علی عباسی، کارگردان فیلم عنکبوت مقدس، دو مشکل عمده روحی و اجتماعی دارد که در فیلمش آنها را برون‌داد یا به‌عبارتی تخلیه کرده است. یکی از بحران‌های او، اختلال هویتی است. انتقام از جلوه‌های باستانی فرش ایران و شکوهمندی بی‌زوال امام‌رضا(ع)، نتیجه چنین بحرانی است. بحران دوم که جنبه روانی دارد، به عقده‌های جنسی او که خودش می‌گوید بهشان دچار است، ربط پیدا می‌کند.

ایران یکصدا مدافع حرم

به گزارش قدس آنلاین، امام رضا(ع) قلب ایران است. این را آن معامله‌گر بازنده هم خوب می‌دانست که به ساحت درخشان‌ترین نماد هویت ایرانی حمله کرد. او خواست قلب ما را نشانه بگیرد؛ اما تاریخ نخوانده بود تا بداند که لایزالی یک محبت عمیق و حقیقی، چگونه نسل به نسل عامل انسجام و وحدت بین لایه‌های مختلف اجتماعی در ایران شده است. اهانت به امام رضا(ع) تمام مردم ایران را همدل و یکپارچه کرد و مرزها مشخص شدند.

دو روز پیش در همان جشنواره‌ای از یک فیلم موهن به ساحت فرهنگ ایران و نماد درخشانش امام رضا(ع) تقدیر به عمل آمد که سال‌هاست تصاویر زشت و کریه از ایران را به بالاترین قیمت می‌خرند. حالا بالاخره کار به جایی رسیده که رفتارهایی از این دست، نه‌تنها تاثیری در به‌هم خوردن اعتمادبه‌نفس جمعی ایرانیان نداشته باشد، بلکه هر هجمه‌ای به هویت ملی و دینی ایران که عمدتا با عاملیت خودفروختگان هموطن انجام می‌شود، مردم را هوشیارتر و متحدتر کند.

علی عباسی، کارگردان فیلم عنکبوت مقدس، دو مشکل عمده روحی و اجتماعی دارد که در فیلمش آنها را برون‌داد یا به‌عبارتی تخلیه کرده است. یکی از بحران‌های او، اختلال هویتی است. انتقام از جلوه‌های باستانی فرش ایران و شکوهمندی بی‌زوال امام‌رضا(ع)، نتیجه چنین بحرانی است. بحران دوم که جنبه روانی دارد، به عقده‌های جنسی او که خودش می‌گوید بهشان دچار است، ربط پیدا می‌کند. جالب اینجاست که سعید حنایی، قاتلی که فیلم درباره‌اش ساخته شده، به‌واقع دچار اختلال یا عقده‌های جنسی نبود و از اختلالات دیگری رنج می‌برد؛ اما علی عباسی اینها را به آن شخصیت دور از دسترس الصاق کرده تا برون‌دادی از مسائل روحی و روانی خودش را تبدیل به فیلم کند.

بخت با علی عباسی لااقل آنقدری یار بود که با قرار دادن این محتواها ذیل یک نتیجه‌گیری کلی سیاسی، بتواند آن را به فستیوال کن بفروشد و با استفاده از هنرپیشه‌ای که کن می‌خواست به‌عنوان ترحم بابت بلاهایی که قبلا در زندگی بر سرش آمده، نخل طلا را به او بدهد، فیلمش را حتی در فهرست برندگان اختتامیه هم دید. در ادامه، طی دو بخش مجزا به بررسی ریشه‌های این دو اختلال روانی و اجتماعی و تاثیرشان بر پدید آمدن فیلمی مثل عنکبوت مقدس پرداخته شده است. این نوعی از نقد ژنریک یا تکوینی است که البته به‌دلیل علاقه نویسنده‌اش به هویت ایرانی و مقام قدسی امام‌رضا(ع) از به خرج دادن احساسات در لحن پرهیز نکرده است. پس از آن به چند مورد اشاره می‌شود که در جهان غرب نسبت به ساخته شدن فیلم‌هایی با موضوعات مقدس مسیحی اعتراض‌هایی صورت گرفته است. یک مورد هم در هندوستان با همین موضوع مورد اشاره قرار می‌گیرد. اینها توضیحاتی واضح برای اثبات مجدد همین نکته بدیهی هستند که نباید به اعتقادات دیگران توهین کرد و اگر چنین رفتاری بشود، در هر جای دنیا که باشد به آن اعتراض خواهد شد.

