-
روایتی از سفر به یکی از عارضههای طبیعی فراموششده شرق کشور
چشمهنمک؛ جاذبه مرزی تربت جام
بهارها آب میافتاد به چشمه و تابستانها، لایههای نمک، سله میبستند روی آبهای شور؛ اما کسی نبود که با تیشه و تبر، یخ نمکها را بشکند و دیلم بیاندازد زیرشان و تختههای نمک را به دوش بکشد و بار ماشین کند.
-
چودارها هر جا باشند، کارشان شترداری است/ روایتی از مردمانی کمترشناخته شده که در جغرافیای چند استان پراکندهاند
ما چادرنشین بودیم و کوچنشین؛ مثلاً مدتی در مرتعی بودیم تا علوفه زمین تمام میشد. علوفه که تمام میشد چادر را جمع میکردند و میرفتند به مرتع دیگر؛ جایی که صحرایش دست نخورده باشد.
-
شرح گذران یک روز و یک شب در روستای پرتافتاده رضاآباد خارتوران/ زیستن در مرز کوه و کویر
کویر رضاآباد آنقدرها اسم و رسمی ندارد؛ جایی است وسط بیابانهای «مزینان» و «خارتوران»؛ درست آنجایی که خراسان، خراسان رضوی، پهلو داده به پهلوی «قومس» تاریخی، به سمنان؛ کویری چسبیده به روستایی پرتافتاده وسط بیابانهای پرت؛ با آدمهایی که از دل تاریخ آمدهاند.
-
خانهای که نماد فرهنگ منطقه است نه نشانه محرومیت
خانهای که نماد فرهنگ منطقه است نه نشانه محرومیت/کپر؛ زیستن به شیوه باستان
کپر در فرهنگ مردم این منطقه ریشه دوانده و میراثی گرانبهاست که از نیاکانشان به جای مانده و همچنان برای روستاییان و عشایر بلوچ نقاط مختلف استان، آرامش بخشترین نقطه جهان است، جایی که قشنگیها و خاطرات روزهای کودکیشان را تداعی میکند.
-
اهالی رشت قدیمیترین جگرکی این شهر را به نام دیگری میشناسند
«واویشگاه» نه خودش روسی است و نه اسمش
«واویشگاه» در فرهنگ لغتهای فارسی یافت نمیشود. اگر از مردم رشت بپرسی، میگویند روسی است. این را حتی برخی از راهنمایان گردشگری هم میگویند و دلیل میآورند که در زمان حضور روسها در گیلان، پس از جنگ جهانی دوم، این خوراک در بین مردم گیلان نیز متداول شده است.
-
یزدیها به شیوه خودشان این نوشیدنی قدیمی را دم میکنند
بوی قهوه، عطر هل در خیابان مسجد جامع
سال ۱۳۹۸ قهوه یزدی جزو میراث ناملموس کشور به ثبت رسید تا این قهوه که جزو جدانشدنی مراسم مذهبی بود، به صورت عامیانه در میان مردم شناخته شود و حتی فقط مختص یزدیها نباشد و گردشگران نیز به سمت این نوشیدنی گرم جلب شوند.
-
آبادانیها به روش خودشان ماهی کباب میکنند
صبور در ساحل اروندرود
حالا چند سال بعد از آن که متروپل آوار شد روی امید آبادانیها، آبادان دوباره شهر زندگی شده است؛ شهر آفتابهای روشن و عینک ریبن؛ شهر فوتبال و تهلنجی؛ شهر اروند و ماهی صُبور.
-
گشت و گذار در بندری که آغاز راه آبی ابریشم بوده است/ سیراف؛ دُر یتیم خلیج فارس
سیراف روزگاری در تجارت، رقیب بندر پررونق بصره بوده و یکی از قطبهای تجاری خلیج فارس شناخته میشده و بازارهای آن عرضهکننده بهترین کالای دستباف ایرانی، چینی، هندی و ادویه و عطر مشرق زمین بوده است.
-
خانمها ایلامی از شهریورماه برای روزهای سرد خوراکی را تدارک میبینند که یکی از نخستین غذاهای نیمهآماده جهان است
خانمها ایلامی از شهریورماه برای روزهای سرد خوراکی را تدارک میبینند که یکی از نخستین غذاهای نیمهآماده جهان است/ ترخینه تدارکی برای زمستان
ترخینه را شاید بتوان یکی از نخستین غذاهای نیمهآماده جهان دانست؛ آشی که ماده اولیهاش اواخر تابستان آماده میشود.
-
باغ درویشخان با میوههایی از سنگ، حالا جزیی از هویت سیرجان است
شهریار شهر سنگستان
درویشخان را وقتی کودک بودم و فارغ از دنیای آدم بزرگها، در منزل پدربزرگم دیده بودم. تصویر مبهمی از او در خاطرم مانده؛ پیرمرد بزرگ جثه اما کر و لالی که گاهی به دیدار پدربزرگ میآمد تا خنکای عصر تابستان را با قاچ هندوانه و آب گوارای کوزه سفالی و البته درددلهایش که با زبان بیزبانی میگفت سپری کند.
