۳۱ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۲
کد خبر: 795116
توجیه کودتای انگلیسی رضاخان

در مبحث واقعیات تاریخ، تصریحات سیروس غنی دربارة وضعیت ایران در دورة پس از انقلاب روسیه و سلطة انحصاری و قدرت بلامنازع بریتانیا در ایران به گونه‌ای که نه‌تنها هیچ دولتی بدون هماهنگی و نظر او بر سر کار نیامده و یا از کار برکنار نمی‌شد، بلکه حاکمان ایالات هم با نظر آن دولت تعیین می‌شدند و حتی انتخاب رضاخان از سوی آیرنساید به عنوان رهبر آیندة ایران و...‌، نقل شد. اما وی در بخش دیگری از همین کتاب در توصیف رضاخان در آستانة کودتا این‌گونه می‌نویسد:
«سربازی گمنام بدون بستگی به خانواده‌ای سرشناس یا دربار از میان سپاه برمی‌خیزد، پایتخت را تسخیر می‌کند و عملاً فرماندة کل قوا می‌شود. اعلامیة نخست او سرشار از اعتماد و اقتدار بود. در آغاز آن بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای می‌گفت حکم می‌کنم...»۱
شاید بتوان گفت همین چند جمله افزون بر اینکه در تناقض آشکار با دیگر تصریحات کتاب است، نمادی از نوع نگارش آن نیز هست. در سراسر کتاب، خواننده همواره با بیانی حماسی و احساسی و به همان میزان غیرعلمی و با به‌ کارگرفتن گزاره‌ها و مقدمات درست و نادرست به صورت تقریباً یک در میان، و استنتاج‌های عقیم روبه‌رو است. «سربازی گمنام و بدون بستگی به خانواده‌ای سرشناس یا دربار» واقعیت است. اما «از میان سپاه برمی‌خیزد، پایتخت را تسخیر می‌کند و...» خلاف واقع است.
با توجه به آن همه اقرار و اعتراف نویسنده به مطلق‌العنان بودن بریتانیا در ایران و مداخلة او در ریز و درشت امور کشور، از جمله ترفیع جایگاه نظامی رضاخان و انتخاب او از سوی آیرنساید برای رهبری آیندة ایران، درست این است که به جای عبارت «از میان سپاه برمی‌خیزد»، عبارت «از میان سپاه برکشیده می‌شود» به کار رود تا روشن شود، به‌رغم القای نویسندة کتاب، «تسخیر پایتخت و نیل به فرماندهی کل قوا و اعتماد و اقتدار موجود در اعلامیه» نیز متعلق به «قدرت برکشنده» است و نه شخص برکشیده شده.
در جای دیگر، در حالی که نویسنده از صفحة ۱۹۸ تا صفحة ۲۱۸ کتاب، به طور مکرر و با تعابیر گوناگون، بر «طراحی» کودتا به وسیلة مقام‌های انگلیسی تصریح و اذعان دارد، در پی این همه مطالب و اقاریر صریح، در صفحة ۲۱۹ به‌گونه‌ای شگفت‌انگیز از «مساعدت احتمالی»! بریتانیا به کودتا سخن به میان آورده و می‌نویسد:
«در بحث موفقیت برق‌آسای کودتا این را هم باید گفت که صرف‌نظر از هرگونه مساعدتی که انگلستان احیاناً کرد، خود ایرانیان هم از سیاستمداران ضعیف و بی‌لیاقت که یکی پس از دیگری بر کشور فرمان می‌راندند به تنگ آمده و خواستار نوعی حکومت مقتدر مرکزی بودند.»
پر روشن است که کم‌رنگ کردن نقش بریتانیا در کودتا و قراردادن آن در دایرة احتمال و به کار بردن واژهmay۲ (در متن انگلیسی کتاب) برای آن، با دیگر تعبیرات آشکار و محکم نویسنده دربارة نرمن و آیرنساید به عنوان «طراحان کودتا» و کودتاسازان۳ makers ـCoup
ناسازگار است.
علاوه ‌بر این، اینکه «خود ایرانیان هم از... به تنگ آمده و خواستار نوعی حکومت مقتدر مرکزی بودند»، یک واقعیت است. اما این چه ربطی به ادعای «موفقیت برق آسای کودتا» دارد؟ آیا کودتاچیان در جریان کودتا با مقاومت دیگر قوا روبه‌رو شده بودند و کارشان به کندی پیش می‌رفت و «خود ایرانیان به تنگ آمده» به کمک آنان شتافتند و باعث «موفقیت برق آسای کودتا» شدند؟ این درست است که ایران در فاصلة سال‌های ۱۲۸۵-۱۲۹۹ شمسی گرفتار بحران‌ها و نابسامانی‌های پس از انقلاب مشروطه و بعد از آن بود. بخش مهمی از این بحران‌ها و گرفتاری‌ها نتیجة دخالت‌های قدرت‌های همسایه از جمله انگلستان، همسایة استعمارگر و کودتاگر آن روز بود. هر ایرانی میهن‌دوستی آرزو می‌کرد کشورش هرچه زودتر از آن نابسامانی‌ها بیرون آید و لازمة این سامان‌یابی، دولتی مقتدر و کارآمد بود. اما مطالبة دولت مقتدر ملّی، به معنای مطالبة دولت کودتا نبود. اساساً برآوردن این نیاز ملی به دست دولتی بیگانه، ناقض استقلال و حاکمیت ملی است و نمی‌توانست مقصود و مطلوب یک ایرانی اصیل و آزادیخواه و وطن‌دوست باشد. همان‌طور که کودتا، و پیش از آن، قرارداد ۱۹۱۹ به‌رغم همه تلاش‌های پیدا و پنهان و جوسازی‌های انگلیس از طریق مأموران سیاسی و رجال و مطبوعات هم راستای آن دولت، با استقبال مردم روبه‌رو نشد.۴
نویسنده برای اینکه کودتا را یک خواستة ملّی و مستقل از بیگانه قلمداد کند و از مجری آن قهرمان بسازد، می‌نویسد:
«ایران حتی در ۱۲۹۹ کشوری نبود که بشود با ۶۰۰ یا حتی ۳۰۰۰ تن قزاق تسخیرش کرد. کودتا می‌باید از پشتیبانی بخش‌های بزرگ دستگاه اداری، بازرگانان، روشنفکران و یاری هر چه بیشتر شاخه‌های مختلف نیروهای مسلح برخوردار می‌بوده باشد. ایران مستعد رهبری مقتدر و قوی‌پنجه بود و بی‌تابانه انتظار رهاننده‌ای را می‌کشید.»۵
نویسنده به شیوه مألوف خود با آوردن جملات نامستند و تخیّلی و تلفیق آن با گزاره‌های مسلم و درست و معادل کردن یک مفهوم با مفهومی دیگر مغالطه می‌کند. می‌گوید: «ایران، حتی در ۱۲۹۹ کشوری نبود که بشود با ۶۰۰ یا ۳۰۰۰ قزاق تسخیرش کرد...» در اینجا وی «کودتا» را با تسخیر یک کشور پهناور یکی گرفته است. نه ایران و نه هیچ کشور دیگری را نمی‌توان با معدودی قزاق «تسخیر» کرد اما «کودتا در تهران» با «تسخیر ایران» به کلی متفاوت است. کودتا تعریفی معلوم دارد. «عده‌ای» نظامی، با واحدهای زیر فرمان خود، معمولاً در فاصلة ساعات اولیه بامداد که همه جا تعطیل و شهر در خواب است، وارد عمل می‌شوند و کنترل ادارات و نهادهای حساس و مراکز مهم ارتباطی مثل رادیو و تلویزیون و مخابرات و تلفن و تلگراف را به دست می‌گیرند و مسئولان و بلندپایگان کشور را دستگیر می‌کنند یا فوراً به قتل می‌رسانند و در صورت مقاومت دیگر نیروهای نظامی با آنها به زد و خورد می‌پردازند. «غافلگیری» اساسی‌ترین شرط موفقیت کودتاست. همة این حوادث معمولاً در پایتخت اتفاق می‌افتد که مرکز و کانون قدرت است و بقیة کشور مطیع و دنباله‌رو آن است و بدین شکل قدرت از عده‌ای به عدة دیگر منتقل می‌شود. تمام کودتاهایی که در جهان تاکنون رخ داده به همین شکل بوده است.
«مردم» هیچ نقشی در کودتا ندارند. کودتای ۱۲۹۹ هم به همین شکل رخ داد. مردم تهران شب خوابیدند و صبح بیدار شدند و دیدند شهر حالت غیرعادی دارد و از اعلامیه‌هایی که به در و دیوار زده شده بود فهمیدند کودتا شده است.
نویسنده از «یاری هرچه بیشتر شاخه‌های مختلف نیروهای مسلح»! سخن می‌گوید. تو گویی در زمان کودتا چندین پادگان مجهز و پرتعداد ژاندارم و شهربانی و نیروهای زمینی و هوایی و گاردهای مخصوص در تهران بوده و همة آنها با کودتاچیان همکاری کرده‌اند. نیروی نظامی‌ای که در تهران در لحظة کودتا حضور داشت عبارت بود از تعداد بسیار کمی از افراد ژاندارم و نظمیه و معدودی قزاق که از قبل و به وسیلة انگلیس‌ها توجیه و هماهنگ شده بودند.۶ شرح جزئیات کودتا موجب درازگویی و دور افتادن از موضوع بحث می‌شود. در کتاب‌های تاریخی، این جزئیات مستنداً آمده است.
پانوشت‌ها:
۱- سیروس غنی. پیشین. ص ۲۲۳.
۲- Cyrus Ghani, Iran and the Rise of Reza Shah from Qajar Collapse to Pahlavi Power, London, ۱۹۹۸.p.۱۹۲.
۳- Ibid. p.۱۹۱.
۴- برای آگاهی بیشتر درباره قرارداد ۱۹۱۹ و اقدامات انگلیس برای تحمیل آن، رک: سید مصطفی تقوی.
فراز و فرود مشروطه. فصل هفتم.
۵- سیروس غنی. پیشین. ص ۲۱۹.
۶- متن صریح یک سند ارسالی از سفارت آمریکا در تهران به وزارت خارجه در واشینگتن: «... کلنل گلروپ، فرمانده ژاندارمری تهران، و ژنرال وستدال، فرمانده نیروهای پلیس، در شب کودتا به نیروهای خود دستور دادند از قرارگاه‌های خود خارج نشوند. در پی این خوش‌خدمتی، دولت بریتانیا به دلیل وفاداری آنان به منافع بریتانیا در ایران، هر دو را مفتخر به دریافت نشان G.C.M.G کرد.» نک: محمدقلی مجد. از قاجار به پهلوی ۱۳۰۸-۱۲۹۸؛ بر اساس اسناد وزارت خارجة آمریکا. ترجمة مصطفی امیری و سید رضا مرزانی. تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۹۰. ص۱۶۰.

منبع: کیهان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.