علی عباسی و بحران اختلال اجتماعی هویت
روی دیگر سکه داعش

این انتقام از کیست؟ از چیست؟ پوستری برای فیلم عنکبوت مقدس طراحی کرده‌اند که در آن عکس نامتعارف و ناجور یک زن روسپی را جای گل قالی ایرانی گذاشته‌اند. می‌دانیم که همه دنیا ایران را به فرش می‌شناسند و طراحی فرش ایرانی یکی از بسترهای مهم برای تحلیل ذهن ایرانیان است. گل قالی همیشه به ایده مرکزی این جامعه اشاره دارد و جای دادن چنین تصویری در آن، یعنی در مرکزیت فکر این جامعه هیچ‌چیز پررنگ‌تر از زن روسپی نیست.

یعنی تمام فکر و ذکر جامعه مردسالار ایران دفع خطر از این زنان است، یعنی این درون‌مایه فکری که قاتل هولناکی مثل سعید حنایی به آن دچار است، در جامعه ایران جنبه تاریخی دارد. هرکس جست‌وجوی مختصری در ماجرای سعید حنایی کرده باشد، می‌داند که او پس از یک تعرض ناکام به همسرش، ابتدا رفت سراغ مردانی که فکر می‌کرد مزاحم نوامیس مردم می‌شوند تا حال آنها را بگیرد و بعد که دید زورش نمی‌رسد، نقشه قتل زنان خیابانی را کشید. یعنی حتی در ذهن یک روانی خفه‌شده در عقده‌های شخصی هم اولین معضلی که طرح می‌شد، بحث زن‌ها نبود. اصلا استدلال‌آوری در رد چنین تهمتی به ناخودآگاه جمعی و تاریخی ایران، لازم نیست.

اساسا خود کسی که چنین اتهام بنیادین و بزرگی وارد می‌کند، باید برای ادعایش دلیل بیاورد. تشبیه نقش‌های پیچیده فرش ایرانی به تارهای عنکبوت هم یک انتقام‌جویی کور از جانب کسی است که حتی خودش در ایران بزرگ نشده و زندگی نکرده است. سکانس ابتدایی فیلم با یک نمای معروف (Establishing shot)  آغاز می‌شود که تصویر هوایی دستکاری‌شده‌ای از شهر مشهد است. حرم امام‌رضا(ع) در قلب شهر قرار دارد و رشته‌هایی از چراغ‌ها مثل تارهای عنکبوت از این حرم به‌سمت نقاط مختلف شهر رفته‌اند. مشخص است که امام‌رضا(ع) را به چه چیزی تشبیه کرده‌اند و داخل ذهن این موجودی که ساخته‌اند، مطابق همان پوستر و باقی محتوای فیلم، چه چیزی گذاشته‌اند. در اینجا به امام‌رضا(ع) به‌عنوان عنصری تعیین‌کننده در هویت ایرانی حمله می‌شود.

خود علی عباسی هم به‌عنوان نویسنده و کارگردان فیلم می‌گوید فیلمش نه درباره سعید حنایی، بلکه درباره جامعه‌ای است که قاتل‌پرور است. لابد عباسی خودش را از این قاعده مستثنی می‌داند تا در جامعه غربی پذیرفته شود. اما حقیقت این است که مشکل اصلی او بحران هویت است. او نه کاملا سوئدی یا دانمارکی شده و هویت اروپایی را توانسته دریافت کند و نه آنقدر ایرانی است که در این هویت شریک باشد؛ لذا برای اثبات خودش به جامعه غربی ناچار می‌شود بزرگ‌ترین توهین‌ها را به اصل و اساس جامعه پدری‌اش نثار کند.

