تحولات منطقه

اتفاق عجیب و به‌یادماندنی آن‌طور که جلال می‌گوید نه از وسط مزرعه‌های دراندشت و گلخانه‌های دم‌گرفته که از پشت در خانه‌ای معمولی آغاز می‌شود: یک روز زنگ زدند و گفتند که پیرزنی گل‌هایش را نذر حرم کرده. پرسیدم: چقدر گل؟ چند ماشین؟ چند شاخه گل؟!...

جلال از اتفاق عجیبی می‌گوید که از خانه‌ای در رامسر آغاز شد و تا حرم ادامه داشت / شاخه گل پیرزن!
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

جلال خوب یادش هست که دقایقی مانده به آن اتفاق عجیب، همراه تیم سه نفره تصویربرداری پشت درِ خانه پیرزنی در رامسر ایستاده بودند. خودش این‌طور آن روزها را تعریف می‌کند: «آقای علی‌پور کامیون‌داری بود که می‌گفتند هر سال نزدیکی‌های میلاد امام رضا(ع) چند کامیون گل‌های اهدایی مردم را به حرم می‌رساند. رفته بودیم که مستندش را بسازیم. این اتفاق هم توی همان روزها رخ داد...»

ماجرا متعلق به سه سال قبل‌تر است. جلال و بقیه تیم، یک هفته مانده به روز میلاد به رامسر رسیده‌اند و جای‌جای شهر بنرهای آقای علی‌پور را دیده‌اند؛ بنرهایی با عکس چهار شاخه گل که از مردم خواسته خبر گل‌های اهدایی‌شان را به شماره تلفنِ نوشته‌شده برسانند.

کار تیم مستندساز یک روز بعدتر، از میان گلخانه‌ها و مزارع گل آغاز می‌شود؛ از لابه‌لای آدم‌هایی که هر کدام گل و گیاهی را نذر تزیین بست‌ها و صحن‌های حرم کرده‌اند؛ یکی سی گلدان بزرگ، یکی هزار شاخه رز، یکی...

اما اتفاق عجیب و به‌یادماندنی آن‌طور که جلال می‌گوید نه از وسط مزرعه‌های دراندشت و گلخانه‌های دم گرفته که از پشت در خانه‌ای معمولی آغاز می‌شود: یک روز زنگ زدند و گفتند که پیرزنی گل‌هایش را نذر حرم کرده. پرسیدم: چقدر گل؟ چند ماشین؟ چند شاخه گل؟! گفتند: نمی‌دانیم. فقط گفته کسی را ندارم نذرم را ببرد مشهد. ما فردا می‌رویم درِ خانه‌اش. شما هم اگر خواستید با دوربین بیایید.

گفتم این سوژه خوبی برای ماست. پس طبق قرار رفتیم و قبلِ اینکه در خانه باز شود، دکمه ضبط را زدیم. در باز شد و پیرزنی را دیدیم که خودش را تا پشت در، روی زمین کشیده. گفتیم: ما از طرف حرم امام رضا(ع) آمده‌ایم که گل‌هایتان را ببریم. بغض کرد. بعد همان‌طور روی زمین خودش را طرف یکی از اتاق‌های خانه کشید. دوربین، من و صدابردار هم پشت سرش...

رفتیم، وارد اتاق شدیم و من تازه آنجا دیدم که یک گلدان خیلی معمولی، مثل گل‌های آپارتمانی که همه داریم، توی اتاق است. پرسیدم: گل‌ها کجاست مادرجان؟ گفت: من همین گل را دارم. همین را نذر حرم امام رضا(ع) کرده‌ام و خیلی ناراحت می‌شود اگر نبریدش.

این را که گفت، انگار فضای اتاق عوض شد. یک‌دفعه همه‌مان زدیم زیر گریه. بعد گل را برداشتیم و آمدیم بیرون. اول به نظرم خیلی معمولی می‌آمد، ولی بعد که به کامیون رسید، حس می‌کردم بین همه گل‌ها تک است. ماجرایش را هم که به آقای علی‌پور گفتم، گفت: این یکی را قاطی بقیه گل‌های بار نگذار. همین جلوی داشبورد، حواسم بهش هست.

گلدانِ پیرزن خیلی وی‌آی‌پی (به‌صورت ویژه) آمد و رسید به حرم. بعد آقای علی‌پور جدا از همه بار، برداشت و به واحد گل‌آرایی حرم تحویلش داد. ماجرایش را هم برای مسئول واحد تعریف کردیم و گفتیم: هوای این گل را اختصاصی داشته باشید! به‌خنده گفت: خاطرتان جمع! جایی می‌گذاریمش که توی دید خود آقا باشد!

.

.

* متن بالا، برش‌هایی است از روایت «اهالی حرم»؛ روایتی که در میانه صحن‌ها و رواق‌های حرم مطهر امام رضا(ع) ضبط شده و در هر نوبت آن، زائر یا زائرانی قصه زندگی‌شان را تعریف می‌کنند. این روایت، روایتی است از زندگی جلال شعبانی، زائر ۴۰ساله اهل مشهد که سال‌ها برای حرم مطهر مستندسازی کرده است.

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha