امروز پنجشنبه سالروز تولد یکی از شاخص‌ترین و بزرگ‌ترین غزلسرایان معاصر، استاد حسین منزوی است.

 غزلسرایی بی‌همتا اما در انزوا

شاعری که تا روزهای آخر زندگی که چندان هم طولی نکشید همه را در بهت و حیرت فرو برد و با درد و غربت و البته با مناعت طبعی مثال‌زدنی زندگی کرد، اما نوری که با دستان ناتوان و فقیر خودش به گوشه‌های شعر و زبان فارسی و امکانات شعر معاصر تاباند موجب شد خیلی‌ها خودشان را در آن روشنایی تابناک پیدا کنند و در وادی شعر اندک اندک گام بردارند. بسیاری از غزل‌های او توسط خوانندگان مشهوری نظیر: علیرضا افتخاری، همایون شجریان، محمد نوری و... خوانده شده‌ است.

 به بهانه سالروز تولد حسین منزوی با غلامرضا طریقی، یکی از شاگردان و علاقه‌مندان او به صحبت نشستیم و درباره زوایای شعر و شخصیت حسین منزوی صحبت کردیم. این گفت‌وگو را می‌خوانید.

خیلی‌ها می‌گویند حسین منزوی در غزلسرایی نه فقط در میان معاصران بلکه در مقایسه با شاعران قرن‌های گذشته هم موفق بوده است. نظر شما در این باره چیست؟ 

من  نظر شخصی خودم را عرض می‌کنم که ممکن است خیلی‌ها با آن موافق باشند یا نباشند. من از نوجوانی که با غزل ایشان آشنا شدم، در محیط کوچک زنجان بودم و فکر می‌کردم منزوی شاعری است در اندازه شهر خودم اما بعد دیدم که نه، او بزرگ‌تر از این‌هاست. اکنون در این موقعیتی که ایستاده‌ام با توجه به اینکه شعر تمام افرادی که پس از نیما غزل نوشته‌اند را خوانده‌ام می‌گویم که حسین منزوی به طور کلی و به طور میانگین حتماً بهترین غزلسرای پس از نیماست. چون در شعر طبیعتاً مثل ورزش نمی‌شود پلکان گذاشت و رتبه یک، دو و سه را خیلی دقیق مشخص کرد. ممکن است یک نفر از منظری بررسی کند و بگوید این شاعر از این منظر بهتر است. در این هیچ تردیدی نیست. من حالا که چهل و چند ساله‌ام و آن طبع و هیجان‌ها و علاقه‌های نوجوانی‌ام کمتر شده و باز هم با اشتیاق شعر می‌خوانم در این هیچ تردیدی ندارم که می‌توان به راحتی گفت منزوی در غزلسرایی حتی در چند قرن گذشته چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی تا دوره صائب و بیدل همتایی نداشته است. آن هم چون سیاق غزلشان فرق می‌کرده وگرنه شاید اگر بخواهیم آنجا هم بررسی کنیم و خیلی جزئی‌نگرتر باشیم باز هم منزوی از بسیاری از شاعران جلوتر می‌ایستد. اما به نظر من به دلایل متعددی دست‌کم در چند سده گذشته منزوی مهم‌ترین غزلسرایی است که شعر فارسی به خودش دیده است.

 به نظر شما چرا شعر منزوی آن طور که باید، هم در میان عامه مردم و هم حتی بخشی از اهالی ادبیات شناخته نشده و محبوب نیست؟