نیروهای داعش که از کشورهای غربی به این گروه می‌پیوستند هم دچار چنین بحرانی در هویت‌شان بودند. آنها عمدتا از نسل دوم مهاجرانی بودند که نه مثل پدران‌شان هویت عربی داشتند و اساسا عربی را بدون لهجه می‌توانستند حرف بزنند و نه به‌خاطر موی مشکی پوست نیمه‌روشن‌شان در جامعه غربی پذیرفته شدند.

انتخاب آنها نوعی انتقام‌جویی بود که هویت شرقی را رادیکال‌تر از خود مردم سنتی شرق ادعا می‌کرد و امثال علی عباسی که دست‌شان به چندتا جشن و جشنواره غربی می‌رسد و از ادغام‌شان در جامعه غربی هنوز ناامید نشده‌اند، از آن سوی بام شیرجه می‌زنند. عباسی و افرادی مثل او از قبیل طارق صالح، فیلمساز مصری‌الاصل سوئدی که در همین دوره از کن هم حضور داشت، روی دیگر سکه داعش هستند؛ موالید نوعی از بحران هویت که سرانجام‌شان به خشونتی انتقام‌جویانه و کور از جامعه‌ای با هویت سنتی منجر می‌شود. قربانی هر دو گروه هم سرزمین طردشده و ترک‌شده مادری و پدری است. مشتی بی‌وفا که یا خودشان یا پدران‌شان وطن را مثل هتل دانستند و وقتی از خدماتش ناراضی بودند، ترکش کردند، حالا به همان‌جا برگشتند تا سرخوردگی بابت این هجرت بی‌فایده را تخلیه کنند. آنها می‌خواهند تلافی این بی‌هویت‌شدگی را سر جایی دربیاورند که در ذهن خودشان پوزخند نامرئی مردمش را تخیل می‌کنند.

کسی به آنها نگفته بود که «پس چی شد؟ مگر قرار نبود آنجا خوشبخت‌تر از ما شوی؟» اما این شکست‌خوردگان، چنین صدایی را در ذهن خودشان می‌شنیدند. هیچ‌کس مثل اینها نمی‌تواند قلب شریان‌های اجتماعی سرزمین مادری‌شان را خوب شناسایی کند؛ چه بیگانه‌ها و چه حتی ساکنان خود آن سرزمین. شکولوفسکی، فرمالیست روس، جمله بسیار مشهوری دارد که می‌گوید «ساکنان لب ساحل، صدای امواج دریا را نمی شنوند» بله! آنها عادت می‌کنند و آن صداها، آن بو و مزه‌ها، جزئی از خودشان می‌شود که پشت عدسی چشم‌ها و پرده‌های گوش است؛ اما کسی که دورشده و آشنایی‌زدایی را تجربه کرده، خوب می‌داند قلب ماجرا کجاست و به همان‌جا حمله می‌کند. مثل داعش که به جان آثار باستانی و تاریخی غرب آسیا افتاد و حتی اماکن مقدس مذهبی را تخریب می‌کرد و مثل علی عباسی که به جان طرح باستانی قالی ایران و مکان مقدسی مثل حرم امام‌رضا(ع) افتاد.