-
یک صبح با اللهیار نخعی کشاورز خوسفی و کشت و کارهای گل نرگساش
یک صبح با اللهیار نخعی کشاورز خوسفی و کشت و کارهای گل نرگساش/پیامآوران خوشعطر زمستان
هر سال اواخر پاییز و اوایل زمستان، برداشت گل نرگس از انبوه نرگسزارهای خوسف آغاز میشود و درست تا پیش از نوروز ادامه دارد. این بوتهها سالهاست که سفره قناعت کشاورزان خوسفی را رنگین کردهاند.
-
مشتریهای پر و پا قرص مغازه آقای فتحالهزاده در بازار زنجان، او را با کارش میشناسند
جواد جغوربغورچی!
چند نفر مشتری در انتظار غذا هستند؛ چشم دوختهاند به کفگیری که در دستان جواد جگرکی حرکت میکند. بوی جغور بغور مزاج آدم را قلقلک میدهد
-
در اژیه، در ساحل زایندهرود آخرین کبوترخانهها هنوز دارند نفس میکشند
در اژیه، در ساحل زایندهرود آخرین کبوترخانهها هنوز دارند نفس میکشند؛ برج کبوتر
روشنایی چندانی در برج وجود ندارد و همین نور کم، شکوه معماری این بنا را بیشتر نمایان میکند.
-
نگهبان ایستگاه تکثیر و تحقیقات ریکوکش، زبان گاندوها را میفهمد/ خجالتیهای بیخطر
بالاخره پس از چند بار تکرار صداهای نامفهوم برای ما، موجودی به رنگ خاک از لای بوتهها بیرون میخزد؛ خزیدنی که بسیار مرموز و کشدار است. با دیدنش همان لحظه اول همه ترسهایم از حیوانات به خصوص کروکودیلها در وجودم بیدار میشوند.
-
گشت و گذار در جوار امامزادهای که در شمالیترین نقطه پایتخت است و تهرانیها عاشق روزبازارش هستند
گشت و گذار در جوار امامزادهای که در شمالیترین نقطه پایتخت است؛بلال با طعم زرشک، حاجتروایی با نذر نمک
مشهدیهای مقیم تهران، مثل من، دلشان که هوای امام رضا(ع) کند، چارهای ندارند جز اینکه دلشان را بردارند و از هر کجای این شهر درندشت، راهی بارگاه امامزاده صالح شوند؛ امامزادهای از نسل امام هفتم(ع) و برادر امام هشتم(ع) که گنبد فیروزهای بارگاهش، عجیب آدم را یاد مشهد و شب و روزهای زیارت میاندازد.
-
پدر، مزرعه شلغم دارد/ یادکردی از زندگیهای روستایی در شبهای کشدار پاییز و زمستان
میگوید: «برای زمستان خوب است؛ دارو است ؛خودمان میخوریم؛ اضافی هم آمد میدهیم به برههای شیری.» پدر راست میگوید. این شلغمهای آب قنات روستای ما با آن مزه جادوییاش خوردن هم دارد.
-
گشت و گذار در درهای که به اندازه یک برج ۳۰ طبقه ارتفاع دارد/ راگه؛ دالان دیوها
چشمانتان را ببندید و خود را در برابر یک برج ۳۰ طبقه تصور کنید؛ شک ندارم عظمت آن برج شما را به حیرت وامیدارد، درست مثل حیرتی که وقتی در برابر عظمت این دره قرار میگیرم به آن دچار میشوم. عظمتی به اندازه یک برج ۳۰ طبقه، حاوی شیارها و صخرههای بزرگ که طبیعت با حوصله زیاد نشسته و طراحیشان کرده.
-
دیدار دوباره با کارگران تاریکی/ روایتی از گشت و گذار در تونلهای پرپیچ و خم معدن نمک سلطانآباد
مجبور میشوم چراغ روشن کنم؛ گردی که در هواست، حالا خودش را نشان میدهد که مثل مهی متراکم، در همه جای این تاریکی پخش شده. خیلی طول نمیکشد تا بفهمیم این مه متراکم، حسابی شور است و تا ته حلق آدم، طعم شوری را مینشاند، آن هم همراه طعم خاک.
-
گم شدن در هیاهوی رنگها و طعمها/ روایتی از گشت و گذار در بازار چابهار
در چابهار هم شلوغی، نخستین نشانه بازار است؛ آدمهای فراوانی که با لباسهای رنگی، لابهلای هم میگویند و میشنوند، میخرند و میفروشند و میپزند و میخورند. اینجا در بازار چابهار، همه چیز رنگ و بوی محلی دارد؛ از آدمها تا اجناسی که خرید و فروش میشوند.
