در میان افسران رده بالای رژیم شاه تعداد انگست شماری از افسران بلند پایه ارتش بخت این را یافتند که همواره ندیم و همدم شاه مخلوع ایران باشند. تردیدی نیست که تیمسار ارتشبد حسین فردوست جزو معدود افرادی است که توانست تا ماه های آخر رژیم شاه، نظم نیم‌بند یکی از مهم ترین دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی این رژیم را حفظ کند.

حکایت تیمسار حسین فردوست و دفتر ویژه اطلاعات

به گزارش قدس آنلاین،نقش وی بیش از هر چیز در دفتر ویژه اطلاعات و سازمان بازرسی شاهنشاهی نمود داشت،در اینجا است که ما می‌بینیم فردوست در نقش فرد مورد اعتماد و به نوعی دست راست شاه ظاهر می‌شود و مدت قابل توجهی در رأس یک نهاد امنیتی مرتبط با شخص اول مملکت قرار می‌گیرد. با عنایت به این سابقه می‌توان گفت بررسی پرونده فردوست می‌تواند رازهای بسیاری را برای یک پژوهشگر برملا کند. با این وجود و با تمام ارزشی که این خاطرات و گفته‌ها می‌تواند برای یک پژوهشگر داشته باشد نمی‌توان وجود انتقادات بیشمار و ضعف‌های فراوان برای این خاطرات را انکار نمود. این مسئله از نقدهایی که خودی و بیگانه بر خاطرات منتشر شده فردوست نوشته‌اند، پیدا است. برای دست یافتن به درکی واقع بینانه از فراز و فرود زندگی تیمسار فردوست در دوران سلطنت پهلوی با دکتر مرتضی شیرودی استاد دانشگاه و محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به گفتگو نشستیم.

به عنوان سئوال اول می‌خواهم بدانم جناب عالی زندگی شخصی و درباری فردوست را چگونه تحلیل می‌کنید؟

در پاسخ به این سئوال می‌خواهم یک ایده‌ای را مطرح کنم و آن این است که زندگی فردوست چه زندگی شخصی و چه زندگی درباری و سیاسی وی قربانی پروژه پهلوی سازی قرار گرفت. قربانیان پهلوی دو دسته بودند. دسته‌ای مخالف بودند و به مبارزه با رژیم پهلوی پرداختند، در نتیجه یا در زندان ها و یا در تعقیب و گریزها کشته شدند و یا با ترور از بین رفتنداما دسته دوم کسانی بودند که شخصیت شان مسخ و فروکاسته شد تا به عنوان آدم های مطیع در جایگاهی غیر از جایگاه اصلی و شخصیتی خود،کارگزار و خدمت گزار رژیم باشند. آقای فردوست از این دسته بود. او از کودکی برای پروژه پهلوی سازی انتخاب می‌شود و به همین دلیل، در همه مراحل زندگی همراه، همگام و مطیع محمدرضا پهلوی است در واقع، آقای فردوست یکی از دال‌های مرکزی پروژه عظیم پهلوی‌سازی در ایران بود. این پروژه مشابه پروژه قاجاری سازی کشور است که توسط شاهان قاجار خصوصاً از زمان فتحعلی شاه قاجار به بعد شکل گرفت و در حقیقت،پروژه قاجاری سازی کشور در زمان دومین شاه قاجار شروع و اجرایی شد و در دوره‌های بعدی هم تداوم پیدا کرد. معنای پروژه قاجاری سازی این بود که قاجارها به عنوان یک  ایل کوچک، قدرت را به دست گرفته بودند اما برای نگه داشتن قدرت به آدم هایی نیازمند بودند که به قاجار و قاجاریه وفادار باشند. راه حلی که برای این منظور انتخاب شد این بود که ازدواج های حرمسرایی زیاد شود تا حاصل آن کودکان و فرزندانی شوند که در یک بازه بیست ساله بتوانند مسئولیت های کشوری را برعهده بگیرند تا بدین گونه ضریب امنیتی رژیم قاجاریه افزایش یابد.

