مسئله آبهای مشترک میان ایران و افغانستان، چه در حوضه هیرمند و چه در حوضه هریرود، تنها یک اختلاف سیاسی میان دو دولت نیست؛ موضوعی است ریشهدار در تاریخ معاصر دو ملت که بارها به مرز بحران رسیده، اما هیچ گاه به یک جمعبندی پایدار نزدیک نشده است. معاهده حقابه هیرمند که از دوران پهلوی تاکنون پابرجاست، رقم مشخصی دارد: ۸۵۰ میلیون مترمکعب در سال؛ حقی که ایران طی دههها بر آن پافشاری کرده و افغانستان نیز همواره در عمل از اجرای کامل آن سر باز زده است. عجیبتر اینکه این چالش نهفقط میان دولتها، بلکه در لایههای اجتماعی افغانستان نیز محل نزاع بوده؛ چنانکه نخستوزیر وقت افغانستان پس از امضای معاهده، از سوی گروهی «خیانتکار» معرفی شد و حتی به قیمت جانش تمام شد. در سالهای اخیر نیز با وجود تغییر حکومتها در کابل، این مقاومت ادامه یافت و این یعنی مناقشه هیرمند، پیش از هر چیز، مسئلهای ملی در افغانستان است و نه صرفاً یک پرونده در سطح دولتها.
در کنار این واقعیت سیاسی، یک واقعیت اقلیمی هم وجود دارد: افغانستان سالهاست درگیر خشکسالی گسترده است. بازدید هیئت فنی جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۱ از ایستگاه دهراوُد نیز همین را نشان داد. اما برخی جریانهای سیاسی در داخل کشور نمیخواستند مسئله خشکسالی را به رسمیت بشناسند؛ چرا که اولویت آنها، نه حل بحران آب بلکه منافع شبکههای پنهان اقتصادی بود.
بر پروژهسازیها چشم بستند
از اینجاست که بحث مافیای آب مطرح میشود؛ شبکهای که هم در حوضه هیرمند و هم در حوضه هریرود حضور دارد. مافیایی که در پروندههایی مانند چاههای ژرف، طرح انتقال آب از عمان و حتی پروژههای عمرانی مرزی فعال است. همان جریانی که در دوره حضور آمریکاییها در افغانستان، چشم بر پروژهسازیها بست؛ در هیئت مدیره کارخانههای سیمان نشست، سیمان ارزان به افغانستان صادر کرد، سوخت یارانهای برای ساخت سدها فروخت و حتی اجازه نداد دیپلماسی ایران موضوع را پیگیری کند. امروز همان جریان، در حالی که سالانه ۵/۲ میلیارد مترمکعب آب باران در سیستان و بلوچستان هدر میرود، هیچ راهکاری ارائه نمیدهد و همچنان مشغول بهرهبرداری از پروژههاست.
در حوضه هریرود نیز وضعیت بهتر از هیرمند نیست. ما در حالی سد دوستی را ساختیم که افغانستان از سالهای دولت کرزی ساخت بند سلما را آغاز کرد؛ طرحی که با مدیریت مستقیم اسماعیلخان – والی سابق هرات و وزیر انرژی وقت افغانستان – پیش رفت. کارشناسان ایرانی همان زمان هشدار میدادند که سلما آینده آب مشهد را تهدید میکند، اما دیپلماسی دولت وقت ایران به جای اقدام، سکوت اختیار کرد. نتیجه آن شد که امروز مشهد به دلیل کاهش ورودی آب از هریرود، با مدیریت شدید مصرف روبهرو است. طنز تلخ ماجرا اینجاست که اسماعیلخان، سازنده بند سلما، امروز ساکن مشهد است؛ شهری که خود در کمبود آب آن نقش مستقیم داشته است.
منافع ملی آب، قربانی سالها بیعملی
در مورد هیرمند، افغانستان مدعی است که امسال حدود ۲۰۰ میلیون مترمکعب از حقابه را رهاسازی کرده؛ رقمی که با رقم معاهده فاصله جدی دارد. از دلایل کاهش آبرسانی نیز باید به فاصله ۷۰۰ کیلومتری مسیر کجکی تا مرز، برداشت پمپاژی کشاورزان محلی، تبخیر گسترده و جذب زمینهای خشک اشاره کرد. با این حال، اگر بارشهایی اتفاق بیفتد، احتمال افزایش ورودی هیرمند به ایران وجود دارد.
در این میان، باید یک واقعیت را – هر چند ناخوشایند – پذیرفت: طالبان در حوزه آب، همکاری بیشتری نسبت به دولتهای پیشین افغانستان با ایران داشته است. بند کمالخان که امروز نماد نزاع هیرمند معرفی میشود، محصول طالبان نیست؛ میراث اشرف غنی است. همان کسی که روز افتتاح بند، با لحنی تمسخرآمیز گفت: دوره آب مفت ایران تمام شد؛ از فردا اگر آب میخواهید باید سوخت مفت بدهید! و عجیبتر اینکه وزارت خارجه وقت ایران، به جای اعتراض، موضعی نرم گرفت و غنی هم روز بعد از آنها تشکر کرد! واقعیت این است که هر حکومتی در افغانستان چه طالبان، چه تکنوکراتهای آمریکاییساز و چه گروههای دیگر به دنبال ساخت سد و کنترل آب خواهد بود. مشکل اصلی، ضعف سیاست خارجی ایران و غفلت از روندهای زیرپوستی آب در افغانستان بوده است.
امروز که دیپلماسی فعالتری آغاز شده، وقت آن است حقیقت را با صدای بلند گفت: منافع ملی آب، قربانی سالها بیعملی، نفوذ مافیای آب و سادهانگاری در برابر پروژههای آمریکایی در افغانستان شده است. حل مسئله هیرمند و هریرود، نه با شعار و نه با هیجان رسانهای، بلکه با دیپلماسی مقتدر، مدیریت منسجم منابع آب و مهار نفوذ مافیا ممکن است؛ مسیری که اگر دیر دنبال شود، فردا بسیار پرهزینهتر خواهد بود.
خبرنگار: مهدی دارا



نظر شما