-
شالیکارهای شمال قزوین هنوز مشغول برداشت محصول هستند
عطر برنج الموت در هوای سرد آبان
منطقه الموت غربی و شرقی در استان قزوین دارای ۳۷۵۰ هکتار شالیزار است و به گفته اهالی انواع برنجِ هاشمی، حسن سرا، علی کاظمی، طارم، موسی طارم، خنجری و... در الموت کشت میشود؛ کشتی که معمولا در مهرماه برداشت میشود و گاه حتی مثل امسال برداشت برنج تا آبانماه هم ادامه پیدا میکند.
-
دندان پلنگ و سرمای زمستان، به نمدهای سرغایه اثر ندارد
پیشه پشمینه
هل میدهد و در چوبی باز میشود. بوی پشم و پشگل گوسفند میزند زیر دماغمان. اتاق، تاریک است و نمور و بیسر و صدا. روی زمین، یک زیلوی پلاستیکی پهن است که روی آن، پشمهای سفید، انگار که مه غلیظی باشند، پف کرده و برآمده، پهن شدهاند و حالت گرفتهاند.
-
شبهای سرد ارومیه، حوالی گاری آقا ابوالفضل گرمتر است
عطر باقالی در سنگفرش خیام
هوا تاریک شده و بخاری که از گاری باقالی بلند میشود از دور منظره جالبی دارد، شبیه یک خواب مهگرفته است که از روزهای کودکی، فرار کرده و خودش را به شبهای تاریک بزرگسالی و شاید کهنسالیات رسانده باشد.
-
گزارش مجله نشنالجئوگرافیک از راهآهن سراسری ایران که یک شاهکار مهندسی است و میتواند گردشگران را دوباره به ایران بکشاند
آنها به قطار برمیگردند
جنگ و تحریمهای سنگین به همراه نمایشهای منفی از جامعه ایران به عنوان یک جامعه ضدغربی، آسیبها را بیشتر کرده است. اما در سالهای اخیر از آنجایی که گردشگران فراوانی به ایران هجوم آوردهاند و آن را از نزدیک دیدهاند، این کلیشهها در حال از بین رفتن است.
-
روایتی از گشت و گذار در دومین بنای خشتی بزرگ جهان؛ ارگ راین هزارتوی تاریخ
از ورودیهای باریک که میگذرم، پیش رویم شهری پدیدار میشود که اگرچه برخی دیوارهایش فرو ریخته اما همچنان شکوه و عظمت خود را حفظ کرده است.
-
تماشای عروس حلیمهجان/ شرح سفری کوتاه به دریاچهای در دل جنگلهای گیلان
پاییز که از راه میرسد در جنگلهای شمال انقلاب رنگها برپا میشود. آن وقت است که میشود هزار رنگ از رنگهای پاییزی را در میان درختهای جنگلی دید و هوایی شد...
-
برف در پاییز/ یک روز با کارگرهای پنبهزارهای آشخانه که دستهای زمخت و چهره آفتاب سوخته دارند
مرد، چهره آفتاب سوختهای دارد و سخت میشود حدس زد که کرمانج است یا ترکمن. همسرش اما روسری بلند ترکمنی را بسته دور سرش که هویتش را پیش از آنکه حرفی بزند، نمایان میکند.
-
گاری لالاحبیب و محصولی که میفروشد تکه داغ و دلچسب زندگی است در سرکهایی که مرگ در آنها ارزان است
یک کاسه «مُشنگ» برای «نمازدگر»های هرات
این گزارش را سالی پیش از این نوشته بودم؛ خواندن این گزارش این روزها که هرات، گرفتار مرگهای بیشمار است، لطفی دارد برای خودش.
-
خوشههای ترش/ روایتی از روزهای پرکار برداشت زرشک در زرشکزارهای روستای وزق قاینات
باغ حاجغلامحسین، آنقدرها سبزی ندارد. کویر انگار بخواهد حضور مقتدرانهاش را یادآوری کرده باشد، حتی اینجا در دل باغهای منطقه هم خودش را به رخ میکشد. سبزی مختصر بوتهها، اینجا، زیر پیرنگی از خاک، پنهان شده است.
-
نگین شرق اصفهان همچنان با پوشش سنتی خانمهایش شناخته میشود/ سپید، مثل چادر زنان ورزنه
گرمای طاقتفرسای کویری با چادرهای سیاه میانه خوبی ندارد؛ برای همین هم حتی قبل از اینکه «ورزنه» جلوه شهر بگیرد، زنان سرزمینش چادرهای سفید بر سر میکردند. همین رسم از دیرباز تاکنون در میان فرهنگ مردمانش حرف اول را میزند.
-
سیاهچادرها پشت نیسان آبی/ روایتی از کوچ عشایر که همین روزها عازم قشلاقها میشوند
فصل سرما در راه است و همین روزهاست که عشایر از ییلاقها عازم قشلاقها شوند؛ جایی که میتوانند زمستان را سر کنند. تماشای «مالکَنون» یا همان کوچ عشایر فرصتی است مناسب تا با شیوه کهنسال زندگی آنها بیشتر آشنا شوم؛ شیوهای که میتوان از آن به عنوان گذری همیشگی بین ییلاق و قشلاق یاد کرد.