راجع به «رژیم» سوریه صحبت میکنیم! تردیدی وجود ندارد که رژیم حاکم بر سرزمین شام، یک کنشگر جدید ژئوپلیتیکی در مناسبات منطقه «غرب آسیا» یا همان خاورمیانه از دید غربیهاست؛ اما این خاورمیانه، هنوز همان خاورمیانه قدیم است و تأییدکننده این ادعا، حقایقی است که در ادامه ارائه خواهد شد.
اما پیش از آن باید بدانیم سوریه جدید چه مختصاتی دارد و این «جدید» بودن در چه ساحاتی عینیت پیدا کرده است؛ در علنیترین میدان «تغییر»، رژیم سیاسی حاکم بر سوریه با خروج «بشار اسد» از این کشور و فتح آخرین سنگر نظام سابق در «دمشق»، پس از یک دوره نسبتاً طولانی از حکومت بعثی-خانوادگی، گونه جدیدی را تجربه میکند که یک «تروریست» سابق و «مصلح» کراواتی فعلی به نام «احمد الشرع» را در رأس خود میبیند و در مناسبات منطقهای، دقیقاً در نقطه مقابل رژیم سابق و در برابر محوری که با عنوان «مقاومت» شناخته میشود، قرار گرفته است. این چرخش بزرگ، در امتداد بینالمللی نیز ظهور و بروز یافته و از اتکای صرف به «فدراسیون روسیه» (به عنوان قدرت سنتی شرق جهانی) به آغوش گشوده غرب شتافته و علنیترین نمودهای آن را در روزهای اخیر و سفرهای مستمر و پیوسته به «ایالات متحده» و «پادشاهی بریتانیا» شاهد بودهایم. در داخل نیز تغییراتی حاصل شده که سوریه را «جدید»تر میکند؛ افزایش مساحت سرزمینهای سوری در اشغال اسرائیل، خودمختاریهای خودخوانده و «شناسایی» نشده در مناطقی از جنوبغرب تا شمالشرق، به حاشیه رفتن اقلیتهای علوی و قدرت گرفتن جریانهای رقیب؛ همه و همه از «جدید شدن» سوریه حکایت دارد، هر چند تفاوت چشمگیری در بافت اجتماعی این کشور رخ نداده و تنها، جای حامیان و مخالفان رژیم عوض شده است!
از این رو این سوریه، جدید است؛ ولی در کدام ساختار منطقهای؟ پروژه «خاورمیانه جدید» که رژیم صهیونیستی و آمریکا در سالهای پایانی قرن بیستم آن را علنی کرده و در خلال حدود سه دهه اخیر پیگیری شده، تا اینجای کار و فارغ از مورد سوریه، حتی به اهداف اولیه خود نزدیک هم نشده است! در متن اجتماعی منطقه، شاید بیشترین ناهماهنگی را با آنچه به عنوان هدف غایی خاورمیانه جدید مطرح شده بود، شاهدیم! خاورمیانه جدید عبارت بود از منطقهای عاری از تعارض و تزاحم برای منافع و علایق آمریکایی با تنظیم منطقهای اسرائیلی! جایی که حداقلی از مقاومت در برابر ارادههای استعماری، استثماری و استکباری وجود نداشته و رژیمهای سیاسی، حافظان منافع جبهه غربی در این جغرافیای منحصر بهفرد و ضربهگیرهای کمخرجی برای آفندهای احتمالی «جبهه تازهنفس قدرت شرقی» باشند؛ اما در این میان، تقریباً هیچ چیزی باب میل «کارفرمای پروژه» پیش نرفت! در سطح رژیمهای سیاسی، فارغ از «لیبی قذافی» و «سودان عمر البشیر» (که هنوز صحنه هماوردیاند و با استانداردهای پروژه همخوانی ندارند) و مورد سوریه (که به جدید شدن آن معترفیم) نه تنها هیچ پیشرفتی در پروژه حاصل نشده؛ بلکه قدرتیابی جریانات ضد آمریکایی-ضد اسرائیلی در یمن و عراق، همان دستاورد نصفه نیمه را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
مهمتر از آنچه ذکر شد، به نظر میرسد احساسات، گرایشها و افکار عمومی در منطقه غرب آسیا و حتی فراتر از آن، راه خود را از حکومتها جدا کرده و بیش از پیش، به نفی و انکار نقش و حتی موجودیت اسرائیل به عنوان تنظیمگر سیاستهای منطقهای در پروژه خاورمیانه جدید اهتمام دارند؛ امری که با وجود چیرگی رسانه و فناوری طرف آمریکایی-اسرائیلی و همچنین رژیمهای سیاسی همسو با پروژه، یک شاهد قدرتمند برای «جدید نشدن» خاورمیانه ذیل استانداردهای پروژه مذکور است.
حال پرسش این است که سوریه میتواند به عنوان یک قطعه مهم و البته اولیه از پازل اجرایی این پروژه، به الهامبخش سایر جوامع و ملتهای منطقه برای پیوستن به نظم جدید تبدیل شود؟ بازیگران مهم منطقهای چون «جمهوری اسلامی ایران» صرفاً نظارهگر خواهند ماند؟ نقطه برخورد منافع اسرائیلی-ترکی در این پروژه وجود دارد و اگر دارد، کجاست؟ چین و روسیه کی و کجا دوباره وارد زمین بازی میشوند؟ و از همه مهمتر، پوستین دموکراتیک نیمبندی که بر دوش رژیم فعلی «زار» میزند، کجای کار خواهد افتاد و ساختار اجتماعی متکثر سوریه تاب آن را خواهد داشت؟
خبرنگار: محمد امینی



نظر شما