عالم محقق و دقیق‌النظر، مرحوم آیت‌الله سیدمهدی روحانی فرزند مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن روحانی، از چهره‌های علمی و سیاسی خاندان نامدار «روحانی» در قم به شمار می‌رود.

اسوه صدق و صراحت

وی از اعضای شاخص و تراز اول جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که در بسیاری از رویکردها و تصمیمات آن، ازجمله اطلاعیه «خلع محمدرضا پهلوی از سلطنت» نقشی اساسی ایفا کرد. آن بزرگوار پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی، رویکرد حمایتی خود از آن را تداوم بخشید و فرزندش حجت‌الاسلام سید علی روحانی نیز در جبهه‌های جنگ به شهادت رسید. حسن طاهری در یادداشتی که در اختیار ما قرار داده منش و طبع بلند و زیست ساده و مردمی آیت‌الله سیدمهدی روحانی را که با گذشت دو دهه از درگذشتش هنوز در خاطر مردم قم باقی مانده، شرح داده است.

حاج آقا مهدی، خداباوری پارسا

«حاج آقا مهدی» این نام مشهوری است از یک عالمِ عامل و مجتهد مسلّم و زاهد وارسته و حقیقتی مجسم از یک انسان به تمام معنا خداباور و از سر تا قدم مملو از ایمان و بی‌تظاهرِ خاکی، یعنی آیت‌الله سید مهدی حسینی روحانی؛ عنوان و نامی جاری در لحن صمیمانه و بیان عامیانه مردم بسیار سخت‌پسند و البته نکته‌سنج و انسان‌شناس شهر قم که با تمام اشتیاق و علاقه برای ایشان به کار می‌رفت و همچنان این عنوان صمیمی پس از گذشت سال‌ها با خاطری نیک و خوش بر زبان‌ها می‌رود.

مردی جان‌پاک که اندک اشاره و لمحه و کرشمه و کلامش، در میان مردمان ناحیه کهن و اهالی قدیمی شهر قم تأثیری داشت به مراتب بیشتر از ساعت‌ها سخن و منبر و نشر ده‌ها مجلد کتاب و جزوه سازمانی و نهادی.

مانا زیستن با منش پارسایان و زی طلبگی

عالمی ربانی و دارای عزت و منزلت بالای اجتماعی که مایه حسرت و غبطه بسیاری از صاحبان منصب و قدرت است و ‌ای کاش پرورش و یافتن چون اویی، آرزوی بسیاری از ساکنان امروز و دستور کار اولیه مراکز علمی و حوزوی و دینی بود.

جایگاهی عطرآگین که خانه قدیمی چندصد ساله پدری‌اش را در محله سلطان محمدشریف قم، چونان قلب تپنده و منزلگاه مطمئن و مأمن و ملجأ دوستدارانش می‌ساخت و دیدگان مشتاق آنان را بر سر سفره‌های اکرام محبت‌آمیزش می‌نشاند.دوستداران و مشتاقانی با گستره و تنوع و گوناگونی از هر صنف و قشر و توده و گرایش و مسلکی، آن هم از بالاترین شخصیت‌های حوزوی و علمی و سیاسی و انقلابی گرفته تا پایین‌ترین گروه‌های عامی و تهیدست و قلندران شهر.  این نعمت و کیمیای ارزشمند بدست نمی‌آید جز با اخلاص و گشاده‌رویی و عشق بی‌چشمداشت به خلایق و خداباوری به تمام معنا و در یک کلمه دارا بودن زی واقعی طلبگی.

آدمی هرچه می‌خواهد و هست و بوده و باشد؛ اما مانا زیستن و نامیرا شدن چون ایشان جز با منش پارسایان و زی طلبگی عالمان ممکن نیست. همان منش و روشی که برای یافتن آن، سطر سطر سیره عارفان و فتوت‌نامه‌های جوانمردان را باید کاوید.