وقتی به دوران پهلوی قدم می‌گذاریم این پروژه تغییراتی می‌کند،چرا که پهلوی‌ها خودشان به سمت مدرنیسم رفتند و یک فضای شبه مدرن را در ایران به وجود آوردند. در چنین فضایی، پیوندهای نسبی یا خونی کاهش می‌یابد به علاوه،در خود پهلوی‎ها هم مدعیان قدرت وجود داشتند و اختلافات خانوادگی به گونه‌ای بود که نمی‌توانستند پروژه قاجاری سازی را عیناً اجرایی کنند لذا با تغییراتی در آن پروژه،این کار تداوم یافت. یکی از این تغییرات،جایگزینی پیوندهای سبی به جای پیوندهای نسبی بود، یعنی، همان حلقه مرید و مرادی جایگزین گشت. در رژیم های دیکتاتوری چون رزیم پهلوی معمولاً به دلیل این که نظام سیاسی از مشروعیت لازم برخوردار نیست و از لحاظ امنیتی، احساس خطر می‌کنند به انواع و اقسام شیوه‌ها و شگردها دست می‌زنند تا خودشان را نگه دارند.یکی از این راه حل ها، پهلوی سازی بود که در دوره رضاشاه و با شدت بیشتری در دوره محمدرضا پهلوی عملیاتی شد. در این پروژه، نقش فردوست بسیار پر رنگ و برجسته است. البته این به معنای آن نیست که او خودش هم راضی به آن مسأله بوده چون همان طور که عرض کردم، فردوست قربانی پروژه پهلوی سازی است یعنی اعتبار و اهمیتش به اطاعت کردن او است. افراد بسیاری را از این دست داشتیم مانند اسدالله علم، امیرعباس هویدا و...

در پروژه پهلوی سازی یک حلقه‌ای از وفاداران و جان نثاران شکل می‌گیرد که اینها بدون نظر دادن و بدون فکر کردن، مطیع و گوش به فرمان هستند. من زندگی فردوست را از لحاظ شخصی و سیاسی در چارچوب پروژه پهلوی سازی تحلیل می‌کنم و به همین دلیل،وقتی شرایط عوض می‌شود او هم از لاک و نقشی که خودش به آن علاقمند نبود، خارج می‌شود، جزو منتقدان رژیم پهلوی می گردد و خدماتی را در اواخر عمرش به جمهوری اسلامی ارائه می‌نماید که مهمترین آن کتاب خاطرات وی است. به نظر من تمرکز بر پروژه پهلوی سازی می‌تواند برای تحلیل رفتار سیاسی بسیاری از کارگزاران حکومت پهلوی مفید باشد که در این میان می‌توان تیمسار فردوست را به عنوان یکی از دال های مرکزی این پروژه به حساب آورد که در کنار آن، می‌توان از دال های شناوری که در حاشیه قرار دارند و جزو نخبگان دست دوم و سوم هستند، نام برد.

 نظر شما در مورد صحت و سقم خاطرات فردوست چیست لطفاً دلایل خود را بیان فرمایید؟

 در این خصوص باید عرض کنم که ما می‌توانیم تاریخ را به چند دسته تقسیم کنیم: یک دسته شامل تاریخ مستند می‌شود که از پشتوانه اسناد و مدارک برخوردار است. دسته دیگر،تاریخی است که به صورت مکتوب و با توجه به منابع مختلف غیر از اسناد تنظیم می‌شود در مرتبه سوم ما تاریخ شفاهی را داریم که شامل خاطرات و موارد این چنینی است. در مرحله آخر تاریخ شخصی را می بینیم.اعتبار این ها یکسان نیست،چون هرچه از تاریخ مستند به سمت تاریخ شخصی حرکت می‌کنیم و فاصله می گیریم،اعتبار آن کاسته می‌شود. تاریخ شفاهی یا خاطرات سیاسی و تاریخ شخصی کم اعتبارتر از  همه مواردی است که در این طبقه بندی قرار می گیرند. این گونه تاریخ‌ها، فی نفسه معتبر نیستند و باید اعتبار سنجی شوند با منابع واظهارات مختلفی که افراد گوناگون در یک زمینه مشترک مطرح کرده‌اند،در واقع،باید مانند کارآگاهان پلیس به سمت اعتبار سنجی برویم. حقیقت آن است که نه می‌توان این ها را دربست پذیرفت و نه می توان دربست آنها را رد کرد،بنابراین، باید به سمت یک اعتبار سنجی رفت اما برای این اعتبار سنجی باید معیاری قابل قبول ارائه کرد معیاری که در جامعه علمی کشور محکمه پسند باشد و نخبگان آن را بپذیرد. این معیار، اظهارات و گفتارها را از حالت شخصی بودن خارج خواهد کرد.