آیا تا به‌حال یکی از آن کسانی که به‌دلیل بحران هویت مبتلا به چنین حقد و کینه‌هایی شده‌اند، در وضعیتی دیده شده که عقده‌هایش گشوده شده و آرام گرفته باشد؟ علی عباسی هم هرگز به چنین آرامشی نخواهد رسید و حریف هیولایی نمی‌شود که به جان ذهنش افتاده است. او سراغ چیزی رفته که حساسیت ویژه‌ای از سمت مردم ایران درموردش وجود دارد و هرچیز را ببخشند یا فراموش کنند، هتک‌حرمت به آن را نمی‌بخشند. قبل از عباسی کسان دیگری به گنبد حرم امام‌رضا(ع) با گلوله توپ حمله کرده بودند و کسان دیگری برای جاانداختن قانون بی‌حجابی، در یکی از صحن‌های این حرم، حمام خون به‌راه انداختند؛ اما آن دم و دستگاه سرجایش باقی ماند و شکوهش عالمگیرتر هم شد. شما هم محو می‌شوید و می‌روید و ما می‌مانیم. چراغ‌های حرم روشن می‌ماند و بوی گل‌های قالی ایرانی در هوای آن می‌پیچد.

علی عباسی و بحران اختلال روانی و جنسی
این عقده‌های جنسی را خود سعید حنایی هم نداشت

سال۲۰۰۱ میلادی، یک فیلم نئونوآر آمریکایی ساخته شد به‌نام «وقتی که عنکبوت می‌آید». لی تاماهوری کارگردان فیلم بود و مورگان فریمن هم در آن بازی کرده بود. نام فیلم به انگلیسی این بود: «Along Came a Spider»  این فیلم یک‌سال بعد از دستگیری سعید حنایی، قاتل زنان خیابانی مشهد ساخته شد و ناگفته پیداست که هیچ ربطی به آن نداشت اما در ایران سعید حنایی هم به عنکبوت معروف شده بود. شاید هنوز خیلی‌ها یادشان باشد که تا یکی، دو دهه پیش یکی از کارهای مطبوعات و اهالی رسانه دست‌وپا کردن القاب و عناوینی خاص برای قاتلان زنجیره‌ای بود. مثلا به موردی که قبل از سعید حنایی بود، خفاش شب می‌گفتند.

سال بعد مستندی بیرون آمد که به‌نام آون، فیلم شناخته‌شده آمریکایی، یک حرف واو اضافه کرده بود و ماجرای سعید حنایی در آن روایت می‌شد «و وقتی که عنکبوت می‌آید» که عنوان انگلیسی‌اش می‌شود «And Along Came a Spider»  علی عباسی می‌گوید مدت کوتاهی پس از دیدن مصاحبه حنایی در این مستند در سال۲۰۰۲، شروع به نوشتن نسخه‌های اولیه از فیلمنامه «عنکبوت مقدس» کرد که نام فرانسوی‌اش شب‌های مشهد Les Nuits de Mashhad است.

اما عباسی نکات حیرت‌انگیزی درباره نوع تماس ذهنی‌اش با این پدیده می‌گوید: «به‌طرز عجیبی با آن مرد احساس همدردی کردم، واقعا برخلاف میل خودم. فکر می‌کنم یک عنصر روان‌پریشی در جنبه لذت‌جویی قتل‌های او وجود داشت، تمایلات جنسی پیچیده و امثال آن. بی‌گناهی عجیب او بیشتر به این دلیل بود که چگونه یک جامعه، یک قاتل زنجیره‌ای ایجاد می‌کند. فهمیدم که فیلمنامه، باید نه‌تنها بر قاتل، بلکه بر زن‌ستیزی تمرکز کند.» علی عباسی اینجا به وضوح اعتراف می‌کند که دارای عقده‌های جنسی پیچیده‌ای است و از این لحاظ با حنایی همذات‌پنداری می‌کرده است.

گذشته از اینکه آیا انگیزه حنایی به‌واقع همین عقده‌های جنسی بوده یا نه، (که به‌نظر نمی‌رسد چنین باشد و او از اختلالات دیگری رنج می‌برد)، عطف به همین سخنان، به‌خوبی می‌توان دریافت آیا آن چیزی که عباسی از پوستر فیلمش گرفته تا محتوای درون آن، به جامعه ایران نسبت می‌دهد، واقعا درباره این جامعه صادق است یا مساله‌ای مربوط به مسائل فردی و روانی خودش می‌شود. او در ادامه می‌گوید: «قصد من ساختن فیلم قاتل زنجیره‌ای نبود. می‌خواستم فیلمی درباره جامعه قاتلان زنجیره‌ای (ایران) بسازم.