نسبی از حلّه و جبل عامل تا گیلان و قم و نجف

وقتی آدمی از شجره‌ای بسیار معروف و نواده میرزای قمی و نوه حاج سیدصادق مجتهد قمی و طبقات مورد وثوق و احترام شاهان قجر و بزرگ شده در خاندان مرجعیت و رشد کرده در بین ده‌ها مجتهد خانوادگی باشد؛ نسل در نسل نام اجدادش در زمره معتبرترین سلسله و نسب‌نوشته‌ها از حلّه و جبل عامل و شفت گیلان تا قم و نجف قرار بگیرد؛ فرزند خانه حاج میرزا ابوالحسن و نوه حاج سیدصادق مجتهد بزرگ و محل رفع و رجوع مشکلات یک شهر در چند دهه متوالی باشد؛ در طلیعه قرن ۱۳ شمسی و اوج اختناق سیاه رضاشاهی بروید و با استعدادی عجیب در زمین دانش فقاهت  قدوقامت بگیرد؛ قدم به قدم از کوچه‌های قم تا مدارس نجف یک به یک ردیف به ردیف بر پای درس فهرستی از عالمان و مراجع تراز اول چون سیدمحمد محقق داماد و بروجردی و خویی و خمینی بنشیند؛ سبدسبد شکوفه دانش و پژوهش و تحقیق را در هر شب و روز ایام تحصیل بر درخت زندگانی خود بنشاند؛ در کنار تمام علوم حوزوی از خرمن هر دانش جدید و قدیم حتی ریاضی، هندسه، نجوم، طبیعیات، فرقه‌شناسی و ادیان خوشه‌ای بچیند؛ با آن همه اجازات و کسب ملکه اجتهاد و زمینه‌های مستعد، عطای مرجعیت را به لقایش ببخشد؛ عنوان در عنوان پرورش مشاهیر بنام عرصه فقاهت را در کارنامه علمی‌اش بنگارد و نام‌آوران سیاست و کیاست را با صبر و فروتنی بپروراند؛ در لحظه لحظه نهضت اسلامی و مبارزات با طاغوت، دوشادوش امام مردانه برزمد و نستوه بماند؛ حادثه در حادثه در متن جامعه و در سختی و سهولت و سرما و گرما در تمام صحنه‌های پرفراز و نشیب پیش و پس از انقلاب و جنگ، در کنار مردم فرودست و تهیدست، استوار و پیشتاز باشد؛ پیش از آنکه به دیگران سفارش کند تا به میانه میدان بروند، خود و اهل و خانمان و فرزندش را به خاکریز جهاد رهسپار کند؛ نورچشمش را خالصانه و ابراهیم‌وار راهی حجله‌گاه شهادت سازد؛ سه دوره متوالی بی‌هیچ دستگاه تبلیغی حزبی منتخب اصلی و خبره اول مردم قم بماند؛ در اوج عزت و اعتبار و مصاحبت و همردیفی بزرگان و همنشینی والاتباران قرار بگیرد و هیچ دفتر و دستگاه و دستک و مؤسسه و ... برای خود بنا نکند و تمام اوقات شبانه روزش در رفع مشکلات و حل و فصل و مصالحه همسایه و همشهریانش بگذرد و از همه مهم‌تر همان مجتهد خداباور و ساده بی‌آلایش و ایستاده در صف نانوایی و بقالی و نشسته بر مراسم شادی و غم در کنار و همراه پابرهنگان بماند که بماند و مجموعه‌ای از شرافت‌ها و منظومه‌ای از فضیلت‌های نهان را، بی ادعا و بی تظاهر یکجا داشته باشد، می‌شود مظهر و تجلی کاملی از زیّ واقعی طلبگی.

