تحولات منطقه

گاهی مسیر زندگی آدم‌ها طبق نقشه و برنامه‌ریزی‌های دقیقی که در فکر می‌گذرد پیش نمی‌رود، گاهی با نسیمی از لطف آغاز می‌شود، نسیمی که از سوی حرم مطهر می‌وزد و دل را به سمت خدمت می‌کشاند.

سلامم را جوابی ده که در شهر تو میهمانم
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

این‌بار قرار است روایت بانویی را بخوانیم که سال‌هاست در جوار امام مهربانی‌ها خدمت می‌کند، بانویی که ارادتش به بانوی کرامت، حضرت معصومه(س)، مسیر زندگی‌اش را شکل داد و دعایش در حرم مطهر رضوی به اجابت رسید. فاطمه سادات هاشمی بیش از دو دهه است که در حرم مطهر امام رضا(ع) به زائران خدمت می‌کند. خدمتی که از یک اتفاق ساده آغاز و با نور هدایت امام، به راهی عاشقانه تبدیل شد.

یک اطلاعیه ساده

خانم فاطمه سادات هاشمی هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد روزی پایش به کار اداری باز شود. علاقه‌اش از همان ابتدا تدریس بود و سمت‌وسوی فکری‌اش با کلاس درس و فضای علمی گره خورده بود. اما وقتی برادرش به‌طور اتفاقی اطلاعیه‌ای در روزنامه قدس دید که نوشته بودند در حرم مطهر رضوی نیرو در رشته علوم قرآن و حدیث می‌خواهند، احترام به پیشنهاد او را ارجح دانست و تصمیم گرفت برای مصاحبه راهی حرم مطهر شود. آن روز، در سال ۱۳۸۲، چند ماهی از دانش‌آموختگی‌اش از مقطع کارشناسی ارشد گذشته بود. مسیرش به مدرسه «دو در» ختم شد؛ جایی که آن زمان دارالقرآن حرم مطهر بود. مدرسه دودر در آن زمان هنوز سقفی نداشت و آسمان، بی‌واسطه بر سر حاضران سایه می‌انداخت. «وارد مدرسه دودر که شدم، دیدم سقف آنجا به آسمان باز بود. آن فضا با زیبایی خاص خودش و جاذبه ذاتی حرم، مرا گرفت. همان‌جا فهمیدم این مسیر، مسیر من است».
او از آن لحظه به‌عنوان نقطه عطف یاد می‌کند، لحظه‌ای که تنها برای یک مصاحبه کاری آمده بود اما دلش بی‌اختیار به فضای نورانی حرم مطهر گره خورد. آزمون و مصاحبه را داد و چند ماه بعد، در ۲۵سالگی، جذب دارالقرآن شد. مسیری که با یک اطلاعیه ساده آغاز شده بود، حالا با دعوتی آسمانی ادامه پیدا می‌کرد.

بانویی که در شهر غریب، ما را پناه دادند

انس و ارادت خانم هاشمی با حرم مطهر امام رضا(ع) اما خیلی پیش‌تر از روزی آغاز شده بود که برای مصاحبه به دارالقرآن رفت. این پیوند، ریشه در روزهای جوانی‌اش داشت. همان دوران کارشناسی که با دوست صمیمی‌اش، پس از پایان کلاس‌های دانشگاه فردوسی، پیاده راهی حرم مطهر می‌شدند. مقصدشان همیشه صحن جمهوری بود، جایی که یک ساعت می‌نشستند، حرف می‌زدند، دل می‌دادند به آرامش آن فضا و بی‌آنکه بدانند، خاطراتی می‌ساختند که سال‌ها بعد، مسیر زندگی‌شان را شکل می‌داد. او با لبخند از آن روزها یاد می‌کند: «همیشه با دوستم که در حرم مطهر می‌نشستیم، می‌گفتیم امام رضا(ع) الان به حرف‌های ما می‌خندد. در عالم جوانی چه خاطراتی ساختیم!».
اما این ارادت، تنها به امام رضا(ع) محدود نمی‌شد. دلش با حضرت معصومه(س) هم گره خورده بود. زمانی که تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد اقدام کند، می‌توانست تهران را انتخاب کند، اما دلش با قم بود. «همیشه به حرم می‌آمدم و از امام رضا(ع) می‌خواستم کمک کند دانشگاه قم قبول شوم. می‌گفتم اگر دانشگاه قم قبول شوم، همیشه از طرف شما به خواهرتان سلام می‌دهم». این گفت‌وگوی درونی، آن‌قدر صادقانه بود که دعایش به اجابت رسید. دانشگاه قم پذیرفته شد. هر شب، سرویس خوابگاه آن‌ها را به حرم می‌برد. در صحن و سرا می‌نشستند، دل می‌دادند به نور گنبد و خانم هاشمی از عمق وجودش لذت می‌برد. شب‌هایی بود که دلتنگی برای مشهد، چنان در دلش می‌پیچید که سر نماز، بی‌اختیار اشک می‌ریخت، «اما ممنونم از حضرت معصومه(س) که در شهر غریب، ما را پناه داده بود».