این درمورد زن‌ستیزی ریشه‌دار در جامعه ایران است که به‌طور خاص مذهبی یا سیاسی نیست، بلکه فرهنگی است.» اینکه عقده‌های ناتمام جنسی یک نفر، مثلا علی عباسی چه ارتباطی با فرهنگ ایران دارد هم سوالی بی‌پاسخ خواهد ماند؛ چه اینکه فردی با چنین ویژگی‌هایی، خودش را ضد آن اجتماع می‌بیند نه خروجی طبیعی آن.سعید حنایی از آنجا به عنکبوت ملقب شد که برای قربانیانش طعمه می‌گذاشت و بعد آنها را خفه می‌کرد. او عقاید عجیب‌وغریبی هم داشت که می‌شود از آنها برداشت ایدئولوژیک کرد؛ یعنی خودش چنین ارتباطی بین جنایاتش با ایدئولوژی برقرار کرده بود تا به چنین اعمالی وجاهت و هویت ببخشد.

اما برای اثبات بی‌ربطی اعمال او به آن ایدئولوژی‌ها هیچ برهانی صریح‌تر و قاطع‌تر از این نیست که حکومت ایران خودش این فرد را دستگیر، محاکمه و اعدام کرد. یعنی حکومتی که حنایی مدعی بود برای حفظ ارزش‌های ایدئولوژیک آن چنین جنایاتی کرده است، حنایی را گرفت و دار زد. البته این فقط حکومت ایران نبود که براساس قانون شرع اسلام حنایی را مجازات کرد و غیر از چند آدم کج‌فکر و هیچ‌کاره که عمدتا از آشنایان نزدیک حنایی بودند و البته خانواده عجیب او، در میان مردم عادی هم هیچ‌کدام از دین‌داران و خداباوران چنین جنایاتی را تایید نکردند. قاتل زنجیره‌ای در همه دنیا تکلیفش مشخص است.

معمولا برای اینکه چنین افرادی نتوانند از مجازات اعمال‌شان فرار کنند، عنوان بیمار روانی درموردشان به‌کار نمی‌رود و با اینکه ذهن این افراد طبیعی و نرمال نیست، بررسی‌های روانشناختی چندانی روی آنها صورت نمی‌گیرد. بدتر اینجاست که در نبود تحلیل‌های روانشناختی، دنبال تبارشناسی اجتماعی چنین اعمالی بگردیم. در زندگی سعید حنایی، بر او چیزی بیشتر از آن نگذشته که بر عموم مردم آن دوره می‌گذشت؛ اما ذهن او سر از جهنمی درآورد که به یکی از هولناک‌ترین قاتلان تاریخ ایران تبدیلش کرد و ریشه این را باید در همان ذهن و همان روان مغشوش جست‌وجو کرد. اگر ماجرای محمد بیجه را که سه‌سال بعد از حنایی به جرم تجاوز و قتل ۲۷کودک و بزرگسال اعدام شد، بتوان به محرومیت جنسی در جامعه ربط داد و اگر غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب که سارق و قاتل زنجیره‌ای بود و ۹زن را کشت در بستر فقر قابل بررسی باشد، اقدامات سعید حنایی را هم می‌توان به ایدئولوژی مربوط دانست.

تنها جنبه عمومی درخصوص این قضایا بحث امنیت است. باید به‌لحاظ امنیتی انجام چنین اعمالی بسیار مشکل یا محال شود و تلاش برای جراحی زیرساخت‌های جامعه، طوری که خودبه‌خود باعث عدم بروز مواردی از این دست شود، یک تلاش متوهمانه خواهد بود. البته عده‌ای بی‌اینکه دچار چنین توهماتی باشند، ممکن است برای سوءاستفاده‌های سیاسی، مسائل روانی را به‌جای مسائل اجتماعی جا بزنند. در فیلم عنکبوت مقدس با چنین موردی روبه‌رو هستیم و البته هسته مرکزی محتوای فیلم را عقده‌های جنسی کارگردانش شکل داده که حتی در خود سعید حنایی وجود نداشت.

   کلیسا هم سکوت نکرد
نوح

خبر ساخت فیلم‌های دینی از مدت‌ها قبل از اکران فیلم برای جامعه مذهبی حساسیت‌برانگیز است و دنبال می‌شود و برایشان مهم است که چه کارگردان و با چه تفکری پشت یک اثر سینمایی قرار گرفته است. برای همین وقتی قرار شد که دارن آرونوفسکی، فیلم سینمایی «نوح» را بسازد، نگران این بودند که یک آتئیست قرار است چطور زندگی و زمانه یک پیامبر را روایت کند. البته که این نگرانی‌ها بی‌مورد نبود. فیلم سینمایی «نوح» روایتگر همان داستان مشهور ساخت کشتی نوح و نازل شدن عذاب خداوند بر بندگان گناهکارش است که تفاوت‌هایی بس آشکار و غالبا ماهوی با روایات مرسوم در کتب آسمانی دارد و مرز تحریف را علنا درهم می‌شکند.   ماحصل این جنس نگاهی از سوی کارگردان، ترسیم پیامبری شده که با فال قهوه با خدا ارتباط برقرار می‌کند و گاه در حالتی که به شکل انسان‌های اسکیزوفرنیایی در می‌آید، دستورات خدا به او می‌رسد. در ماجرای خلقت، دنیایی که نوح تعریف می‌کند هم اشاره به داستان هفت روز آفرینش را می‌توان یافت و هم تئوری داروین پیرامون آفرینش. داستانی که روایت می‌شود هم دارای نبردهای حماسی و غول‌های سنگی است که در هیچ کتاب مقدسی یافت نمی‌شوند.

فیلم «نوح» با انتقاد برخی رهبران کلیسا مواجه شد و کمپانی فیلمسازی «پارامونت» نیز پس از این انتقادات اعلام کرده که این فیلم یک اقتباس محض نیست، بلکه از داستان موجود در عهد قدیم انجیل الهام گرفته شده است. پیش از این نیز هیات سانسور سینمای کشورهای قطر، بحرین و امارات اعلام کردند به‌دلیل نمایش چهره‌ حضرت نوح(ع) اجازه نخواهند داد این فیلم در کشورشان اکران شود. دانشگاه «الازهر» مصر هم به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین نهادهای مذهب سنی با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که این فیلم‌ برخلاف دین و شریعت ماست.

کد داوینچی
فیلم ‌سینمایی «کد داوینچی» داستان مورخی مشهور به نام پروفسور لانگدون است که در جریان حل معمای یک قتل، پرده از رازی در رابطه با دین مسیح برمی‌دارد و درنهایت راز ازدواج حضرت مسیح با مریم مجدلیه و ادامه نسل آنها را برملا می‌کند. این فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام است. رمان «کد داوینچی» نوشته «دن براون» از زمان انتشارش با مخالفت‌ کلیساها و مقامات کاتولیک سراسر جهان مواجه شد. فیلم سینمایی «کد داوینچی» داستان یک‌سری از جنایاتی است که واتیکان به‌منظور تحریف معنای انجیل مرتکب شده است. این فیلم که بسیاری از صحنه‌های آن در موزه «لوور» پاریس فیلمبرداری شده‌، از اولین روز انتشار خبر ساخت آن با مخالفت‌های بسیاری روبه‌رو شد. کلیسای «وست‌مینستر»، اولین نهادی بود که مخالفت خود با پروژه ساخت این فیلم را رسمی اعلام کرد.  کاردینال تارسیزیو برتونه، یکی از مقامات سابق واتیکان، در مصاحبه‌ای گفت: «حقیقت این است که این فیلم افکار نادرستی را درمورد ریشه‌های مسیحیت منتشر می‌کند که باید با اطلاعات دقیق و با وجدان انتقادی به آن پاسخ داد.» اوپوس دی، یک سازمان بین‌المللی کاتولیک هم این اثر را یک داستان تخیلی خطرناک دانست که فاقد شواهد تاریخی است.

در بیانیه‌ای که این سازمان منتشر کرده، آمده است: «کسانی که تحقیقات بیشتری انجام می‌دهند و قضاوت انتقادی دارند، متوجه می‌شوند اظهاراتی که در کد داوینچی درباره عیسی مسیح، مریم مجدلیه و تاریخ کلیسا بیان شده، فاقد هرگونه مدرکی است.» کلیسای «وست‌مینستر»، اولین نهادی بود که مخالفت خود با پروژه ساخت این فیلم را به‌طور رسمی اعلام کرد. مخالفت «وست‌مینستر» با درخواست عوامل «کد داوینچی»، مبنی‌بر استفاده از فضای این کلیسا به‌عنوان لوکیشن فیلم، این پروژه را به‌طور موقت تعطیل کرده بود ولی با موافقت مقامات کلیسای جامع ‌«لینکولن شایر» انگلستان، فیلمبرداری فیلم بار دیگر از سر گرفته شد. همزمان با انتشار این خبر، یک راهبه رُمی به نام خواهر «ماری میشل‌نلت» با ۱۲ساعت عبادت در بیرون از ساختمان کلیسای جامع «لینکولن»، به ساخت فیلم «کد داوینچی» و فیلمبرداری برخی صحنه‌های آن در این کلیسا اعتراض کرد.

اولین وسوسه مسیح
آخرین وسوسه مسیح فیلم محصول سال ۱۹۸۸ به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است که فیلمنامه آن را پل شرایدر بر پایه رمان «آخرین وسوسه مسیح» به قلم نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده یونانی نوشته ‌است. این رمان و فیلم ازجمله آثار بحث‌برانگیز بین جامعه مسیحی است و در زمان اکران هم بحث‌های زیادی پیرامون آن رقم خورد.
اما چند سال قبل فیلم کمدی به نام «اولین وسوسه مسیح» در برزیل و برای شبکه نتفلیکس تولید شده بود که با اعتراض و خشم مسیحیان برزیل مواجه شد. به‌گونه‌ای که با کوکتل‌مولوتوف با دفتر تولید این فیلم حمله شد. در فیلم فکاهی ۴۶دقیقه‌ای «اولین وسوسه مسیح» عیسی ناصری به‌عنوان یک همجنسگرا به تصویر کشیده شده است. از زمان انتشار «اولین وسوسه مسیح» در نتفلیکس در سوم دسامبر، موجی از اعتراض و مخالفت با این رسانه در میان اوانجلیست‌ها (مسیحیان انجیلی) برزیل و برخی کاتولیک‌های این کشور به راه افتاد. صدها هزار برزیلی با امضای یک طومار اینترنتی خواستار حذف این فیلم از نتفلیکس شدند. از سوی دیگر سراسقف ایالت پرنامبوک برزیل گفته که یک نیروی شیطانی شبکه نتفلیکس را تسخیر کرده است. «ادواردو بولسونارو» پسر رئیس‌جمهوری برزیل در توئیتر خود با توصیف کمدی «اولین وسوسه مسیح» به زباله، تاکید کرد: «دست‌اندرکاران ساخت این کمدی نماینده جامعه برزیل نیستند.»همچنین انجمن یک میلیون مادر که نسبت به فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که علیه باورهای خانوادگی و سالم باشند، مواضع صریحی می‌گیرد هم در پی خبر ساخته شدن این فیلم از طرفداران خود خواست با پیوستن و کمک به این سایت جلوی نمایش این فیلم را بگیرند.

زندگی برایان
زندگی برایان به روایت مانتی پایتان روایتگر داستان برایان کوهن (با بازی چپمن) است. برایان مرد جوان یهودی‌ای است که همزمان و در همسایگی عیسی متولد می‌شود و بعدها او را با مسیح موعود عوضی می‌گیرند. برایان سرانجام با مرگی بیهوده و البته مضحک به صلیب آویخته می‌شود. در بسیاری از صحنه‌های فیلم، تقلید مضحک ماجراهای زندگی عیسی مسیح، طبق روایت رسمی اناجیل، مورد تمسخر قرار می‌گیرد.  هم محافل مسیحی و هم گروه‌های کلیمی به فیلم اعتراض کردند و آن را مصداق توهین به باورهای دینی دانستند. محتوای فیلم شامل طنز و هجو اعتقادات مذهبی است که در زمان پخش آن مناقشه‌برانگیز بود و موجب اعتراض گروه‌های مذهبی و اتهام کفرگویی شد.  ۳۹ شهر در بریتانیا پخش فیلم را ممنوع کردند. ممنوعیت پخش این فیلم در ایتالیا، نروژ، ایرلند و بخش‌هایی از انگلستان به شهرت آن دامن زد و فروش چشمگیری را برای آن رقم زد. البته مانتی پایتان نیز از این اتفاقات در کارزار تبلیغاتی فیلم استفاده برد و روی پوسترهای تبلیغاتی فیلم در سوئد نوشته بود: «فیلمی چنان خنده‌دار که نروژی‌ها آن را ممنوع کردند.»

نیروهای اهریمنی‌اش
«نیروهای اهریمنی‌اش» سریالی فانتزی-تخیلی محصول مشترک شبکه‌ BBC ONE انگلستان و HBO آمریکاست؛ و Bad Wolf و New Line دو کمپانی‌ سازنده این سریال هستند. این سریال یک اثر اقتباسی از سه‌گانه‌ای به همین نام است. کتاب‌های سه‌گانه‌ «نیروی اهریمنی‌اش»، با اینکه در ظاهر برای نوجوانان و جوانان کم‌سن و سال‌تر نوشته شده‌اند، اما در عمق خود به مضامین بزرگسالانه‌تری ازجمله مسیحیت می‌پردازد. سازمان مذهبی افراطی حاکم بر دنیای موازی کتاب‌های «نیروی اهریمنی‌اش» که مجستریو (Magisterium) نام دارد، درواقع استعاره‌ای از کلیسای کاتولیک در دنیای واقعی است. همین موضوع، باعث مخالفت بسیاری از گروه‌های مسیحی با این کتاب و اعتراض آنها شده بود. در اقتباس سینمایی ساخته‌شده در سال ۲۰۰۷، برای جلوگیری از ایجاد چنین مشکلاتی، ماهیت مذهبی این سازمان بسیار کمرنگ شد و حتی هیچ اشاره‌ واضحی نیز به مفهوم خدا و دین که از درون‌مایه‌های اصلی کتاب‌ها هستند، نمی‌شد.

با این‌حال در این سریال، رهبران حیله‌گر و ظالم سازمان «مجستریوم»، همگی لباس‌هایی شبیه کشیش‌ها و روحانیون مسیحی می‌پوشند، اطلاعات درست را سرکوب می‌کنند و مردم را مجبور به اطاعت از خود می‌کنند.
پخش این سه‌گانه هم با انتقاد مسیحیان کاتولیک همراه شد، به‌خصوص که فیلیپ پولمن نویسنده این رمان درواقع یک آتئیست است و نقل‌قولی از او مطرح می‌شود که: «کتاب‌های من درمورد کشتن خدا هستند.»

منبع: روزنامه فرهیختگان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.