 به طور کلی متأسفانه برای اینکه یک شاعر یا هنرمند به اندازه هنرش یا حتی بیش از آن دیده شود باید به یکی از جریان‌های قدرت متصل باشد. منظورم از قدرت الزاماً حکومت یا دولت یا این‌ها نیست. یکی از این جریان‌ها می‌تواند جریانی باشد که دولت پشتیبانی می‌کند. جریان‌های قدرت فرهنگی خیلی متنوع‌تر است. دو اتفاق خیلی مهم در زندگی حسین منزوی می‌افتد: یکی اینکه ایشان تقریباً از سال ۵۰ که نخستین مجموعه شعرش منتشر می‌شود، تا مجموعه بعدی که آن هم با شرایط سختی در سال ۶۹ و بعدی را در سال ۷۳ در یک نشر خیلی گمنام منتشر می‌کند، شناخته شده نیست. تقریباً در اواخر دهه ۷۰ است که مجموعه‌هایش کم‌کم منتشر می‌شود، آن هم نه با نشرهایی که شناخته شده و پرفروش هستند، با نشری که غیر از کتاب منزوی اصلاً کتاب مؤثری ندارد و این منزوی است که قرار است آن نشر و آن کتاب را پیش ببرد! یعنی این اتفاق بسیار دیر برای منزوی رخ می‌دهد. منزوی سال ۸۲ فوت می‌کند؛ در چند سال آخر عمرش و زمانی که دیگر پنجاه و چند ساله است تازه شعرش شناخته می‌شود. این را بگذارید کنار اینکه به هر حال پیش از انقلاب هم مطبوعات روشنفکری داشته‌ایم که این‌ها خودشان بلندگوهای برخی از شاعران خاص بوده‌اند، بلندگوهای شاعران خاصی که وابسته به آن حزب بوده‌اند یا در گروه‌های خاصی فعالیت می‌کرده‌اند و مثلاً وابسته به حزب توده یا احزاب مختلف بوده‌اند. اتفاقاً پس از انقلاب هم دوباره همسو با جریانی که دولت داشته است  طبیعتاً بعضی شاعران را حمایت می‌کرده اما حسین منزوی همیشه از این حلقه‌ها بیرون بود و شعرش در حاشیه قرار می‌گرفت. خود ایشان یک جمله‌ای دارد که «هیچ ‌وقت شاعر گله‌ای و فله‌ای نباش» و چون به این اعتقاد داشت سمت هیچ گروه و نحله‌ای را نگرفت و عملاً باید خودش گلیم خودش را از آب بیرون می‌کشید.

به همین دلیل هیچ‌ وقت هیچ نشریه‌ای، هیچ طیفی، هیچ گروهی و هیچ جرگه‌ای تبلیغش را نکرد. اگر هم حسین منزوی اکنون به این اندازه دیده شده، این را مدیون فضای مجازی است. مدیون نسل جوان‌تر است که در دهه ۸۰ با وبلاگ‌ها سبب شدند شعر منزوی دیده شود. البته اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ که آقای بهمنی کنگره‌های شعر و قصه بندرعباس را برگزار و منزوی را دعوت کرد، منجر به آشنایی چهره به چهره شاعران نسل ما با منزوی شد ولی عملاً آشنایی با شعر منزوی موقعی اتفاق افتاد که وبلاگ‌ها به وجود آمدند. در وبلاگ‌ها برای اینکه چه شعری منتشر بشود شخص شاعر و ذوق شاعر بود که تصمیم می‌گرفت این غزل از منزوی را بگذارد و برای مخاطبش ارائه کند. در نتیجه شعر منزوی به صورت ناگهانی مورد توجه قرار گرفت. عملاً فضای مجازی مستقل از طیف‌های قدرت فرهنگی بود که منزوی را کم‌کم برکشید و بالاتر آورد و واقعیت این است که هنوز هم همان دو یا چند گروه نمی‌خواهند حسین منزوی را به طور کامل بپذیرند. برایش دست می‌زنند اما باز ترجیح می‌دهند بلندگویش نباشند و درباره‌اش خیلی جدی حرف نزنند.

اگر بخواهید چند ویژگی زبانی، سبکی و محتوایی و مضمون‌پردازی و نگاه حسین منزوی به زندگی، عشق و مضامین مختلف را بیان کنید، چه ویژگی‌هایی هستند و چه آورده‌ای می‌تواند برای شعر امروز ما داشته باشد؟ 

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های غزل منزوی این است که بسیار غزل متعادلی می‌سرود. غزل‌های او در قیاس با دیگران نمره میانگین خوبی می‌گیرد. به این معنا که مثلاً شعر شهریار از نظر عاطفه شعر خیلی محکمی است ولی از نظر زبان ممکن است شما خیلی جاها با آن دچار مسئله بشوید، شعر سایه از نظر پرداخت زبان شعر خیلی محکم است اما از نظر نوگرایی در غزل ممکن است گاهی احساس کنید نکته وجود دارد، شعر نیستانی بسیار نوآور است اما از نظر زبان دچار نقص‌هایی است. همه شاعران هم‌نسلش یا هم‌دوره‌ها و قبل و بعد از منزوی غزلشان مزیت‌ها و نکته‌هایی دارد. حسین منزوی ممکن است از نظر تک‌تک این ویژگی‌ها از این آدم‌ها برتر نباشد. مثلاً نوآورتر از نیستانی نباشد، عاطفه‌مندتر از شهریار نباشد، زبان‌آورتر از سایه نباشد ولی در نهایت شعرش دارای معدلی است که ایراد مهمی هم ندارد. یعنی از همه این‌ها یک بهره‌ای گرفته است و شاید این هم نشأت گرفته از هوشش باشد. یعنی شهریار را خوانده، سایه را خوانده، نیستانی را خوانده، همه این‌ها را خوانده و میانگینی از همه این‌ها گرفته است. 

مسئله بعدی این است که حسین منزوی غزلسرای بسیار نوآوری است. شاعر امروز است بدون اینکه به امروزی بودن تظاهر کند. یعنی شما وقتی شعر عاشقانه‌اش را می‌خوانی و او مثلاً می‌گوید: «زن جوان غزل با ردیف آمده بود»، یا مثلاً «تو از معابد مشرق ‌زمین عظیم‌تری»، هر کدام از آن‌ها را که می‌خوانی شما تردیدی در این نخواهید داشت که شاعر این شعر حتماً در همین دهه‌ها زندگی می‌کرده است. چون از نظر نگاه، زبان و عاطفه هیچ کدام از این غزل‌ها نمی‌تواند متعلق به زمان مثلاً مشروطه باشد. 

شعر منزوی یک نکته دیگر هم دارد و آن این است که با وجود به‌روز بودن تبرج در کارش نمی‌بینی. دقیقاً برعکس شاعران هم‌نسل من و حتی پس از من که سعی می‌کنند به روی شما بیاورند که خیلی نوآور هستند. ذات شعر ذاتی امروزی است و شما وقتی می‌خوانی این حس را به صورت کامل از آن می‌گیری. 

ویژگی دیگر او که در شاعران امروز دیده نمی‌شود، شناختی است که منزوی نسبت به غزل گذشته دارد و دقیقاً همین موجب شده در زبان و جهان‌بینی و همه این‌ها موفق باشد. منزوی وقتی می‌خواسته یک غزل کلاسیک بنویسد نوشته «زان باده پر کن ساغرم کز وی سحر سر می‌زند / خورشید در خمخانه‌اش هر روز ساغر می‌زند». وقتی هم می‌خواسته غزل نو بگوید، نوشته «دلم گرفته برایت، زبان ساده عشق است / سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت!» و شما می‌بینید که از پس همه‌شان هم برآمده است. چون وقت گذاشته و شعر خوانده است. این مسئله به نظر من تبدیل به نقطه ضعف شعر امروز ما شده است؛ یعنی دور شدن از زبان و رفتن به سمت مضمون. منزوی دقیقاً با زبان ور می‌رود و نوآوری می‌کند.

 بگذارید خاطره‌ای هم نقل کنم و بحث را به پایان برسانم. من وقتی زنجان زندگی می‌کردم، در جغرافیای آنجا آن شعر منزوی را می‌خواندم که می‌گوید: «چه شب بدی است امشب که ستاره سو ندارد / گل کاغذی است شب‌بو که بهار و بو ندارد». بعدها که برای زندگی به هرمزگان رفتم دیدم یکسری گل در محل کارم هست که در گرمای بندرعباس همیشه هستند و هیچ عطر خاصی هم ندارند. بعد گفتم اسم این گل‌ها چیست؟ گفتند گل کاغذی! آنجا فهمیدم که منزوی حتی به این گل هم توجه داشته و اصلاً شاید آن شعر را برای همین گل نوشته بوده است. می‌خواهم بگویم یکی از رموز موفقیت و تعالی منزوی توجه جدی‌اش به زبان بوده و ما هم امروز نیازمند این توجه هستیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.