خاطراتی که در دل ماندگار شد

شهر قم برای خانم هاشمی یک انتخاب تحصیلی و پناهگاهی برای دل و آرامشی برای روح بود. او که همیشه در حرم مطهر امام رضا(ع) زمزمه می‌کرد: «یا امام، دوست دارم کارشناسی ارشد را در شهر خواهرتان بگذرانم» سرانجام دعایش را در صحن‌های نورانی قم پاسخ گرفت. دانشگاه قم پذیرفته شد و آن روزها، آغاز فصل تازه‌ای از زندگی‌اش بود؛ فصلی که با ارادت به حضرت معصومه(س) رنگ گرفت. خوابگاه برایش مثل ایرانِ کوچک بود، هم‌اتاقی‌هایی از رشته‌های مختلف، به‌ویژه فلسفه و از شهرهای گوناگون. «هنوز پس از بیست‌وچند سال، دوستی‌هایی که در دانشگاه قم برایم شکل گرفت پابرجاست. همچنین لحظاتی که از مسجد جمکران برمی‌گشتیم، سرودهایی که در اتوبوس می‌خواندیم و تمام خاطرات شیرینی که ساختیم در ذهنم حک شده است».
او از آن دوران با شور و نشاط جوانی یاد می‌کند، از فرحی که در دل‌ها بود، از شوقی که در مسیرهای شبانه به حرم موج می‌زد و از خاطرات ارزشمندی که شکل گرفت. از دانشگاه هم خاطراتی دارد؛ به‌ویژه دیدارهایش با آیت‌الله العظمی جوادی آملی و شرکت در نماز جمعه تجربیات تازه‌ای برایش رقم زده بود. قم برایش شهری بود که در آن، علم و عشق در کنار هم جاری بود، شهری که خاطراتش تا همیشه در دلش ماندگار خواهد ماند.

دارالقرآن، خانه‌ای برای دل

پس از پایان دوره کارشناسی ارشد، بازگشت از قم، پایان یک فصل از زندگی و آغاز آن اتفاق ساده بود که مسیر زندگی خانم هاشمی را به‌کلی تغییر داد. چند ماهی از دانش‌آموختگی‌اش گذشته بود که دعوتی از جنس نور، او را به دارالقرآن حرم مطهر کشاند. جایی که خدمت به قرآن در جوار امام رضا(ع)، علاوه بر یک مسئولیت اداری، راهی عاشقانه برای زیستن شد. او می‌گوید: «از شانس‌های من این بود که رئیس دارالقرآن آن زمان، حاج آقای حسینی، خودشان متخصص علوم قرآن و حدیث بودند. ایشان دست ما را برای ایده‌پردازی باز می‌گذاشتند و انگیزه‌های مضاعفی به ما می‌دادند».
یکی از جملاتی که در همان روزهای آغازین شنید، هنوز در ذهنش مانده: «خود خدمت در حرم مطهر جایگاه بسیار والایی دارد و شما در این جایگاه والا، به اشرف موضوعات یعنی قرآن می‌پردازید». همین جمله، انگیزه‌اش را چند برابر و او را به مدت ۱۷ سال در دارالقرآن ماندگار کرد؛ جایی که برایش خانه دل بود. در دارالقرآن، مسئولیت آموزش را برعهده داشت؛ بخشی که مخاطبانش از کودکان تا بزرگسالان بودند. «مخاطبان از پنج سال به بالا با ما ارتباط داشتند. خوبی کار این بود کارشناسان هر بخش، متخصص همان حوزه بودند و این سبب رشد می‌شد». نکته مهم در خدمت در دارالقرآن این بود که چون موضوع، قرآن بود، دغدغه داشتند مبادا در آموزش دچار افراط یا تفریط شوند. «جلسات مشورتی برگزار می‌کردیم تا دوره‌ها سبک‌تر، راحت‌تر و در عین حال تأثیرگذارتر باشند. برای زائران کارگاه‌های حمد و سوره داشتیم؛ کارگاه‌هایی کوتاه و کاربردی که سعی می‌کردیم به‌روز باشند».

