکته جالب این بود حدود ۸۰درصد از کاغذها را خانواده‌ها به ما دادند. اصلاً در حال حاضر بیشتر خانواده‌ها کاغذ به ما می‌دهند، چون از طرح اطلاع یافته‌اند و نتیجه همکاری خودشان با طرح را هم دیدند.
 یا خودشان کاغذها را می‌آورند یا با ما تماس می‌گیرند و ما برای دریافت آن ماشین می‌فرستیم.همین حالا که با همدیگر حرف می‌زنیم انبار ما پر شده است. یک سالی می‌شود کاغذها را تفکیک می‌کنیم. قبلاً کاغذها را درهم می‌فروختیم اما الان می‌دانیم باید جلد کتاب یا دفتر جدا شود تا بتوانیم آن را به عنوان کارتن بفروشیم اما صفحات داخلی کاغذ حساب می‌شود.


یک بخشش بزرگ
در جریان ساخت مدرسه پروین اعتصامی خانمی به نام فرح‌نسا انجو از اهالی منطقه، هزار متر از زمین خودش را برای ساخت مدرسه بخشید. ایشان پیرزنی بود که خودش دانش‌آموزی نداشت و با اینکه از وضعیت زندگی خوبی برخوردار نبود به خاطر بچه‌ها این بخشش بزرگ را کرده بود. 

درباره احمد کاظم‌لو، معلمی که همیشه به فکر ساختن است/ ساخت سه مدرسه با کاغذهای باطله


با کمک هم مدارس را ساختیم
من این مدرسه‌ها را تنهایی نساختم و اگر مردم پای کار نیامده بودند، معلمان همکاری نکرده بودند و دانش‌آموزان از طرح حمایت نمی‌کردند نمی‌توانستم سه مدرسه بسازم.بارها شده وقتی در پژوهش‌سرا را باز کرده‌ام، کیسه کاغذی را دیده‌ام که مردم از بالای دیوار، داخل پژوهش‌سرا انداخته‌اند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.