در مورد کتاب ظهور و سقوط پهلوی تیمسار فردوست هم باید بگویم این کتاب یک تاریخ شفاهی و یا شاید به جرأت می‌توان گفت که یک تاریخ شخصی است،چرا که تاریخ شفاهی یک مستندات و شواهدی تقریبا قابل قبولی دارد اما تاریخ شخصی در رتبه ای پایین تر از این قرار می گیرد.تاریخ شفاهی در یک محیط آرام تر و آزادتر  و بدون مراقب و کنترل نوشته می‌شود ولی خوب تاریخ های شخصی مثل همین خاطرات تیمسار فردوست این گونه نیستند.اگر در تدوین و تنظیم این کتاب، یک آدم خبره می‌نشست و با آقای فردوست گفتگو می‌کرد و یا نوعی مصاحبه انتقادی را با وی انجام می‌داد، آن وقت می‌شد به نتایج عرضه شده در این کتاب اعتماد بیشتری کرد اما این کار صورت نگرفته است، لذا فی نفسه نمی‌توان این کتاب را تأیید یا رد کرد. تک تک مطالب این کتاب را باید بر اساس معیاری که برای اکثریت نخبگان جامعه علمی یا حتی مردم قابل قبول باشد،اعتبار سنجی کرد.

توجه به اسناد یکی از راه هایی است که می‌توان بر پایه آن، به اعتبار سنجی کتاب فردوست پرداخت. با وجود گذشت تقریباً ۴۰ سال از نگارش کتاب فردوست، اعتباری که این کتاب در حال حاضر دارد با اعتبار آن در هنگام نگارش آن، متفاوت است و این گذشت زمان، می‌تواند اسناد و مدارک یا اظهارات جدیدی را از پرده بیرون آورد که به مثابه معیاری برای سنجش مطالب کتاب مورد استفاده قرار گیرد. من اعتقادم این است که آنچه فردوست ارائه کرده یک گزارش تاریخی است و به دلیل گزارشی بودن شاید بخش هایی از آن صحیح یا غلط باشد.وقتی این کتاب را یک گزارش تاریخی در نظر بگیریم هر گزارشی می‌تواند درجه‌ای از صدق یا کذب را داشته باشد،بنابراین به این نکته می‌رسیم که لزوماً باید روشی برای اعتبار سنجی این کتاب دست و پا بکنیم و بر اساس آن، درباره کتاب قضاوت بکنیم مانند روش هرمنوتیک و مانند آن!

نگاه شما به انتقاداتی که از سوی عناصر رژیم پهلوی و عناصر ضد انقلاب نسبت به این خاطرات می‌شود، چیست؟

اجازه بدهید در پاسخ به این سئوال از روش شناسی شرق شناسی ادوارد سعید استفاده کنم و یک پاسخ کلی به سئوال بدهم. شرق شناسی دو معنا دارد: یک معنای آن معنای قدیم و یک معنای آن معنای جدید است. معنای قدیم آن این است که یک عده‌ای در غرب نشستند یا حتی ممکن است به عنوان سیاح و سفیر به کشورهای مشرق زمین آمده‌اند و این کشورهای شرقی را مطالعه کرده‌اند و مجموعه مطالعات آنها شاکله شرق شناسی را تشکیل داده است اما معنای دوم همانی است که ادوارد سعید مطرح کرده است.در شرق شناسی ادوارد سعید گفته می شود:غرب طی چند قرن حاکمیت خود بر شرق، نیازها،خواسته‌ها،رسوم ها وعادت های خود را در سرزمین های شرقی چنان نهادینه کرده که دیگر ما باورمان نمی‌شود که مثلا دموکراسی غربی است یا پارلمان، احزاب و ... غربی اند بلکه به اطمینان و اعتماد و با ذکر دلایل مختلف می گوییم و اثبات می کنیم و پافشاری می کنیم که آقا همه این ها، شرقی است و اگر امروزه،این ها در شرق است به آن دلیل است که غربی ها آن را از ما غارت کرده اند.

