در حالی که افزایش ارزش یک دارایی، در نگاه نخست میتواند احساس «قدرت دارایی» و حفظ سرمایه را در جامعه القا کند، واقعیت اقتصادی به مراتب پیچیدهتر و هشیارکنندهتر از این برداشت اولیه است. این جهش قیمت، یک تلنگر جدی و ترسناک است که ریشه در بیاعتمادی سیستمی دارد؛ چرا که طلا به طور سنتی، «پادزهر» بیثباتی است.
افزایشهای شارپ قیمتی در بازار جهانی، در اصل نه به معنای افزایش ارزش ذاتی طلا، بلکه بیانگر کاهش شدید اعتماد سرمایهگذاران به ثبات پولهای رایج (به ویژه دلار)، سیستمهای بانکی و چشماندازهای آتی رشد اقتصادی جهانی است. طلا در اینجا نقش "پناهگاهِ ناامنی" را بازی میکند. اگر اقتصاد جهانی در مسیر سلامت و رشد پایدار باشد، جریان سرمایه باید به سمت بازدهی تولیدی و ریسکهای مدیریتشده حرکت کند، نه داراییهای خنثی و بدون بهره مانند طلا.
نگرانی اصلی ما در سطح ملی است، چرا که افزایش جهانی، به محض ترکیب شدن با انتظارات تورمی داخلی و بیثباتیهای مزمن اقتصادی، به مثابه یک تسریعکننده بحران عمل میکند. این وضعیت منجر به تشدید انتظارات تورمی میشود؛ به این معنی که رکوردشکنی طلا، به سرعت تبدیل به مبنایی برای سنجش ارزش داراییهای داخلی شده و انتظارات تورمی را در سایر بازارها (ارز، مسکن و کالا) به طور لگاریتمی تقویت میکند و چرخه معیوب افزایش قیمتها را تداوم میبخشد.
علاوه بر این، این روند باعث تضعیف بنیانهای تولید میشود؛ مادامی که طلا (و مشتقات آن مانند سکه) به عنوان جذابترین و پرسودترین محل سرمایهگذاری غیرمولد در داخل کشور عمل کند، شاهد خروج مداوم و ساختاری سرمایه از بخشهای مولد خواهیم بود. این جابهجایی، موتور رشد اقتصادی را از کار انداخته و به تضعیف بنیانهای تولیدی کشور میانجامد. در نهایت، باید توجه داشت که سودِ کوتاهمدتِ افراد خاص (سوداگران و دارندگان داراییهای بزرگ) به قیمت زیان کلانِ اقتصاد ملی و در نتیجه افزایش شکاف طبقاتی و نابرابری توزیع ثروت تمام میشود.
با توجه به این تحلیل، تمرکز صرف بر مدیریت پیامدها، نظیر کنترل مقطعی بازار طلا و ارز، صرفاً مسکن موقت است. سیاستگذاری اقتصادی باید شجاعانه به سمت مدیریت ریشهها حرکت کند. راهکار برونرفت از این چالش، نه در کنترل بازار، بلکه در احیای اعتماد نهفته است. این امر مستلزم بازگرداندن اعتماد به تولید با خلق محیط باثبات و پیشبینیپذیر برای سرمایهگذاری مولد است تا نرخ بازدهی حقیقی در این بخش به مراتب جذابتر از سوداگری داراییهای غیرمولد شود.
همچنین، ثبات بخشی به ارزش پول ملی (ثبات پولی) از طریق مبارزه ساختاری و بدون تعارف با کسری بودجه، مدیریت نقدینگی و اصلاحات در نظام بانکی، شرط لازم برای اعتمادسازی و خاموش کردن زنگ خطر ۴۳۰۰ دلاری طلا است. به طور خلاصه، رکوردشکنی طلا یک فرصت برای ارزیابی مجدد و جدی سیاستها است. رشد اقتصادی پایدار از طریق تولید و ارزشآفرینی به دست میآید، نه از طریق تورم داراییها. تنها با تقویت بنیادهای حقیقی اقتصاد است که میتوانیم سرمایههای ملی را از پناهگاههای ناامنی به مسیر بالندگی هدایت کنیم.



نظر شما