قدس؛ حالا در دهه سوم قرن ۲۱ نیز این منطقه همچنان در آستانه یک بحران بیسابقه دیگر قرار دارد؛ بحرانی که نه تنها محصول جنگهای خونین نظیر نبرد غزه بوده؛ بلکه ناشی از نبود ساز وکارهای پایدار برای پیشگیری از بحران، حل و فصل منازعات و هماهنگی امنیتی میان بازیگران منطقهای است؛ منطقهای که هر روز بیشتر به میدان رقابتهای گروهی، ژئوپلیتیکی و تسلیحاتی تبدیل میشود بدون آنکه از ابزارهای دیپلماتیکی بهرهمند باشد و حتی بتواند شرایط موجود را مدیریت کند، چه رسد به تغییر آن. پرواضح است در یک قرن گذشته هر نسخهای که در منطقه ما به اجرا رسیده، در خارج از منطقه تنظیم شده و همین مهمترین دلیل طولانی شدن جنگهای این منطقه است.
سازوکارهای غایب در لحظههای بحرانی
حالا دو تحلیلگر بنیاد کارنگی در تحلیلی مفصل به همین موضوع پرداختهاند. بهعقیده آنها از اکتبر ۲۰۲۳ و آغاز جنگ غزه تاکنون، جهان نظارهگر ناتوانی تمامعیار ساختارهای منطقهای و بینالمللی در مهار بحرانها بوده است. نه تنها جنگ متوقف نشده؛ بلکه دامنه آن به لبنان، سوریه، عراق، یمن و حتی ایران کشیده شده است. ایران با بهرهگیری از متحدان غیردولتیاش همچون حزبالله لبنان و انصارالله یمن، به مقابله غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی ادامه میدهد، در حالی که خود اسرائیل نیز هرگز آماده کنار گذاشتن گزینه نظامی نبوده است. نتیجه؟ منطقهای پر از عملیاتهای مداوم نظامی و مسابقه تسلیحاتی بیپایان.
اتحادیهای که نمیتواند متحد باشد
در این میان، نبود سازوکارهای چندجانبه و نهادهای امنیتی مشخص برای خاورمیانه به شکل فاجعهباری خود را نشان میدهد. بر خلاف اروپا که با سازمانهایی نظیر OSCE ساختارهایی برای ارتباط و پیشگیری از بحران دارد، خاورمیانه حتی از نهادهای ارتباطی میان بلوکها، همانند دوران جنگ سرد محروم است. تلاشهایی نظیر پیمان بغداد در دهه ۱۹۵۰ یا اعلامیه دمشق پس از آزادی کویت نیز یا ناکام ماندند یا به سرعت از هم پاشیدند. حتی اتحادیه عرب با وجود سابقه طولانی، هیچگاه نتوانسته به یک صدای واحد، منسجم و مؤثر در عرصه سیاست منطقهای تبدیل شود.
واشنگتن و دیپلماسی گزینشی
بزرگترین ناکامیها اما به سیاستهای متغیر و گاه مخرب ایالات متحده گره خوردهاند. آمریکا طی دههها تلاش کرده نظم منطقهای را حول محور منافع خاص خود از بیرون تزریق کند؛ از پشتیبانی یکسویه از رژیم صهیونیستی گرفته تا حمایت مشروط از متحدان عربیاش. در دوره بایدن دستکم تلاشهایی برای حمایت از میانجیگری مصر و قطر در غزه صورت گرفت و آمریکا حتی بهعنوان ضامن توافق آتشبس ظاهر شد؛ اما با ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید و بازگشت سیاستهای غیرقابل پیشبینی، واشنگتن بیدرنگ از نقش خود عقب نشست و به رژیم صهیونیستی اجازه داد تعهدات پیشین را نادیده بگیرد.
رفتار ایالات متحده تنها بازتابی از بحران داخلی این کشور نیست؛ بلکه نشانهای از بیتوجهی کامل به نیازهای امنیتی و دیپلماتیک خاورمیانه است. آمریکا دیگر نه در پی صلح است و نه حتی به دنبال مدیریت مناقشه. آنچه امروز از واشنگتن صادر میشود، صرفاً حمایت گزینشی از متحدانی خاص و فشار بر آنها برای سازگاری با خواستههای یکجانبه آمریکاست. چنین الگویی نه تنها توان جلوگیری از درگیریهای تازه را ندارد؛ بلکه خود موجب شعلهورتر شدن آتش خصومتهاست.
رقابت سهگانه برای هژمونی منطقهای
در سطح منطقهای، رقابت کشورهای اصلی در شکلگیری درگیریهای نظامی در سوریه، عراق، یمن و لبنان نقش مستقیم دارد. حتی در مواقعی که این کشورها و متحدانشان رفتار محتاطانهای داشتهاند، بار اصلی تنشها بر دوش مردم منطقه بوده است؛ مردمی که قربانی ناتوانی ساختارهای بینالمللی در مهار منازعات شدهاند. اسرائیل نیز به دنبال حذف کامل مفهوم «ملیت فلسطینی» است. رهبران رژیم صهیونیستی از گفتوگو با نمایندگان رسمی فلسطینی مانند سازمان آزادیبخش فلسطین و تشکیلات خودگردان پرهیز میکنند. این موضع نه تنها در ساختار سیاسی این رژیم؛ بلکه در ذهن بسیاری از مردم آن نیز نفوذ کرده است، بهویژه پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳. در حالی که در گذشته سخن از راهحل دو کشوری بود، امروز حتی تصور آن نیز دور از ذهن به نظر میرسد.
مرزهایی که دوباره شعلهور شدهاند
با این حال، نگرانیهای عمیقی در میان طیف میانی سیاستمداران اسرائیلی و مقامات امنیتی این رژیم وجود دارد. در کمتر از دو سال، رژیم صهیونیستی از وضعیتی آرام در مرزها با مصر، اردن، سوریه و حتی غزه، به حالتی از درگیری مداوم و تعهدات بیپایان نظامی رسیده است. دولتهای مصر و اردن امروز خود را با تهدیدهای وجودی ناشی از احتمال اخراج فلسطینیها از کرانه باختری روبهرو میبینند. همین مسئله دولتهای عربی را در تنگنای شدیدی قرار داده که به نارضایتی عمومی دامن زده است.از سوی دیگر، بازگشت نیروهای رژیم صهیونیستی به نوار غزه و احتمال حضور دوباره در جنوب لبنان، به معنای بازگشت به دورانی است که اسرائیلیها تصور میکردند پشت سر گذاشتهاند؛ اما اکنون به آنها گفته میشود که باید آماده خدمت طولانیمدت و پرهزینه در این مناطق باشند. امنیت شکننده در کرانه باختری فروپاشیده، منطقه حائل با سوریه از میان رفته و مرزهای شمالی رژیم صهیونیستی هر روز شاهد تبادل آتش با نیروهای مختلف هستند.
در این فضای بیثبات، ابتکاراتی مانند طرح صلح عربی (Arab Peace Initiative) که در سال ۲۰۰۲ از سوی اتحادیه عرب مطرح شد، فرصتهایی واقعی برای تغییر مسیر بودند؛ اما آن ابتکار نیز توسط رژیم صهیونیستی نادیده گرفته شد و دولت جورج بوش پسر نیز هیچ حمایتی از آن نکرد. این تجربه بار دیگر نشان داد بدون اراده بینالمللی واقعی و حمایت پایدار از سوی قدرتهای جهانی، حتی جسورترین پیشنهادها نیز محکوم به فراموشی خواهند بود.
۳ بحران، یک منطقه، آیندهای مبهم
در نهایت، بحران فعلی خاورمیانه حاصل تلاقی سه بحران بزرگ است؛ ناکارآمدی نهادهای منطقهای، رقابت قدرتهای منطقهای و سیاستهای متناقض ایالات متحده. در چنین وضعیتی، تنها راه پیش رو احیای سازوکارهای چندجانبه، فاصله گرفتن از وابستگی به میانجیگریهای موقتی و طراحی یک چارچوب امنیتی بومی است؛ چارچوبی که نه بر اساس خواستههای واشنگتن؛ بلکه با محوریت نیازهای واقعی کشورهای منطقه و مردم آن بنا شده باشد.
۳۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۶
کد خبر: ۱۰۶۲۱۴۳
موضوع صلح در خاورمیانه یکی از مقولات مورد توجه تمامی اندیشکدههای جهان است؛ منطقهای که در یک قرن گذشته و پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی وارد جنگی فرسایشی و ویرانکننده شده است.

زمان مطالعه: ۴ دقیقه
نظر شما