محبوب محله، نه محصور در مدرسه

هنگامی که انسانی در اوج سادگی و بی‌ادعایی، در همه فصول، سه نوبت اقامه نماز جماعتش را در مسجد آقا و همان مسجدی که جد بزرگوار مورد احترامش، خشت به خشت آن را در اوج قحطی عهد قجر با کمک‌های کوچک و اندک مردم قم بنا نهاد، ترک نکند؛ با چنین مقامات و درجاتی همیشه وقت و بی‌وقت پدرانه و صبورانه، برای رفع دعواها و منازعات مردم و حتی واسطه‌گری برای ازدواج و حل اختلاف زن و شوهری، مایه بگذارد؛ هُرم تابستان گرم و مرداد داغ و عرق‌ریزان قم را تحمل کند و بماند در اندرونی بی کولر تا شاید نیازمندی که هر هفته سراغ فیش نان و بسته غذایی می‌آمده با در بسته و بی‌جواب خانه‌اش روبه‌رو نشود؛ خانه‌اش را هر شب پنجشنبه با روضه‌ای کوتاه و سفره‌ای ساده، مرکز اجتماع پیر و جوان کند تا فاصله‌ای نباشد میان مردم و عالمان راستین دین؛ این می‌شود که این انسان وارسته پارسا می‌شود یک روحانی دوست داشتنی و محبوب محله و جامعه و کوچه و بازار، نه یک آخوند محصور در مدرسه و حوزه و حجره.

انسانی از جنس نامیرایان و جاودانان تاریخ

با آن همه ابعاد فضل و اضلاع حکمت و وجوه عقلی، ابوذرصفت و سلمان‌وار، می‌شود جامع اضداد. همان رفتاری را با والیان و امیران و بزرگان داشته باشد که با قصاب و بقال و طباخ و خرک‌دار محله‌اش دارد؛ هر نامه و درخواستی که به مقامات بفرستد، ذکر حاجتی باشد برای بینوایی و نیازمندی و گرفتاری؛ برای تبلیغ انتخاباتی با خودرو بیت‌المال نرود و در مسجد هم به‌جای بیان ویژگی و معرفی خود، احکام و اخلاق بگوید؛ در تراز بزرگان علم باشد اما به گریه کودک و حتی ناله حیوان زبان بسته‌ای هم توجه کند؛ در میان آن همه مشغله و کار، حواسش به اسراف و قناعت باشد و حتی ته مانده نیمروی محافظ و راننده‌اش را هم با افتخار نوش جان کند و همه تعلقات دنیایی را در جا ذبح کرده و گردن شیطان نفسش را بشکند؛ متولی موقوفاتی باشد که همه آرزویش را دارند تا از درصد اندکش به نوایی برسند و حتی ریال به ریالش را هم از نزدیکان حساب بکشد و حتی ارزنی از آن اموال را وارد زندگی‌اش نکند

و همه این مراقبت‌ها و دقت‌ها را بدون کمترین تکبر و غرور و تبختر و خودبزرگ‌بینی و ریاکاری و در اوج فروتنی و خشوع و اخلاص داشته باشد؛ می‌شود انسانی از جنس نامیرایان و جاودانان تاریخ.

شاید این داستان‌واره‌ها برای ما امروزیان افسانه‌های خیالی بیاید. شاید گفتنش راحت باشد هر چند عمل کردنش سخت و ممتنع؛ اما او با چنین زیست مردمی و خداباورانه تا آخرین نفس، یک انسان مؤمن و متخلق و زاهد واقعی باقی ماند و این چنین زیست.

خیلی‌ها به اندازه هزاران سال عمر عالمان و عارفان تاریخ، ادعای زیست نبوی و علوی و فاطمی را دارند، اما آقا سید مهدی فرزند حاج میرزا ابوالحسن، بی‌ادعا خواست و در حیات ۷۷ ساله با برکتش، به‌جای گرفتار شدن در انبوه قواعد و تشریفات و ادا و اصول و اطوار و تظاهر و عناوین و القاب پرطمطراق، جور دیگری دید و گونه دیگری زیست. آن سان که تا ابد نام زیبایش، در ترنم لسان و زمزمه زبان مردم فرودست و توده‌های محروم قم جاودانه ماند؛ به نام نامی «حاج آقا مهدی».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.