فیاضی سال ۱۳۳۲ در اهواز به دنیا آمده است. در دوره ابتدایی، آقای جوادی معلم او بوده که علاقه امروزش به کتاب را مدیون آن مرد بزرگ است؛ معلمی مهربان که چندی پیش به رحمت خدا رفته و فیاضی هنوز هم از او به نیکی یاد میکند.
قصههای تابهتا، مجموعه هادی و هدی، آرایشگاه زیبا، پهلوانان نمیمیرند، هتل، زیر آسمان شهر، معمای شاه، کیمیا، مجسمه و همبازی چند عنوان از کارنامه پر و پیمان بازیگری رضا فیاصی در عرصه سیما و سینماست.
رمانهای «مردی با لاک قرمز»، «پرسه در پاریس» و «قصههای ملی» از جمله آثار رضا فیاضی است. او هماکنون کتاب طنز «خری که نمیخواست خر بماند» را زیر چاپ دارد.
گفتوگوی ما را با این بازیگر، مجری، صداپیشه و نویسنده بخوانید.
یک معلم چطور توانست میل به کتابخوانی را در شما ایجاد کند؟
آقای جوادی معلم کلاس اول ابتدایی من بود که انس به کتاب را در من و سایر همکلاسیهایم به وجود آورد. من بعدها افتخار داشتم با این انسان بزرگ رفاقت و دوستی و نشست و برخاست کنم، حتی زمانیکه در تهران زندگی میکردم، میرفتم اهواز و ایشان را میدیدم.
آقای جوادی اثر عمیقی روی من گذاشت. کتاب «رابینسون کروزو» نخستین رمانی بود که ایشان در کلاس برای ما خواند و تأثیرش را گذاشت. من رفقای کتابخوان زیادی داشتم که در همان دوره ابتدایی با هم حلقه مطالعاتی تشکیل میدادیم، کتاب میخریدیم و به هم امانت میدادیم. الان گاهی به دوستان میگویم در دوره ابتدایی چه کتابهای سنگین فلسفی و روانشناسی مثل فروید را خواندم، تعجب میکنند و باورشان نمیشود.
اولش از آقای جوادی شروع شد، سپس بین خودمان حلقه مطالعاتی ایجاد و عادت کردیم کتاب بخریم، بخوانیم و بین خودمان بچرخانیم تا همگی آن کتاب را بخوانند.
هنوز هم این عادت در شما حفظ شده؟
بله کتابخوانی، عادت زندگی من شده که تا آخر عمر با من خواهد ماند. الان هم با همکاران در یک پروژه فیلم یا تئاتر درباره کتاب صحبت میکنیم، به هم کتاب قرض میدهیم و حالمان را به این صورت خوب میکنیم. به هر حال من کتاب زیاد میخوانم و کتاب هم مینویسم و کتابفروشی هم دارم، زندگیام با کتاب گره خورده است.
مردم الان زیاد میل به کتاب خواندن ندارند؛ چه عواملی سبب شده افراد جامعه ما با کتاب غریبه باشند؟
بله متأسفانه نسل امروز ما خیلی با کتاب نارفیقی میکند. به نظر من سبک زندگی تغییر کرده است. شاید حضور رسانهها و فضاهایی مثل ماهواره و فضای مجازی ما را از دنیای کتاب دور کرده است.
مطالب کوتاه و سطحی که در فضای مجازی موج میزند حتی منِ پیرمرد را هم گرفتار میکند، چه برسد به نسل تازه.
برای خود من زیاد اتفاق افتاده در فضای مجازی مطالبی را دیدم که تیتر آن من را جذب کرده و برای خواندنش، کنجکاو شدم و بعد دیدم فقط وقتم را گرفته است.
شرایط امروز زندگی اینطور شده اما من هنوز صدای ورق کاغذ کتاب را دوست دارم، برای همین کتاب مکتوب را به صوتی ترجیح میدهم؛ با اینکه کتابهای خودم صوتی شده و خودم راوی بودهام اما همچنان طرفدار کتاب کاغذی هستم.
هنرمندان و فضاهایی مثل سیما و سینما و تئاتر چقدر میتوانند در ترویج کتابخوانی و میل مردم به خواندن نقش داشته باشند؟
شک نکنید یکی از گروههای مهم که میتوانند مردم را به کتاب و کتابخوانی تشویق کنند هنرمندان و رسانهها هستند. شاید آن توجهی که به ورزشی مثل فوتبال میشود به کتاب نشود. در صدا و سیما چقدر برای فوتبال برنامهسازی میشود، اما آیا برای کتاب این همه تولید محتوا میشود؟
تلویزیون خیلی راحت میتواند با کمترین هزینه برای ترویج کتاب اقدام کند اما دغدغه چنین مسئلهای را ندارد. در فیلمها و سریالهای خارجی میبینیم برای کتاب فرهنگسازی میشود و نتیجهاش این است که همراه همه شهروندان، کتاب است و در کوچکترین فرصتی مطالعه میکنند.
در حال حاضر نمایشی روی صحنه دارم به نام «سیندرلا»؛ همان سیندرلای معروف! در حاشیه اجرا میزی گذاشتهایم و کتاب هم چیدهایم تا بچهها ببینند و اگر خواستند، بخرند. قیمت کتابها هم پایین است و مردم هم استقبال کردهاند. قصد داشتیم به این روش، تلاشی برای ترویج کتاب انجام دهیم.
کتاب باید در معرض چشم مردم باشد تا به خواندن تشویق شوند و با آن بیگانه نباشند. کتاب نباید از سبد کالای خانواده حذف شود؛ اتفاقی که متأسفانه افتاده است!
چه عواملی سبب میشود عادت کتابخوانی در بچهها به وجود بیاید؟
قدیمها مادربزرگها برای بچهها قصه میگفتند. در تلویزیون هم قصهگویی داشتیم؛ احترام برومند قصه میگفت، خود من قصه میگفتم که شبکه پویا چندباری آنها را پخش کرده است. در قدیم شاهنامهخوانی و گلستانخوانی و اینها بود که متأسفانه همه اینها از بین رفته است. پدر و مادرها نقش مهمی در کتابخوان شدن فرزندانشان دارند. باید برای بچهها قصه بخوانند. بچهها دوست دارند قصه بشنوند. در کتابفروشی خودم کتابی داشتیم که یک عروسک همراهش بود. بچهها خیلی از این کتابها استقبال کردند. در کنار والدین، معلمها هم باید احساس مسئولیت کنند و دغدغه داشته باشند، این دغدغهمندی سبب میشود هر کسی در جایگاه خودش گامهایی برای ترویج کتابخوانی بردارد.
اگر مسئولان ما یکبار گذرشان به کتابفروشیهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میافتاد و بوی کتاب به مشامشان خورده بود الان زندگی بهتری داشتیم، چون تصمیمات یک مدیر بر شرایط زندگی مردم اثر میگذارد. مدیر کتابخوان با مدیر ناآشنا با کتاب تفاوتهای زیادی دارد.
کانون گذشته درخشانی داشت، افراد مؤثر تحویل جامعه داد، کلاسهای آموزشی در زمینه تئاتر، سینما، نقاشی، موسیقی و... برگزار میکرد اما اکنون هیچ خبری نیست. این همه بیتوجهی به این نهاد و نهادهایی که وظیفهای جز ترویج کتاب ندارند حیف است!
خبرنگار: صدیقه رضوانی نیا
تبادل نظر