الحمدلله راه را درست رفته‌ایم

سال‌های حضور در دارالقرآن، برای خانم هاشمی فراتر از تجربه کاری، خاطراتی بود که در دل نشست و تا همیشه ماندگار شد. لحظاتی که گاه با صدای کودکانه‌ای آغاز می‌شد و گاه با اشک شوق زائری به پایان می‌رسید. یکی از شیرین‌ترین خاطراتش، مربوط به افتتاحیه رواق حضرت زهرا(س) است؛ جایی که با چند دختر زیر ۹سال کار کرده بودند تا سیره حضرت فاطمه زهرا(س) را با زبان کودکانه، اما عمیق و قابل‌فهم اجرا کنند. «آن دختران آن‌قدر رسا و جذاب اجرا کردند که مردم می‌پرسیدند این بچه‌ها کدام کلاس شرکت کرده‌اند تا فرزندانشان را در آن کلاس ثبت‌نام کنند».
در کارگاه‌هایی که با موضوعات قرآنی و سیره اهل‌بیت(ع) برگزار می‌شد، بازخوردها گاه فراتر از انتظار بود. شرکت‌کنندگانی بودند که با تعجب می‌گفتند: «چرا تا حالا این مطالب را درباره حضرت زهرا(س) یا فلان موضوع نشنیده بودیم؟» و گاهی، تأثیر یک جلسه، خیلی اتفاقی آغاز می‌شد. یکی از همکارانش تعریف می‌کرد زائری از تهران گفته بود: «پشت ستونی خوابیده بودم، اما صحبت‌های شما درباره تفسیر قرآن آن‌قدر جذاب بود که نشستم پای منبرتان و تمام روزهایی که مشهد بودم، آمدم و گوش دادم».
خانم هاشمی با لبخندی آرام و نگاهی سرشار از رضایت می‌گوید: «این‌ها همه نشان می‌دهد الحمدلله راه را درست رفته‌ایم». برای او، دارالقرآن محل خدمت و صحنه‌ای برای ساختن لحظاتی بود که در دل زائران نقش می‌بست؛ لحظاتی که با نور قرآن، در جوار امام رضا(ع)، رنگی از ماندگاری گرفتند.

غبارم را بیفشان تا به پایت جان برافشانم

حالا حدود چهار سال است که مسیر خدمت خانم فاطمه سادات هاشمی از دارالقرآن به اداره مراسمات و آیین‌های حرم مطهر رضوی منتقل شده است. در این بخش جدید، او همچنان فعال است؛ با نگاهی دقیق به برگزاری آیین‌ها، طراحی مراسم‌های مذهبی و هماهنگی برنامه‌هایی می‌پردازد که قرار است دل‌ها را به حرم مطهر نزدیک‌تر کند. او می‌گوید: «هر بخش از حرم مطهر، یک جلوه از نور است. حالا که در این بخش از حرم مطهر فعالیت دارم، سعی می‌کنم آن نور را در این بخش جاری کنم».
در پایان گفت‌وگو، خانم هاشمی از امام رضا(ع) تشکر می‌کند؛ با همان صداقت همیشگی، با همان دلبستگی بی‌انتها و از بیتی می‌گوید که هر بار با ورود به حرم مطهر، در دلش تکرار می‌شود: سلامم را جوابی ده که در شهر تو مهمانم/ غبارم را بیفشان تا به پایت جان برافشانم.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha