عبدالرحمن خالقی، این روزها بیشتر از هر وقت دیگری در باغ کوچکش قدم میزند. قدم زدن آرامش میکند. داغی که او به دل دارد البته که سردشدنی نیست. داغ پسر، کمر پدر را میشکند اما مردها یاد گرفتهاند درد و داغشان را پنهان کنند. عبدالرحمن خالقی هم داغش را در دلش نهان کرده و سرش را با شاخههای زرشک گرم میکند. راست گفته بود که «من این بچه را با بیل زدن در زمین کشاورزی بزرگ کرده بودم» حالا پسرش امیرمحمد ماههاست که در آرامستان غریب روستای درمیان، آرام گرفته است.
پرونده قتل امیرمحمد خالقی دانشجوی نوزده ساله رشته مدیریت دانشگاه تهران که هنگام مراجعه به خوابگاه، توسط دو سارق موتورسوار مورد حمله قرار گرفت و چاقو خورد و صبح روز بعد درگذشت، سریعتر از پروندههای مشابه رسیدگی شد. قاتل حکم گرفت و همین روزها باید از چوبه دار آویزان میشد اما عبدالرحمن در همان قدمها و تنهایی گشتنهایش، تصمیم مهمی گرفته بود. خودش گفت «به جای قاتل پسرم، کینه را دار زدم». او تصمیم گرفت به جای جان گرفتن، جان ببخشد. عبدالرحمن دو ماه به قاتل پسرش فرصت داد تا دو جزء از کلامالله را حفظ کرده و البته در کار ساخت بنایی عامالمنفعه مشارکت کند.
گذشتن از خون فرزند، کار سختی است؛ بخشیدن قاتلش، سختتر. مورد امیرمحمد البته زوایای دیگری هم دارد که کار بخشیدن قاتلش را سختتر میکند؛ اما عبدالرحمن خالقی، حالا نخستین قدمها را برای این کار بزرگ برداشته است.
دو روز پیش، رئیس قوه قضا هم به اقدام پدر امیرمحمد اشاره کرد و گفت: اقدام آن پدر داغدار، حقیقتاً درسآموز بود؛ آن پدر، با مهلتی که به قاتل داد، چند نکته و درس را به ما آموخت؛ آن پدر غلبه بر احساسات در عین داغدار بودن را به ما آموزش داد، آن پدر با توصیهای که به قاتل فرزندش در خصوص انس با قرآن و حفظ بخشهایی از کلامالله کرد، معارف الهی را ترویج داد؛ اینها مواردی است که ارزشمند هستند و جا دارد رسانهها در تبلیغ و رواج و نشر آنها کوشا و ساعی باشند.
خبرنگار: رضا پیراسته



نظر شما