برای تحلیل آنچه فردوست در کتاب خود آورده است می‌توان از معنای دوم شرق شناسی کمک گرفت. می‌توان این مفهوم را استنباط کرد که آنچه فردوست در کتابش آورده است، اعتقادات خودش نیست! بلکه گمان می‌کند که اظهارات خودش است. کسی که عمری در یک محیط خاص چون دربار پهلوی زندگی کرده است،خیلی بعید است که در اواخر عمرش بتواند از آن محیط خارج شود و از تأثیرات آن محیط بر اظهارات خود خلاص شود. فردوست در کودکی،نوجوانی و جوانی در درون رژیم پهلوی حضور داشته  و همواره تحت تأثیر آموزه‌ها و مؤلفه های رژیم پهلوی قرار داشت،لذا اگر بخواهد در محیطی خارج از آن،اظهار نظری نماید،همان مؤلفه ها و همان نشست های ذهنی به شکل لطیف تری خودش را نشان می دهد.

من معتقدم در این کتاب، چنین اتفاقی افتاده است لذا علی رغم انتقادی که در کتاب فردوست از رژیم پهلوی صورت می‌گیرد نوعی مشیت‌گرایی در آن دیده می‌شود که چنان مطلوب رژیم بود که آن را از  ابتدا تا انتها، دنبال کرده است.مشیت گرایی، خصیصه رژیم های دیکتاتوری است و در طول تاریخ هم بخش زیادی از حافظه تاریخی مسلمین، تحت تأثیر اشعری گرایی قرار دارد که همان مشیت‌گرایی است یعنی علی رغم انتقادات فردوست از رژیم پهلوی اگر دقت کنیم خواهیم دید که در آن نوعی مشروعیت نیم بند را برای پهلوی قائل است. این نگاهی است که فردوست در سراسر این کتاب، آن را ارائه می‌دهد و یک راه میانه(نه طرد کامل و نه تایید کامل)را در رابطه با رژیم پهلوی دنبال می‌کند و در همین راستا،عدم مشروعیت کامل رژیم پهلوی را به گردن خارجی ها، نخبگان و مردم می‌اندازد. در واقع، این کتاب نوعی فداکاری فردوست است تا رژیم پهلوی را به طور کامل از حیز انتقاع ساقط نکند.

از نظر شما نقش فردوست و دفتر ویژه  اطلاعات در سرکوب گروه های مبارز انقلابی چگونه بود؟

 از نظر من نقش فردوست را باید به مثابه سیاله‌ای بین خویش و دیگری دانست و این، همان چیزی است که در تئوری نقش وجود دارد. در تئوری نقش گفته می‌شود: پدیده‌هایی که ما، در اطراف مان می‌بینیم، تحت تأثیر خود، دیگری،هنجارها و ارزش ها هستندالبته هنجارها و ارزش ها می‌توانند، مثبت یا منفی باشند. خویش فردوست که در پاسخ به سؤال قبلی در مورد آن توضیح دادم، این است که: فردوست فکر می‌کرد که این خویش متعلق به خود او است که سخن می گوید، فکر می کند و راه می رود! اما بر اساس نظریه شرق شناسی این یک سراب است نه یک واقعیت، لذا شخصیت فردوست در یک محیطی شکل گرفته که  آن محیط هوشمندانه و برنامه ریزی شده، شخصیت او را شکل داده‌اند. منظور از دیگری که در تئوری نقش مطرح می‌شود، شامل بسیاری از موارد مانند بیگانگان، سرویس های اطلاعاتی خارجی مانند سیا و موساد است که فردوست مستقیم در بازه‌های زمانی گوناگون با آنها کار کرده است.

در واقع، نقشی که ما برای فردوست در مناصبی مانند ریاست دفتر ویژه اطلاعات، قائم مقامی ساواک و یا سازمان بازرسی شاهنشاهی قائل هستیم متأثر از شخصیت سیال یا بزک کرده فردوست یا عوامل دیگری است که عرض کردم،در نتیجه، نقش فردوست در این مراکز به نقش یک سوپاپ اطمینان نزدیک تر بود تا نقش چرخ دنده! در حقیقت،او نقش داشته است اما نقش او چون نقش وزیر یا وزیرانی بوده است که معمولاً سپر بلای جان شاهان بوده اند.من چنین تصویری از فردوست و دفتر ویژه اطلاعات در فرایند سرکوب نیروهای مبارز در ذهن دارم.  

   

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.